داستان کوتاه پندآموز واقعی: هرگز دیر نیست!

داستان کوتاه پندآموز واقعی: هرگز دیر نیست!
این داستان قرار است ماجرای فردی را روایت کند که به شما ثابت می‌کند، هیچ‌وقت دیر نیست.
کد خبر: ۷۷۱۹
|
۳۰ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۶:۰۰

زی‌سان: روزی روزگاری، در دهه ۱۹۴۰، مردی بود که در سن ۶۵ سالگی با چک‌های ۹۹ دلاری تامین اجتماعی در خانه‌ای کوچک زندگی می‌کرد و یک ماشین مدل پایین و فرسوده داشت.

او احساس کرد زمان ایجاد تغییر فرا رسیده است، بنابراین به این فکر کرد که چه چیزی باید ارائه دهد تا دیگران از آن بهره ببرند.

ذهنش به سراغ دستور پخت مرغ سوخاری‌اش رفت که دوستان و خانواده‌اش آن را دوست داشتند.

او ایالت زادگاهش کنتاکی را ترک و به سراسر کشور سفر کرد. همه تلاشش این بود که دستور پخت خود را به رستوران‌ها بفروشد. او حتی دستور غذا را به صورت رایگان ارائه می‌کرد و فقط بخش کوچکی از پولی را که به دست می‎آمد، درخواست می‌کرد.

با این‌حال، اکثر رستوران‌ها پیشنهاد او را رد کردند. در واقع، ۱۰۰۹ رستوران پاسخ منفی دادند.

اما حتی بعد از همه ردشدن‌ها، او باز هم اصرار کرد. این مرد به خودش و دستور مرغش ایمان داشت.

بالاخره وقتی از رستوران شماره ۱۰۱۰ هم بازدید کرد، یک بله گرفت.

نام این مرد چه بود؟

سرهنگ هارتلند سندرز؛ خالق KFC یا مرغ سوخاری کنتاکی

پند داستان:

چند درس وجود دارد که می‌توانید از این داستان بگیرید.

اول اینکه در زندگی هیچ‌وقت برای رسیدن به موفقیت دیر نیست. در جامعه‌ای که اغلب افراد جوان و موفق را تجلیل می‌کند، به راحتی می‌توان فکر کرد که بعد از یک سن خاص هرگز موفق نخواهی شد.

با این حال، سرهنگ سندرز نمونه‌ای است که ثابت می‌کند این استدلال اشتباه است.

این داستان همچنین قدرت پشتکار را نشان می‌دهد. شما باید به خودتان اعتماد و به کار خود ایمان داشته باشید تا دیگران نیز آن را باور کنند.

به کسی که به شما «نه» می‌گوید بی توجهی کنید و به سادگی ادامه دهید.

 

داستان‌های کوتاه پندآموز دیگر را بخوانید:

 داستان کوتاه پندآموز: شوخی‌های یک مرد عاقل 

داستان پندآموز استاد فلسفه و کوزه | چه چیزهایی در زندگی مهم‌ترند؟ 

داستان پندآموز پسرک و سگ مصدوم: جهان اطراف را عمیق‌تر درک کنید!

داستان پندآموز پسرک و میخ: اگر خشمگین می‌شوید بخوانید!

داستان پندآموز مرد و پروانه

داستان پندآموز سنگ و دهقان: هر مانع یک فرصت است! 

داستان پند آموز درباره داشتنِ تفکر خارج از چارچوب: ازدواج با دختر تاجر در ازای ندادن بدهی

داستان پندآموز طناب فیل: چه می‌شود که بعضی‌ها هیچ‌کاری برای بهتر شدن وضعشان نمی‌کنند؟ 

داستان پندآموز لاک پشت‌ها و پیرزن: کوچکترین کار هم موثر است 

داستان پندآموز درباره ناامید نشدن از تلاش: کوسه‌ای که دیگر هیچ‌وقت برای طعمه تلاش نکرد!

این داستان روان‌شناسانه زندگی‌تان را متحول می‌کند: لیوان را در دستتان نگه دارید 

سایر اخبار
ارسال نظرات
غیر قابل انتشار: ۰ | در انتظار بررسی: ۰ | انتشار یافته: