داستان پندآموز لاک پشت‌ها و پیرزن: کوچکترین کار هم موثر است

داستان پندآموز لاک پشت‌ها و پیرزن: کوچکترین کار هم موثر است
داستان پیرزن و لاک‌پشت‌ها نگاه شما را به انجام کارهای کوچک روزمره تغییر می‌دهد.
کد خبر: ۲۹۴۴
|
۱۶ دی ۱۴۰۲ - ۱۹:۳۳

زی‌سان: هر یکشنبه صبح در اطراف پارک نزدیک خانه ام، یک برنامه دویدن سبک را انجام می‌دهم. در گوشه‌ای از پارک دریاچه‌ای وجود دارد. هر بار که در کنار این دریاچه می‌دوم، همان زن مسن را می‌بینم که در لبه آب نشسته و یک قفس فلزی کوچک در کنارش قرار داده است.

یکشنبه گذشته، دیگر نتوانستم جلوی کنجکاوی‌ام را بگیرم؛ بنابراین از دویدن منصرف شدم و به سمت او رفتم. نزدیکتر که شدم متوجه شدم که قفس فلزی در واقع یک تله کوچک برای گرفتنِ لاک‌پشت است. البته هر سه لاک پشت سالم بودند و به آرامی داخل تله قدم می‌زدند. این زن لاک‌پشت چهارمی را در دامان خود گرفته بود و با برس اسفنجی به دقت آن‌را می‌شست.

به او گفتم: «سلام. هر یکشنبه صبح شما را اینجا می‌بینم. اگر مزاحمتان نیستم، دوست دارم بدانم با این لاک پشت‌ها چه می‌کنید؟»

او خندید و پاسخ داد: «من پوسته‌های آن‌ها را تمیز می‌کنم؛ هر چیزی که روی پشت بدن آن‌ها باشد، مانند جلبک یا تفاله، توانایی لاک پشت را در جذب گرما کاهش می‌دهد و توانایی شنا را مختل می‌کند. همچنین می‌تواند به مرور زمان پوسته را خورده و ضعیف کند.

با صدای بلند گفتم: «وای چقدر جالب! چه لطفی به آن‌ها می‌کنید!»

او ادامه داد: «من هر یکشنبه صبح چند ساعت را صرف استراحت در کنار این دریاچه و کمک به این بچه‌های کوچک می‌کنم. این روش عجیب من برای ایجاد تفاوت است.»

از او پرسیدم: «اما آیا اکثر لاک پشت‌های آب شیرین تمام زندگی خود را با جلبک‌ها و تفاله‌های آویزان از لاک خود نمی‌گذرانند؟»

او پاسخ داد: «بله، متأسفانه، همینطور است.»

سرم را خاراندم: «خب پس، فکر نمی‌کنید زمانتان را می‌توانید صرف کار‌های دیگری بکنید؟ منظورم این است که من فکر می‌کنم تلاش‌های شما محبت آمیز است، اما لاک پشت‌های آب شیرین در دریاچه‌های سراسر جهان زندگی می‌کنند؛ و ۹۹ ٪ از این لاک پشت‌ها افراد مهربانی مانند شما را ندارند که به آن‌ها کمک کنند لاک خود را پاک کنند. بنابراین، توهین نیست...، اما دقیقاً چگونه تلاش‌های محلی شما در اینجا واقعاً تفاوت ایجاد می‌کند؟»

زن با صدای بلند قهقهه زد. سپس به لاک‌پشتی که در بغلش بود نگاه کرد، آخرین تکه جلبک را از پوسته‌اش پاک کرد و گفت: «عزیزم، اگر این پسر کوچولو می‌توانست حرف بزند، به تو می‌گفت که من با این‌کار تغییراتی را در دنیا ایجاد کرده‌ام.»

پیام اخلاقی این داستان: شما می‌توانید دنیا را تغییر دهید؛ شاید نه به یکباره، اما یک نفر، یک حیوان و یک کار خوب در یک زمان. هر روز صبح از خواب بیدار شوید و وانمود کنید که کاری که انجام می‌دهید باعث تفاوت می‌شود.

 

داستان‌های کوتاه پندآموز دیگر زی‌سان:

سایر اخبار
ارسال نظرات
غیر قابل انتشار: ۰ | در انتظار بررسی: ۰ | انتشار یافته:
گوناگون