داستان تامل‌برانگیز گذار واعظ و جوان ساده دل از روی آب

داستان تامل‌برانگیز گذار واعظ و جوان ساده دل از روی آب
در نوشته حاضر حکایت یک واعظ و جوانی ساده دل بیان شده که می‌خواهند از روی آب گذار کنند.
کد خبر: ۶۷۳۹
|
۲۵ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۷:۰۹

روزی واعظی به مردم که دور منبر او نشسته بودند گفت: هر کس دعا را از روی اخلاص بگوید، می‌تواند از روی آب بگذرد، مانند کسی که در خشکی راه می‌رود.

جوانی ساده و پاک دل که خانه اش در خارج از شهر بود و هر روز می‌بایست از رودخانه می‌گذشت، در پای منبر بود. او، چون این سخن از واعظ شنید، بسیار خوشحال شد.

هنگام بازگشت به خانه؛ دعاگویان؛ پا بر روی آب نهاد و از رودخانه گذشت.

روز‌های بعد نیز کارش همین بود و در دل از واعظ بسیار سپاسگزاری می‌کرد. آرزو داشت که هدایت و ارشاد او را جبران کند؛ بنابراین تصمیم گرفت روزی واعظ را به منزل خویش دعوت کند، تا از او به شایستگی پذیرایی کرده و پاسخی مناسب به ارشاد او را بدهد.

واعظ نیز دعوت جوان پاک دل را پذیرفت و با او به راه افتاد.

چون به رودخانه رسیدند، جوان دعا گفت و پای بر آب نهاد و از روی آن گذشت. اما واعظ همچنان برجای خویش ایستاده بود و گام برنمی داشت.

جوان گفت:‌ای بزرگوار! تو خود، این راه و روش را به ما آموختی و من از آن روز چنین می‌کنم، پس چرا اینک بر جای خود ایستاده ای، دعا را بگو و از روی آب گذر کن!

واعظ، آهی کشید و گفت: حق، همان است که تو می‌گویی، اما دلی که تو داری، من ندارم!

منبع: پند آموز

سایر اخبار
ارسال نظرات
غیر قابل انتشار: ۰ | در انتظار بررسی: ۰ | انتشار یافته: