داستان پندآموز مرد و پروانه

داستان پندآموز مرد و پروانه
کد خبر: ۴۳۱۵
|
۳۰ دی ۱۴۰۲ - ۱۱:۱۶

زی‌سان: یک روز مردی پیله‌ای از یک پروانه پیدا کرد. آن را برداشت و با خود به خانه آورد.

یک روز متوجه شد که یک دهانه کوچک روی پیله پروانه ظاهر شده است. مرد نشست و چندین ساعت به این حفره، به پیله و به پروانه‌ای که در تلاش بود بدنش را از آن سوراخ کوچک عبور دهد، نگاه کرد.

در نهایت، بعد از چند ساعت دید که پروانه هیچ پیشرفتی ندارد و به نظر می‌رسد که گیر کرده است؛ بنابراین مرد تصمیم گرفت که به پروانه کمک کند. یک جفت قیچی برداشت و تکه باقی‌مانده پیله را با آن جدا کرد. پروانه سپس به راحتی از پیله بیرون آمد؛ اگرچه بدنی متورم و بال‌های کوچک و چروکیده‌ای داشت.

مرد بدون این‌که به کارش فکر کند، دوباره همان‌جا نشست تا بال‌های پروانه بزرگ شوند و او بتواند در کنار پروانه بماند و از او حمایت کند تا پروانه بتواند رشد و پرواز کند.

اما این اتفاق نیفتاد. پروانه بقیه عمر خود را در حالی سپری کرد که قادر به پرواز نبود و با بال‌های کوچک و بدنی متورم به اطراف می‌خزید.

زی‌سان: با وجود قلب مهربان مرد، او نمی‌دانست که پیلهِ محدودکننده و تقلای سخت پروانه برای عبور از دهانه کوچک، لازمه رشد و پرواز اوست.

این تقلا و تلاش راهی است که طبیعت برای بیرون آمدنِ مایع از بدن پروانه برای رشد بال هایش قرار داده است. بدون این مایع، پروانه نمی‌تواند برای پرواز آماده شود؛ بنابراین بیهوده نیست که هر پروانه برای خروج از پیله درد و رنج بسیاری را متحمل می‌شود.

پند داستان:

مبارزات ما در زندگی نقاط قوت ما را توسعه می‌دهند. بدون مبارزه ما هرگز رشد نمی‌کنیم و هرگز قوی‌تر نمی‌شویم. این مسئله بسیاری مهمی است که بتوانیم به تنهایی با چالش‌های زندگی مقابله کنیم و به کمک دیگران متکی نباشیم.

یکی دیگر از پندهای این داستان نیز به پدر و مادرها برمی‌گردد. بسیاری از والدین به دلیل مهربانی‌شان نمی‌گذارند فرزندان‌شان طعم سختی و مبارزه را بچشند و می‌خواهند در همه مراحل به آن‌‎ها کمک کنند، این درحالی است که این‌کار فقط آ‌ن‌ها را ضعیف می‌کند.

نظر شما چیست؟

 

داستان‌های کوتاه پندآموز دیگر را بخوانید:

داستان پندآموز سنگ و دهقان: هر مانع یک فرصت است! 

داستان پند آموز درباره داشتنِ تفکر خارج از چارچوب: ازدواج با دختر تاجر در ازای ندادن بدهی

داستان پندآموز طناب فیل: چه می‌شود که بعضی‌ها هیچ‌کاری برای بهتر شدن وضعشان نمی‌کنند؟ 

داستان پندآموز لاک پشت‌ها و پیرزن: کوچکترین کار هم موثر است 

داستان پندآموز درباره ناامید نشدن از تلاش: کوسه‌ای که دیگر هیچ‌وقت برای طعمه تلاش نکرد!

این داستان روان‌شناسانه زندگی‌تان را متحول می‌کند: لیوان را در دستتان نگه دارید 

سایر اخبار
ارسال نظرات
غیر قابل انتشار: ۰ | در انتظار بررسی: ۰ | انتشار یافته: