خلاصه قصه سوریه؛ آن ۹۵ درصدی که به اسد رأی دادند کجا هستند؟!
عصر ایران نوشت: خرداد ۱۴۰۰، انتخابات ریاست جهوری در سوریه برگزار شد؛ میزان مشارکت را ۷۸ درصد اعلام کردند و پیروز نیز، همان طور که کاملاً پیش بینی میشد، بشار اسد بود با ۹۵.۱ درصد آراء.
بدین ترتیب، اسد که از سال ۲۰۰۰ رئیس جمهور سوریه بود، برای بار چهارم و برای ۷ سال دیگر، رئیس جمهور شد ولی در نیمه راه این دوره، وضعیت به گونهای است که حتی خود او نیز امید چندانی ندارد که این ۷ سال، به سر آید.
سوال اینجاست چرا مردم سوریه که چنان به اسد اعتماد دارند که ۴ دوره پیاپی کشورشان را به او سپرده و بیش از ۹۵ درصدشان به او رأی دادهاند، از او در برابر مهاجمانی که هدفشان سرنگونی دولت منتخب آنهاست حمایت نمیکنند؟! و بماند که بعضاً از شورشیان نیز استقبال میکنند و حتی در مناطقی خودشان علیه حکومت وارد کارزار شدهاند!
در واقع اگر حکومتی مشروعیت و مقبولیت فراگیر داشته باشد، بعید است کسی نه از ترس ارتش که از بیم مواجهه با مردم، بتواند نگاه چپ به آن داشته باشد.
اینجاست که بحث از آمارها و اعداد رسمی دولتی که معمولاً کاری جز تحریف واقعیتهای عمیق جامعه را ندارند فراتر میرود و به اصل انتخابات میرسد که وقتی تهی از روح و معنا شده باشد، خروجی اش میشود حال و روز امروز سوریه: فقر فزایندهای که تمام کشور را فراگرفته و شورشی که پایههای حکومت را به لرزه درآورده است.
نمونۀ بارز "شبه انتخابات" به جای "انتخابات" را در عراق دوران صدام شاهد بودیم. او در آخرین انتخابات ریاست جمهوری این کشور در سال ۲۰۰۲، صد در صد آرا را به دست آورد که ۴ صدم درصد بیشتر از انتخابات ۱۹۹۵ بود که صدام توانسته بود تنها ۹۹.۹۶ آرا را به به دست آورد!
اما وقتی یک سال بعد از آخرین انتخابات پرشکوه، آمریکا و متحدانش به عراق حمله کردند، خبری از آن حمایت مردمی که در آمارها رسمی و تلویزیون دولتی عراق بسیار پررنگ نشان داده میشدند نبود؛ بغداد سقوط کرد و بعدها صدام را از درون حفرهای تاریک بیرون کشیدند و به بالای چوبه دار فرستادند.
روزی که صدام سرنگون شد، اسد اولین دوره ریاست جمهوری اش را تجربه میکرد و اگر از آن ماجرا عبرت گرفته بود، الان، نه وضع خودش چنین رقت انگیز بود و نه اوضاع کشورش چنان تاسف بار؛ اما به قول علی علیه السلام: چه بسیارند عبرتها و چه اندکاند عبرت گیرندگان!
بین رأی صد در صدی صدام و سقوط او تنها یک سال فاصله بود!
بشار اسد، هر چند در قضیه فلسطین، طرف حق ایستاد و از مبارزه مظلومانی که سرزمین شان توسط صهیونیستها اشغال شده بود، دفاع کرد ولی در مواجهه با مردم خودش، چندان مبتنی بر حق و حقیقت و تدبیر و درایت رفتار نکرد. در حکومت اسدها (حافظ و بشار) سیستم چندلایه امنیتی بر تمام شؤون کشور حاکم بود و کوچکترین اعتراضی با شدیدترین و خشنترین پاسخها مواجه میشد. یکی از مسوولان وقت سپاه ایران در نقل خاطرهای از دور قبلی جنگ داخلی با انتقاد از روشهای خشونت بار نظامیان سوری میگفت که اگر از یک طبقه از یک برج مسکونی، تیری به سمت شان شلیک میشد، آنها تمام آن برج را با همه ساکنانش به توپ میبستند و با هواپیما بمباران میکردند!
تظاهرات اعتراضی مردم شهر درعا در سال ۲۰۱۱ که سرکوب شد
در سال ۲۰۱۱ نیز که جهان عرب درگیر بهار عربی بود، ناآرامیها در سوریه از آنجا آغاز شد که چند دانش آموز در شهر درعا در جنوب کشور، نقاشیهای ضد دولتی روی دیوار مدرسهای کشیدند. واکنش حکومت به نقاشی دانش آموزان، بسیار تند و بی رحمانه بود: نیروهای امنیتی ۱۵ دانش آموز را دستگیر و شکنجه کردند و مردم برای حمایت از فرزندان شان به خیابانها ریختند ولی آنجا نیز گلولههای جنگی در انتظارشان بود. تصاویر این خشونتها به همه کشور رسید و مردم سایر شهرها نیز به خیابان آمدند و در نهایت کار به درگیری مسلحانه کشید که با فراز و نشیبهای فراوان، تا کنون ادامه دارد.
امروز فیلمی از یکی از شهرهای سوریه دیدم که در آن زنی سنتی و حدوداً ۶۰ - ۵۰ ساله کِل میکشید و از ورود مهاجمان به شهر و شکست ارتش ابراز خوشحالی میکرد. طبیعتاً من او را نمیشناسم ولی با خود گفتم شاید او برادر، همسر یا فرزندش را در درگیریهای خیابانی با نیروهای دولتی از دست داده است و این شادی آشکارش، ترجمه سالها گریههای پنهان اوست.
آتش زدن عکس اسد در درعا - ۲۰۲۴
اسد را تحریرالشام و قسد زمین نزد؛ اسد وقتی در سراشیبی افتاد که انتخابات نمایشی را در کشورش استمرار بخشید و وقتی سقوط کرد که با مردمش نامهربانی آغازید و به جای آن که دل به مردم خویش ببندد، چشم امید بست به نیروهای هوایی روسیه و نیروی زمینی مقاومت از افغانستان و ایران تا عراق و لبنان و این اواخر به وعدههای چند کشور عربی تا شاید به دادش برسند، غافل از آن که وفادارترین دوستان خارجی، میتوانند به سادگی هر چه تمام به خانه هایشان بازگردند و تنهایش بگذارند و تنها کسانی که روی کره زمین با او میمانند، مردم کشورش هستند؛ چنین هم شد و فقط سوریها ماندند ولی نه با اسد که بر اسد؛ این خلاصه قصه سوریه است.