زیسان: روزی روزگاری یک کشاورز بود که کرههای محلیاش را به کاسبان مختلف شهر میفروخت. یکبار، اما اتفاق متفاوتی رقم خورد.
یک روز او نیم کیلو کره را به نانوایی فروخت. این نانوا همیشه از این کشاورز کره میخرید.
به گزارش زیسان؛ یک روز نانوا که بر دلش افتاده بود ممکن است وزن کرهای که میخرد درست نباشد، تصمیم گرفت کره را وزن کند تا ببیند آیا کشاورز به مقدار مناسب به او کره میفروشد یا کمفروشی میکند.
او کره را وزن کرد و فهمید کره وزن بسیار کمتری دارد و احتمالا دفعات قبلی هم کشاورز کمتر از نیمکیلو به او کره میداده است. او که از این موضوع عصبانی شده بود، کشاورز را به دادگاه برد.
قاضی از کشاورز پرسید که آیا از معیاری برای وزن کردن کره استفاده میکند؟ کشاورز پاسخ داد: «عزیز، من بدوی هستم. من معیار مناسبی ندارم، اما مقیاسی دارم.»
قاضی پرسید: «پس چگونه کره را وزن میکنی؟»
کشاورز پاسخ داد: «عزیز، مدتها قبل از اینکه نانوا شروع به خرید کره از من کند، من یک کیلو نان از او میخریدم. هر روز که نانوا نان را میآورد، آن را روی ترازو میگذارم و به همان وزن کره به او میدهم. اگر کسی مقصر باشد، این نانواست!»
در زندگی، به همان اندازه که میدهید، به دست میآورید؛ بنابراین سعی نکنید دیگران را فریب دهید. کوچکترین رفتار شما در گذشته نیز موثر است.