سفر کرده از آن دو چشم شیدا چه خبر
بی خبر ماندم و تو رفتهای تنها به سفر
زدی آتش تو به جانم من برایت نگرانم
خدا هیچ عاشقیو این گونه تنها نکند
عاشقی عزم سفر کردن دریا نکند
زدی آتش تو به جانم من برایت نگرانم
آمدی جانا بردی دل مارا موج گیسوی تو برده دل دریا را
یار نظر کردهای شهرو خبر کردهای وای نکند هوای دلدار دگر کردهای
عشقم عشق اولین باره منی دلبر جانم بهترین یار منی
خوب میدانی تو که دلدار منی بی تو هرگز نتوانم نتوانم
آمدی جانا بردی دل مارا موج گیسوی تو برده دل دریا را
یار نظر کردهای شهرو خبر کردهای وای نکند هوای دلدار دگر کردهای