دانستن اینکه چگونه با دیگران صحبت کنیم از اینرو مهم است که بسیاری از مکالمات به طرز ناخوشایندی شروع میشوند و یا اینکه وسط مکامله صحبت به جای دیگری منحرف میشود.
زیسان: صحبت کردن برای ما آنقدر طبیعی است که بهندرت در نظر میگیریم که چهچیزی باعث میشود یک مکالمه خوب کار کند. ما این کار را به آسانی انجام میدهیم، بنابراین به ندرت در نظر میگیریم که چه عناصری باعث میشود که یک مکالمه خوب کار کند؛ و اگر آن عناصر را نادیده بگیریم، ایجاد مکالمات عالی و ارتباطات معنیدار دشوارتر میشود.
برای مثال، یک مطالعه منتشرشده در علوم روانشناسی و شناختی نزدیک به هزار مکالمه را مورد بررسی قرار داد، برخی از آنها میانِ آشنایان صمیمی و برخی دیگر بین غریبهها بود. در هر دو گروه روند این بود که یکی از شرکتکنندگان مکالمه را زمانی که شریکشان میخواهد ادامه دهد، به پایان میرساند. برعکس آن نیز البته صادق است، یعنی وقتی فردی تمایل دارد مکالمه بسته شود و طرف مقابل ادامه میدهد.
البته فراموش نکنیم که به پایان رساندن یک مکالمه تنها یکی از بسیاری از عناصر یک مکالمه خوب بین دو نفر است.
آدام ماسترویانی (Adam Mastroianni) روانشناس و یکی از نویسندگان مطالعه درباره مکالمه، نتیجه میگیرد که بسیاری از مشکلات مکالمه ناشی از عدم تعادل در دادن و گرفتن است. ارائهدهندگان مکالمه فضایی را ایجاد میکنند تا به صحبت ادامه دهند. در همین حال، مخاطب مکالمه هم ممکن است با بیتوی هنگام گوش دادن به صحبت نوشابهاش را هم سر بکشد!
پرسیدن یک سوال خوب راهی عالی برای جذاب نگه داشتن یک مکالمه است. چنین سوالاتی باز هستند. این تیپ سوالها از شریک مکالمه شما میخواهند چیزی را به اشتراک بگذارد: در مورد خودش، احساساتش، نظرات یا تخصصاش.
بهتر است سوالی بپرسید که واقعاً میخواهید پاسخ آن را بدانید و احتمالا مایل باشید اطلاعات کمی درباره آن به اشتراک بگذارید.
در اینجا دو دام وجود دارد که باید از آنها اجتناب کرد؛ ابتدا از سؤالاتی که درهای مکالمه را قفل میکنند، اجتناب کنید. مثلا سوالهایی که پاسخ یککلمهای دارند.
مورد دوم این است که نباید از سوالات زیاد استفاده کنید. این باعث میشود مکالمه بیشتر شبیه یک بازجویی باشد.
به عبارت دیگر، گوش کنید تا بتوانید به یک مکالمه پربارتر کمک کنید؛ کجا باید وارد شوید؟ چخ جایگاهی دارید؟ چطور میتوانید ادامه دهید و.... همچنین اگر سؤالی میپرسید، نباید به این فکر کنید که بعداً چه چیزی باید بگویید. باید به این فکر کنید که آنها چه میگویند و این گفتگو شما را به کجا میبرد.
اگر پاسخ طرف مقابل موضوعی است که شما را کنجکاو میکند، با یک یا دو سوال دیگر در مورد آن تحقیق کنید. وقتی فرصتی پیش میآید که میتوانید آن را به اشتراک بگذارید، از آن استفاده کنید. از این فرصت استفاده کنید تا به همسرتان نشان دهید که دارید به او گوش میدهید، چیزی در مورد خودتان فاش کنید و همچنین فضایی را برای پاسخ دادن به او باقی بگذارید.
گفتوگوهای خوب، صمیمی هستند. شما باید چیزی را در مورد خودتان به اشتراک بگذارید تا دریچه ارتباط را باز کنید. باید بپذیرید که شریک گفتگو هم همین کار را انجام دهد. بهترین استراتژی اتصال، جستجوی اشتراکات است. آیا شما در جامعهای مشابه بزرگ شده اید؟ آیا اهداف یا نیازهای مشابهی دارید؟ آیا هر دوی شما فلسفه کاری یا مشکلات یکسانی دارید؟ در حالی که چنین اشتراکاتی ممکن است آشکار نباشد، یافتن آنها میتواند عمل خودافشایی را آسانتر کند و به شکل گیری ارتباط کمک کند.
همانطور که بررسی کردیم، پایاندادن به مکالمات دشوارتر از آن چیزی است که به نظر میرسد. رونشناسی به نامِ تیلیس لدرمن (Tillis Lederman) توصیه میکند که کمتر در مورد زمان و بیشتر در مورد مدیریت «حافظه خلقی» نگران باشید.
تیلیس لدرمن میگوید: «حافظه خلقی احساسی است که یک نفر دارد. «دیگران دقیقا آنچه شما گفتید را به خاطر نمیآورند، اما به یاد خواهند آورد که در گفتگو با شما چه احساسی داشتند؛ بنابراین بهتر است که وقتی به ساعت یا به شانههایش نگاه میکنید، این خاطره خُلقی را در آخر کار خراب نکنید.»
برای مدیریت حافظه خلقی، به استراتژیهای خروجی که ارتباط را عمیقتر میکنند، تکیه کنید. یک گفتوگوی بعدی را با قهوه برای هفته آینده برنامهریزی کنید، یا اطلاعات تماس خود را به آنها بدهید و پیشنهاد تماس گرفتن را بدهید.
در آخر...
با درک نحوه کار مکالمات و چگونگی ایجاد ارزش در آن، زمان کمتری را صرف تعقیب ارتباطاتی که میخواهیم میکنیم و زمان بیشتری را برای لذت بردن از آنهایی که داریم صرف میکنیم.