داستان غم‌انگیز آواره شدن یک دختر به خاطر عشق به پسر شیاد

داستان غم‌انگیز آواره شدن یک دختر به خاطر عشق به پسر شیاد
دختر جوان سرش را پایین انداخته بود و دل مادرش مثل سیر و سرکه می‌جوشید .... دلبستگی پوچ در فضای مجازی همه‌ی آن چیزی است که می‌خواهم برای تان بگویم.
کد خبر: ۳۱۰۸۹
|
۲۸ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۴:۰۲

زن ۴۷ ساله سفره دلش را باز کرد و گفت: دخترم تازه تحصیلات دانشگاهی را تمام کرده بود که حال و هوای کار به سرش زد. 

ما اصراری به کسب درآمد او نداشتیم، اگر چه پدرش می‌گفت اگر می‌خواهی سر کار بروی باید مشورت کنی و بهترین تصمیم را بگیری.

 او حتی از این که این دختر غیرت کار دارد خوشحال بود. 

سمانه هم می‌خواست دستش توی جیب خودش باشد. 

من و پدرش به علائق او احترام گذاشتیم و در یک شرکت معتبر مشغول کار شد.

دو سال از این ماجرا گذشت. یک روز خیلی اتفاقی متوجه شدم سمانه با پسری در فضای مجازی ارتباط دارد.

 در این باره با او صحبت کردم. 

زن آهی کشید و افزود: از گفته‌های این دختر کم تجربه فهمیدم یک دل نه صد دل خاطر خواه پسر جوان شده است. 

از کار و بارش پرسیدم. می‌گفت پدرش پولدار است، اصلا نیاز به کار ندارد و از این حرف ها.

 هر چه توضیح دادم برای ازدواج و انتخاب همسر باید معیار‌ها و ملاک‌هایی داشته باشی و به شناخت کامل برسی، فایده‌ای نداشت. 

مدتی گذشت. 

حال و روز دخترم به خاطر این عشق مجازی بهم ریخته بود.

از او خواستم به پسر مورد علاقه اش بگوید همراه خانواده خواستگاری بیاید.

خبری نشد و می‌گفت پسر جوان مدعی شده مادرش مریض است و بهانه می‌آورد. 

بالاخره خواستگاری برگزار شد. نه از پدر پولدار خبری بود و نه از ماشین فلان مدل و خانه آن چندانی.

این‌ها برای ما ملاک و معیار نبودند، چون معرفت و انسانیت مهم‌تر از هر چیزی است. 

اما این پسر و خانواده اش هیچ حرفی برای گفتن و طرحی برای آینده نداشتند.

آنها را دست به سر کردیم و رفتند. گفتیم می‌نشینیم و با گفتگو و مشورت موضوع را حل می‌کنیم.

دخترم دست بردار نبود. از مادربزرگ و خاله اش کمک گرفتیم. صحبت‌های آنها هم بی فایده بود. 

با لج بازی‌های او از ترس آبروی مان کوتاه آمدیم و ازدواج کرد.

تصمیم گرفتیم به دامادمان کمک کنیم روی پای خودش بایستد.

ولی هر چه سرمایه کردیم از کف رفت.

 ماشینی هم که با هزار بدبختی برایش خریده بودیم وسیله مسافرت به این طرف و آن طرف و خوشگذرانی با دوستان نابابش شد.

این ازدواج در دوران عقد به طلاق انجامید.

 تا مدتی هیچ‌کس خبر نداشت.

رفت و آمد مان را به بهانه‌های مختلف با فامیل و دوستان قطع کردیم.

خدا می‌داند چه روز‌ها و شب‌های سختی پشت سرگذاشتیم.

بنده‌ی خدا شوهرم باز هم مثل کوه پشت سر دخترم ایستاد و گفت نگران نباش، این شکست می‌تواند زمینه پیشرفت تو برای آینده باشد.

مدتی از این ماجرا گذشت. من و شوهرم از دیدن دلمردگی دخترمان ذره ذره آب می‌شدیم، ولی به روی خودمان نمی‌آوردیم و می‌گفتیم خودمان پشت سرت هستیم و ....

سرتان را درد نیاورم، دخترم دوباره در فضای مجازی با پسری آشنا شده و اصرار به ازدواج با او دارد. 

می‌گوید، چون طلاق گرفته باید هر چه سریع‌تر ازدواج کند و .... 

این بار پدرش محکم ایستاد و گفت باید با مشورت و تحقیق کامل پیش برویم.

سمانه قبل خواستگاری و پس از دعوایی که راه انداخت از خانه بیرون زد.

یک روز از او بی خبر بودیم. دل مان هزار جا رفت. شب خواهرم زنگ‌زد و گفت خانه آنها رفته است. 

دنبالش رفتیم. قبل از آن که ما برسیم از آن جا هم رفته بود. 

یک شبانه روز دیگر دل خون شدیم تا بالاخره پیدایش کردیم. 

 خانه دوستش رفته بود. خدا خیر بدهد همکلاسی اش را. واقعا دوست خوب نعمت است. 

صحبت‌های او خیلی روی سمانه تاثیر داشت و امروز مرکز مشاوره آرامش پلیس رضوی آمده ایم.

پسر مورد علاقه اش هم با مادرش آمده است. خوشبختانه آدم‌های خوبی به نظر می‌رسند. منتظر نتیجه مشاوره قبل ازدواج هستیم.

منبع: رکنا

tags # طلاق
سایر اخبار
ارسال نظرات
غیر قابل انتشار: ۰ | در انتظار بررسی: ۰ | انتشار یافته:
گوناگون