شهریار قنبری هنرمندی بدون تاریخ مصرف و بدون بازنشستگی است

شهریار قنبری هنرمندی بدون تاریخ مصرف و بدون بازنشستگی است
شهریار قنبری فقط شاعر نیست. برنامه‌ساز حرفه‌ای رادیو و تلویزیون هم هست. روزنامه‌نگار هم هست. فیلمساز هم هست. ملودی‌ساز فوق‌العاده‌ای هم هست؛ ملودی‌هایی که مثل اشعارش بی‌مانند است
کد خبر: ۲۸۴۳۰
|
۰۶ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۹:۲۰

علی ایلیا در روزنامه هم میهن نوشت: بد اخلاق! اخمو! معترض! هیچ‌کس را قبول ندارد! بیشترین توصیفاتی که از او شنیده‌ام. عده‌ای هم با وجود اینکه اصرار دارند حرفه‌ای کار می‌کنند، یا او را نمی‌شناسند یا کم می‌شناسند و به شنیده‌هایشان در مورد او اکتفا می‌کنند و با همان متر و معیار او را قضاوت می‌کنند. البته عده‌ای هم مانند من از او سیر نمی‌شوند. همیشه تشنه خواندن و شنیدنش هستند. ما «شهیار‌شیدایان» هستیم.

در چند دوره‌ای که کارگاه‌های کوچک ترانه‌نویسی داشته‌ام، تا توانسته‌ام از او گفته‌ام. او را شناسانده‌ام و کوشیده‌ام نشان بدهم چرا شاعر خوب و بیشتر از آن هنرمندی «مهم» است؟ به نظر من شهیار را نمی‌شود با متر هنرمندان ایرانی سنجید. متر او متر ایرانی نیست، متر جهانی است. به همین دلیل است که به «ساده گرفتن‌ها» و «چرک‌نویس‌ها» خرده می‌گیرد. در کار خود او که چندوجهی است و صرفاً به ترانه‌نویسی محدود نمی‌شود، می‌شود به‌راحتی این خصوصیت را دید.

او فقط شاعر نیست. برنامه‌ساز حرفه‌ای رادیو و تلویزیون هم هست. روزنامه‌نگار هم هست. فیلمساز هم هست. ملودی‌ساز فوق‌العاده‌ای هم هست؛ ملودی‌هایی که مثل اشعارش بی‌مانند است، با امضایی که نمی‌شود حتی در تقلید هم به او نزدیک شد. به گمانم، شاعر خوب شاعری است که تفکرات زیبایی داشته باشد. همانطور که نیما یوشیج بزرگ در کتاب «نامه‌هایی به همسایه» می‌نویسد: «شاعر باید خودش و همه کس باشد. بدون خلوت با خود شعر شما تطهیر نمی‌یابد. شاعر این کالا را از جمعیت می‌گیرد و در خلوت آن را منظم می‌کند.» این امتیاز شهیار است. زیبا فکر می‌کند. از نوجوانی چنین بوده. از روز‌هایی که در ۱۵سالگی در مجله‌ای می‌نوشته و هرجا که کم می‌آوردند او را به کمک می‌طلبیدند.

از همان روز‌ها هم با سانسور آشنا شده و سعی کرده است با آن مقابله کند. اولین رویارویی او با سانسور در مورد مقاله‌ای است که او در باب «پارتی» نوشته است و «محرمعلی خان»، سانسورچی ترسناک و معروف آن روز‌ها او را احضار می‌کند. اما این پایان کار نیست. او در روز‌هایی که به همراه سیمین بهبهانی، یدالله رویایی، هوشنگ ابتهاج و... به عضویت شورای شعر در می‌آید سعی می‌کند تا کار‌ها را با متر حرفه‌ای بسنجد و از سانسور آنها جلوگیری کند. در شورایی که حتی اشعار خود او هم رد می‌شود.

در کافه «دکتر» که پاتوق شاعران است و بعضی شب‌ها در آن جمع می‌شوند و به گفتگو و شعرخوانی می‌پردازند، اردلان سرفراز را می‌بیند و وقتی متوجه استعداد او می‌شود، برخلاف «سنت ایرانی»، به ترانه نوشتن تشویقش می‌کند. بعد از انقلاب، در مدرسه‌ای در پاریس، معلم می‌شود و کلاسی بی‌نظیر را اداره می‌کند. از شاگرد‌های آن کلاس، شخصی سال‌ها بعد با او تماس می‌گیرد و می‌گوید، در فرانسه به جایگاهی ویژه رسیده؛ فیلسوف است و هرچه دارد از همان کلاس‌ها دارد. همین کار را چند سالی است که در «کارگاه هنر» هم ادامه می‌دهد.

پرورش ذهن‌های مستعد؛ نه با تخریب که با تشویق. کارگاه‌های او صرفاً کارگاه شعر یا ترانه نیست. کارگاه نقاشی هم هست، کارگاه فیلمسازی هم هست، کارگاه همه‌چیز است، کارگاه زندگی ا‌ست. در چند سال اخیر شناخت ترانه‌نویسان «نوپا» از کاری که انجام می‌دهند و تاریخچه آن، کمتر و کمتر شده است. آدرس‌های غلط به آنها داده شده. آنها بزرگان کار خود را نمی‌شناسند و با تعریفی بیرونی و بیشتر به امید دیده‌شدن و شهرت وارد این عرصه می‌شوند. همین امر هم باعث می‌شود ترانه معاصر در هر ژانری از عنصر «ماندگاری» تهی شود و به کالایی یک‌بار مصرف تبدیل شود. منِ «شهیار شیدا» در طی این سال‌ها سعی کرده‌ام او را به دیگران و ترانه‌نویسان بشناسانم.

بار‌ها به‌خاطر علاقه‌ام به او جنگیده‌ام. با عشق هم جنگیده‌ام. با «شهریار» شنیدن‌ها جنگیده‌ام! در جلسه شعری، یکی از ترانه‌نویسان تازه‌کار به‌شدت و البته مثل همیشه بدون شناخت به شهیار تاخت. به او گفتم: کارهایش را شنیده‌ای؟ نه آنها که برای دیگران نوشته، آلبوم‌های خودش. کتابهایش را خوانده‌ای؟ کنسرت «خانم آتشین» را دیده‌ای؟ که چقدر درست با او همصدا شده و در انتهای برنامه خانم آتشین او را «پدر ترانه نوین» معرفی می‌کند؟ گفت: نه؟! و به نقد‌هایی همراه با متلک ادامه داد. گفتم: اگر ترانه‌نویس باشی و شهیار را دوست نداشته باشی، این دیگر به اینکه چه کسی چه سلیقه‌ای دارد ربطی ندارد، این بی‌سلیقگی است! رنجید. اما همین باعث شد برای بحث با من شهیار را جست‌وجو کند و بشناسد و بعد از شناخت گفت: حق با شما بود، باید او را می‌شناختم و کاش زودتر این شناخت را داشتم.

سال ۲۰۱۱، منِ ۲۶ساله، پیامی از او در فیس‌بوک دریافت می‌کنم. برایم نوشته که ترانه‌هایم را خوانده و تشویقم می‌کند به نوشتن و کار کردن. هزاران بار پیامش را می‌خوانم، ذوق می‌کنم. انرژی می‌گیرم. آن پیام را اسکرین‌شات می‌گیرم، چاپ می‌کنم، قاب می‌کنم و به دیوار خانه‌ام می‌زنم. شهیار، خوش‌اخلاق، حرفه‌ای، مشوق واقعی و کاربلد هنردوستان، متفاوت، جسور، هنرمندی بدون تاریخ مصرف و بدون بازنشستگی است. هنوز کار می‌کند، زیاد هم کار می‌کند. او کسی را یا جامعه‌ای را بدبخت نکرده! او معلم بوده، زیبایی آفریده. او با ادبیات، چراغ راه بوده است.

tags # موسیقی
سایر اخبار
ارسال نظرات
غیر قابل انتشار: ۰ | در انتظار بررسی: ۰ | انتشار یافته: