یک عمر در ایام محرم به سینه میزنیم و در سوگ امام حسین (ع) اشک میریزیم و شاید هر روز زیارت عاشورا بخوانیم ولی اگر بپرسند چه کسانی قاتلان امام حسین (ع) بودند، به یاد شمر بن ذی الجوشن و عمر سعد و یزید میافتیم ولی در زیارت عاشورا همه کسانی را لعن میکنیم که پایه گذار ظلم به اهل بیت (ع) شدند و همچنین به کسانی لعن میفرستیم که آن حضرت را از مقام و مرتبه خود کنار زدند و آنگاه میگوییم خدا لعنت کند کسانی که امام حسین (رع) را کشتند و همچنین کسانی که زمینه چینی و مقدمه سازی این حادثه را رقم زدند و در ادامه از همه پیروان و دوستان آنها بیزای میجوییم.
آل زیاد، آل مروان، بنی امیه، ابن مرجانه، عمر بن سعد و شمر از جمله افرادی هستند که خدا آنها را به دلیل کشتن امام حسین (ع) لعنت میکند ولی در ادامه گروهی به این افراد اضافه میشوند که تیری به سوی سیدالشهدا پرتاب نکردند ولی افسار اسبهای خود را بستند و کوشیدند تا خود را برای کشتن امام حسین (ع) به کربلا برسانند.
البته در این زیارت یک لعنت دائمی و الی الابد به ابوسفیان، معاویه و یزید نثار میکنیم که میتوان از آنها به عنوان شجره ملعونه یاد کرد که در آیه ۶۰ سوره اسرا به آن اشاره شده است.
هرچند نمیتوان در این مطلب کوتاه، گزارشی از نامه اعمال سیاه این افراد ارائه کرد ولی به فهرستی از خیانتها و خباثتهای برخی از آنها اشاره میکنیم و مطالعه مشروح آن را به خوانندگان واگذار میکنیم.
یزید فرزند معاویه بود که در اواخر سال ۶۰ هجری و پس از مرگ معاویه، بر جایگاه خلافت تکیه زد و در سه سال و هشت ماه حکومت استبدادی خود مرتکب مفاسد بسیاری شد. بلاذری او را نخستین خلیفهای میداند که آشکارا شراب مینوشید و از سرگرم شدن به آواز زنان خواننده و شکار ابایی نداشت. غلامان بسیاری را به خدمت گرفته بود و برای خوشگذرانی با میمونها بازی میکرد و سگها و خروسها را به جنگ همدیگر میانداخت. او از قتل و خونریزی هبچ ابایی نداشت.
او در همین سه سال سه لکه ننگ از خود به جای گذاشت. در سال اول امام حسین (ع) را به شهادت رساند و در سال دوم حادثه حَرّه را بوجود آورد که تاریخ نویسان از بیان آن شرم دارند؛ حادثهای که منجر به قتل حدود ۱۰ هزار نفر از مردم مدینه، ۸۰ نفر از اصحاب پیامبر (ص) و ۷۰۰ نفر از قاریان و حافظان قرآن شد. مردم مدینه در سال ۶۳ هجری بر ضد والی یزید در آنجا قیام کردند و یزید هم مسلم بن عقبه را با لشکری برای قتل عام مردم فرستاد. در این واقعه سپاه مسلم بن عقبه در یک روز شهر مدینه را به تصرف خود در آورند و از هیچ جنایتی در آن فروگذار نکردند؛ به گونهای که به جای مسلم او را «مسرف» در کشتار انسانها نامیدند.
یزید در سال ۶۴ خانه خدا را با منجنیق سنگباران کرد و آن را به آتش کشید. در واقع اولین اقدام و دستور تجاوز به خانه خدا توسط یزید صادر شد. به دنبال حمله لشکر یزید به فرماندهی حصین بن نمیر و آتش سوزی در خانه کعبه، عبدالله بن زبیر خانه کعبه را تجدید بنا کرد.
عبیدالله بن زیاد بن ابیه مشهور به ابن زیاد، فرمانده نظامی مشهور امویان و از عوامل اصلی شهادت امام حسین (ع) بود. او ابتدا والی بصره بود و یزید او را در سال ۶۰ هجری پس از آشفتگی اوضاع کوفه، با حفظ سمت به امارت این شهر گماشت و سرکوب قیام امام حسین (ع) را به او سپرد. او در سال ۶۵ نیز قیام توابین را سرکوب کرد.
«ابن ابیه» به کسی میگویند که پدرش معلوم نیست. در واقع عبیدالله از کنیزی به نام مرجانه زاده شد. برخی ابن زیاد را به طعنه به مادرش منسوب کرده و ابن مرجانه خواندهاند که اشاره به اتهام ناپاکی تولد عبیدالله دارد و در برخی منابع به بدنام و زناکار بودن مادر او تصریح شده است. حضرت زینب (س) نیز در کوفه ابن زیاد را در کاخش با عنوان ابن مرجانه مورد خطاب و نکوهش قرار داد.
زیاد، پدر عبیدالله از سرداران و حکمرانان اموی بود که در سرکوب شورشها در مناطق اسلامی به قساوت و بیرحمی مشهور بود. در نسب زیاد بن ابیه نیز اختلاف است و مشخص نیست پدر او کیست. از این رو، وی را ابن ابیه (یعنی پسرِ پدرش) خواندهاند. گفته شده ابوسفیان، زیاد را حاصل زنای خود با سمیه، مادر زیاد میدانست و بدین رو، معاویه، زیاد را برادر خویش میخواند.
عمر بن سعد معروف به ابن سعد، فرزند سعد بن ابیوقاص از سرداران صدر اسلام بود. او در زمان پیامبر اکرم (ص) و به قولی در دوران عمر به دنیا آمد و در نوجوانی همراه پدرش در فتح عراق شرکت داشت. ابن سعد، فرمانده سپاه ابن زیاد در کربلا بود که با امام حسین (ع) جنگید و دستور داد پس از شهادت آن حضرت، اسب بر بدن او تاختند و اهل بیت او را اسیر کرده به کوفه بردند.
در سوابق ابن سعد آمده است که او به اطاعت از ابن زیاد بر ضد حُجر بن عدی که از یاران حضرت علی (ع) بود، گواهی داد که حجر به فتنهانگیزی برخاسته و کافر شده است. همین بهانه برای معاویه کافی بود که حجر و یارانش را به شهادت برساند.
وی قبل از حادثه عاشورا، آماده حرکت به سوی ری بود که حکمرانی آنجا را به او داده بودند ولی پیش از رفتن به دستور ابن زیاد که والی کوفه بود، مامور به مقابله با امام حسین (ع) شد. ابن سعد ابتدا فرمان ابن زیاد را نپذیرفت، اما عبیدالله امارت ری را مشروط به جنگ با امام حسین (ع) کرد. او در این کار تردید داشت، اما در نهایت برای رسیدن به حکومت ری فرمان ابن زیاد را پذیرفت و با چهار هزار نفر راهی کربلا شد.
ابن سعد روز سوم محرم وارد کربلا شد و در فاصله سوم تا نهم محرم چند بار با امام حسین (ع) ملاقات کرد و هر بار امام (ع) او را نصیحت کردند که از جنگیدن دست بردارد و دست خویش را به خون آن حضرت آلوده نکند ولی نپذیرفت. به گفت و گوی سیدالشهدا (ع) و عمر سعد توجه کنید:
امام حسین (ع): آیا از خدا نمیترسی که با من میجنگی در حالی که میدانی من کیستم؟ این گروه را رها کن و نزد من بیا تا مقرب درگاه الهی شوی.
عمر سعد: از آن میترسم که خانهام را خراب کنند.
امام حسین (ع): من برای تو خانهای مهیا میکنم.
عمر سعد: اموالم را میگیرند.
امام حسین (ع): من بهتر از آن را به تو میدهم.
عمر سعد ساکت شد و جوابی نداد. امام در حالی که آنجا را ترک میکرد، فرمود: خدا به زودی تو را در بسترت بکشد و در روز قیامت نیامرزد. امید دارم از گندم عراق جز اندکی نخوری.
عمر سعد: اگر گندم نباشد، جو خواهد بود.
عمر سعد دستور داد آب را بر امام و یارانش ببندند. همچنین او اولین کسی بود که به طرف اردوگاه امام حسین (ع) تیراندازی کرد و به یارانش گفت «شاهد باشید که من اولین کسی هستم که به طرف حسین تیراندازی میکنم» و سپس فرمان حمله عمومی را صادر کرد. او کشتگان سپاه خودش را دفن کرد، اما پیکر امام و دیگر شهیدان کربلا را بدون خاکسپاری روی زمین رها کرد و به کوفه بازگشت.
شمر از روسای قبیله هوازن و مردی جنگجو بود. او در جنگ صفین در لشکر حضرت علی (ع) و مجروح شد، اما بعدها از دشمنان پر کینه امام و خاندان او شد.
او در واقعه کربلا نقش بسیار پر رنگی داشت. وقتی مسلم بن عقیل از سوی امام حسین (ع) به کوفه رفت، شمر از افرادی بود که از طرف عبیدالله بن زیاد، حاکم کوفه، مامور شد مردم را از اطراف مسلم پراکنده سازد و در سخنانی مسلم را فتنهگر نامید و کوفیان را از سپاه شام ترساند.
پس از آنکه امام حسین به کربلا رسید، عمر بن سعد، فرمانده لشکر کوفه، پس از ملاقاتی که با امام حسین علیه السلام داشت، نامهای به این مضمون به عبیدالله بن زیاد نوشت:، اما بعد همانا خداوند آتش را خاموش ساخت و پریشانی را برطرف نموده کار این امت را اصلاح کرد، و حسین با من پیمان بست که از همان جا که آمده بهمانجا بازگردد یا به یکی از سرحدات رود و مانند یک تن از مسلمانان باشد (و کاری بکار کسی نداشته باشد) در هر چه بسود مسلمانان است شریک آنان و در زیان آنان نیز همانند ایشان باشد، یا بنزد یزید برود و دست در دست او گذارد و هر چه خود دانند انجام دهند، و در این پیمان خوشنودی تو و اصلاح کار امت است.
زمانی که عمر سعد از درگیری و جنگ با امام حسین (ع) هراس داشت و به دنبال آن بود تا کار را با صلح و سازش به پایان برساند، شمر، ابن زیاد را که به نظر میرسید با قصد عمر بن سعد موافق است، به جنگ با امام تشویق کرد. شمر نامهای از عبیدالله برای عمر سعد برد و او را تهدید کرد که اگر با امام حسین (ع) نجنگد، ملک ری را از دست خواهد داد.
صبح روز عاشورا، شمر فرماندهی پهلوی چپ سپاه ابن سعد را برعهده گرفت و هنگامی که با خندق و هیزم مشتعل در اطراف خیمههای امام و یارانش روبه رو شد، با امام گستاخانه سخن گفت. پس از آنکه امام حسین (ع) برای تذکر به سپاه کوفه خطبهای در مورد دوستی اهل بیت آغاز کردند، شمر کلام امام را قطع کرد، اما حبیب بن مظاهر به او پاسخ دندانشکنی داد.
پس از شهادت بسیاری از اصحاب امام حسین، دشمنان به سوی خیمهها حمله بردند. شمر نیزه خود را در خیمه امام حسین فروبرد و فریاد زد که آتش بیاورید تا این خیمه را با اهلش بسوزانم. امام او را نفرین کرد و حتی دوستش، شَبَث بن رِبعی، نیز او را سرزنش نمود. یک بار دیگر در عصر عاشورا و قبل از شهادت امام حسین، شمر قصد داشت به خیمه امام که خاندانش نیز در آن بود، حمله کند و آن را به تاراج برد، اما امام او را از این کار برحذر داشت و شمر بازگشت.
شمر به تیراندازان دستور داد تا بدن امام حسین را هدف قرار دهند. سپس با فرمان او، همه به سوی امام حمله بردند و کسانی از جمله سِنان بن اَنَس و زُرْعَة بن شریک ضربههای نهایی را بر امام وارد کردند. درباره کسی که سر مبارک امام حسین را از تن جدا کرد، روایات گوناگونی وجود دارد که در برخی از آنها از شمر نام برده شده است. به گفته واقدی، شمر امام (ع) را کشت و با اسب خود بدن آن حضرت را لگدکوب کرد. در برخی روایات گفته شده است که وی بر سینه امام نشست و سر او را از پشت جدا کرد. در زیارت ناحیه مقدسه نیز شمر قاتل امام حسین (ع) معرفی شده است.
به قول شهید سیدمرتضی آوینی «قرن هاست که کار از کار گذشته است...، اماای دل، نیک بنگر که زبان رمز، چه رازی را با تو باز میگوید: کلّ ارض کربلا و کلّ یوم عاشورا. یعنی اگرچه قبله در کعبه است، اما فَاَینَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجهُ اللهِ. یعنی هر جا که پیکر صد پاره تو بر زمین افتد، آنجا کربلاست؛ نه به اعتبار لفظ و استعاره که در حقیقت؛ و هرگاه که عَلَم قیام تو بلند شود عاشوراست؛ باز هم نه به اعتبار لفظ و استعاره؛ و اگر آن قافله را قافله عشق خواندیم در سفر تاریخ، یعنی همین».
حضرت علی (ع) درباره آیات ۲۹ و ۳۰ سوره قمر فرمود «ای مردم، یک نفر ناقه حضرت صالح را پی کرد، همه به خاطر رضایتداشتن آنها به آن کار، به عذاب آن گرفتار شدند.» در زیارت اربعین نیز به سیدالشهدا (ع) عرض میکنیم «خدا لعنت کند، آن که تو را کشت و آن که به تو ظلم نمود و جماعتی را که این مطلب را شنیدند و به آن راضی شدند.»
اگر هر روز ما عاشورا باشد، باید تکلیف خود را روشن کنیم که به صف حسینیها بپیوندیم یا در صف یزیدیان جا بگیریم و صف دیگری هم وجود ندارد. ممکن است در صحنههای عاشورایی مانند افراد بی تفاوت، به دنبال دنیای خود باشیم و کاری به هیچ گروهی نداشته باشیم ولی اگر در دل خود ذرهای رضایت از عملکرد یزیدیان داشته باشیم، در گناه آنها شریک خواهیم بود.
یادی کنیم از این نطق تاریخی استاد شهید مرتضی مطهری در سال ۱۳۴۸ که «اگر حسین بن علی بود، میگفت اگر میخواهی برای من عزاداری کنی، برای من سینه و زنجیر بزنی، شعار امروز تو باید فلسطین باشد. شمر ۱۳۰۰ سال پیش مرد، شمر امروز را بشناس».
منبع: ایران