در گذشتههای اتفاقا نه چندان دور فیلم و سربالهایی که تولید میشد خیلی دنبال آن نبود که به مخاطب راه و روش به روز بودن یا مثلا روی مد لباس پوشیدن یا استفاده از اصطلاحات جدید را یاد بدهد بلکه برعکس، بیشتر تلاش میکرد تا آینه تمام نمای روابط اجتماعی پوشش و موارد دیگر باشد، حالا این رابطه بر عکس شده است و به نظر میرسد که سازندگان خواسته یا ناخواسته به دنبال آموزش سبک جدیدی از زندگی و روابط انسانی به مخاطبانشان هستند.
با این ماجرا که این اتفاق خوبی است یا خیر کاری نداریم چرا که مثل همه امور مزایا و معایب خاص خودش را دارد؛ اما نکته در آثار علیالخصوص سریالها به چشم میآید که قطعا آسیبهایی برای جامعه به همراه دارد. اولی ژوست نشان دادن خیانت و با استفاده از الفاظ متفاوت برای این فعل و دومین مورد ترویج -بازهم تاکید میکنم خواسته یا ناخواسته- استعمال دخانیات.
مورد دوم بماند برای بحثهای آتی، اما بحث خیانت! شاید اگر یک ماجرای عجیبی را درباره روابط افراد یا بحث خیانت بشنوید اولین کلمهای که با لحن شوخی بگویید این است که مگر «سریال شبکه جم است» یا «مگر فیلم ترکیهای است؟» در واقع نشان دادن روابط میان فردی پیچیده با فراز و فرودهای زیاد از ویژگیهای سریالهای آن شبکه است، اما اگر سریالهای این روزها را نگاه کنید در زمینه نشان دادن این ماجرا چندان هم از ترکیه عقبتر نیستیم.
فرد تحصیلکرده و باسواد همسرش را پس از سالها بخاطر یک دختر دیگر رها میکند، دیگری قلبش پیش یک نفر است، اما با نفر دیگری به تفریح میرود -بپذیرید که از بردن نام سریالها معذورم- خلاصه که هرکسی هرکاری دلش میخواهد انجام میدهد، اما مشکل اصلی ماجرا این است که آن آدمهای پولداری که دستکم ژست فرهیختگی و روشنفکری را دارند هم این کار را انجام میدهند اینگونه بخش زیادی از سنگینی ماجرا از روی دوش مخاطب بر داشته میشود و به مرور زمان «خیانت» در سریالها تبدیل به کاری میشود که فقط قشر خاصی انجام میدهند و از آنجایی که اینجا کلاس درس نیست و من هم آسیبشناس نیستم، این پیش مقدمه را نوشتم تا با آمادگی بیشتری گفتگو با کوروش مجمدی، جامعهشناس را درباره این ماجرا بخوانیم.
چرا نمایش خیانت در سریالها تا این اندازه مرسوم شده است؟
بگذارید در ابتدای ماجرا نظام رسانهایمان را بررسی کنیم، ما در حوزه رسانه و ساختارهای فرهنگی دست خالی داریم. در بین تمام کشورهای دنیا جزو معدود کشورهایی هستیم که هیچ ساختار و مانیفست فرهنگی تعریف شدهای برای جامعه وجود ندارد و یکی از مسائلی که ما در دهه گذشته نسبت به آن اعتراض داشتیم بارهای به آن انتقاد کردیم و هیچگاه به این حرفها توجهی نشد، غلبه فرهنگی رسانهای بود که در کشور ما نمود پیدا کرد و ما ازز همان زمان بحثمان بر سر این بود که به جای فیلتر کردن رسانهها و ممنوعیت استفاده از رسانهها و ماهوارهها، تلاش کنیم تا در راستای افزایش دانش و آگاهی فرهنگی برای دستگاهها تکلیف ایجاد کنیم و نسبت به جامعه بیتفاوت نباشید و حوزههای متولی در فرهنگی عمومی جامعه و تعلیم و تربیت فعال شوند؛ اما در حال حاضر تمام این حوزههای ما رها شده هستند.
در یک مقطعی در سال ۱۳۷۳ نسبت به ورود ماهواره به فضای خانوادههای ایرانی، هشدار داده میشود، در همان زمان با نوشتن یک خط قانون که هیچوقت هم اجرا نشد، مدیران اجرایی تکلیف را از خود ساقط میکنند، آن را ممنوع اعلام میکنند و به پلیس میسپارند. بحث این است که عمده برخورد ما در حوزه فرهنگ این است که یک کلمه ضد فرهنگ به آن کار میچسبانیم و در نهایت هم با قی امور را به پلیس واگذار میکنیم و بار تکلیفپذیری و مسئولیتپذیری دستگاههای فرهنگی را به طور کامل از روی دوششان بر میداریم.
در مقابل هم رسانه ملیای داریم که کمترین میزان توجه و استقبال را از جامعه دریافت میکند، وقتی رسانههای ما تکلیف فرهنگی ایجاد نمیکنند و متناسب با رشد و نیاز جامعه هم پیش نمیروند و از طرفی رسانهای مثل جم پا به میدان میگذارد که با یک نیازسنجی بسیار دقیق، خلاء خانوادههای ایرانی را نشانهگیری میکند و در یک سریال ۶۰۰ قسمتی کشش را ایجاد میکند و بدون اینکه مدعی ترویج خیانت باشد، با قهرمانسازی در سریالها خیانت را هم به تصویر میکشد.
بابت این همه آسیبی که به جامعه وارد شده و این آسیبها همچنان ادامه دارد و ما سالهاست که با آن دستوپنجه نرم میکنیم. شما بگویید در این سالها و در مواجهه با آسیبهای اجتماعی به غیر از رفتارهای سلبی و اظهارنظرهای خطرناک و غیر کارشناسانه و همینطور رفتارهای هیجانی چه رفتار دیگری از دستگاههای فرهنگیمان دیدیم؟ مدیران فرهنگی در راستای نمادسازی و رفتارهای ایدئولوژیک و هیجانی که هیچیک هیچ اثری ندارند، تمام بودجه فرهنگی کشور را حیف و میل میکنیم. در همین نقطه میبینیم که فیلمسازان ما زمانی که از حوزه رسانه، سینما و تلویزیون به نا امیدی میرسند و اینجا با یک کساد رسانهای و مخاطب میرسند به سمت مخاطبانگاری در بخش خصوصی حرکت میکنند.
آیا در جامعه ما الگوهایی برای نیازسنجی فرهنگی و برنامهریزیهلی فرهنگی وجود دارد؟
خیر هیچ یک از این الگوها را نداریم که فیلمساز و هنرمند ما بتواند از آن الگوها الهام بگیرد و برنامهریزی کند. آیا اصلا اگر سریالی ساخته شود و معضلی را در قالب آن سریال به تصویر بکشد آیا تداوم آن کارشناسی شده است یا بخشی از معضلات جامعه را حل کند.
یک فیلمساز در کشورهای توسعه یافته وقتی با یک معضلی مثل سرقت و مسائل جنایی به تصویر میکشد قطعا از کارشناسان پلیس و دیگر کارشناسان کمک میگیرد و در عین حال تمام دستگاهها به دنبال این هستند که معضلات به تصویرکشیده شود و واکنشهای مردمی را چک کنند و بر اساس آن برنامهریزی کارشناسی انجام دهند، اما سریالهای ما فقط به دنبال تامین هیجان از راه نشان دادن جنایت و خیانت و درآمدزایی هستند.
از آنجایی که هیجان در جامعه بالاست و میزان آگاهی نسبت به موضوعات روز پایین معدل این دو به فیلمساز و تهیهکنندهای که صرفا به دنبال جذب درآمد است کمک میکند تا سریالشان را بسازند و نکته جالبتر اینکه الگوهایشان را از داخل کشور نمیگیرند بلکه الگوهایشان را از همان شبکه جم به دست میآورند.
چرا مخاطب نسبت به این موضوعات گرایش نشان میدهد؟
چون چاره دیگری ندارد، او در جامعه حق انتخابی ندارد، در رسانه ملی چیزی به او نمیدهند که بخواهد از آن انتخاب کند از طرفی هم نمیخواد سریالهای خارجی ببیند، پس مجبور است همین سریالهای شبکه داخلی را خریداری و تماشا کند.
منبع: خبرآنلاین