زیسان: یوهان اشترویس، دریانورد بخت برگشته هلندی در عصر حکومت شاه سلیمان صفوی (اسفند ۱۰۲۶ – ۸ مرداد ۱۰۷۳ خورشیدی/ فوریه ۱۶۴۸ – ۲۹ ژوئیه ۱۶۹۴ میلادی) به عنوان برده وارد ایران میشود. او در بخشی از خاطرات خود به جایگاه ویژه خواجهها در میان ایرانیان عهد صفویان میپردازد.
در ادامه روایت جالب اشترویس از این واقعه را میخوانید:
در ۹ ژوئن ۲ صفر با صحنه بسیار غم انگیزی که قلبم را لرزاند مواجه شدم و تا مدتها هرگاه به آن فکر میکردم بسیار متأثر میشدم. ماجرا از این قرار بود:
«یک زن برده لهستانی که با یک ایرانی ازدواج کرده بود، نزد اربابم آمد. نمیتوانم بگویم که دلیلش چه بود، شاید با شوهرش کشمکش شخصی داشت یا شوهرش با او بدرفتاری میکرد. در مورد شرایطش به تفصیل سخن گفت و از اربابم درخواست کرد به او کمک کند تا در فرصت مناسبی مخفیانه به کشورش برگردد. اربابم تحت تأثیر درخواستهای مصرانه برخی از اهالی خانه با درخواستش موافقت کرد؛ بنابراین زن به مدت ۱۴ روز در خانه اربابم مخفی، بود تا این که شوهرش از طریق خبرچینها از محل اختفایش اطلاع یافت و به راحتی از خان فرمانی دریافت کرد تا زنش را از کار خانه اربابم خارج کند.
اما چون نوکران اربابم پرتعداد و کمی سرکش بودند جرئت نکرد کاری انجام دهد و به ناچار دوباره به دربار خان برگشت و درخواست کمک کرد، چون خان تعدادی از افسرانش را با او فرستاد، افراد ما جرئت مخالفت نداشتند و فرصت پیدا نکردند تا زن را از خانه خارج کنند.
زن را به شوهرش که مجاز بود او را به میل خودش مجازات کند، تحویل دادند. شوهر به کمک، نوکرانش زن را به نوک یک صلیب چوبی که از قبل آماده کرده بود بست و او را کاملاً عریان کرد، سپس، در حالی که هنوز زنده بود پوستش را کندند.
من در کنار، مردان زنان و بچهها در تمام آن مدت جلوی درب خانه ایستاده بودیم و فریادهای دل خراش زن را میشنیدیم. با وجود این هیچ کس گمان نمیکرد آن مرد تا این اندازه بی رحم باشد. تا این که جسد را دیدیم جسد که به مدت دو ساعت در خیابان افتاده بود. سپس مرد جسد زن را به خارج از شهر منتقل کرد تا خوراک لاشخورها و سایر پرندگان شود.
با وجود این، آن مرد راضی نشد و دستور داد پوست زن را روی دیوار قرار دهند تا برای سایر زنانش درس عبرت باشد. زنها که تعدادشان دوازده تن بود با دیدن پوست همیشه از ترس میلرزیدند و من نیز هرگاه به مسیر خانه میرفتم یا از آن عبور میکردم چنین احساسی داشتم.»
به گزارش «زیسان»، یوهان اشترویس در ۱۶۲۸ م / ۱۰۳۸-۱۰۳۷ ق یا ۱۶۲۹ م / ۱۰۳۹-۱۰۳۸ ق در روستایی به نام رومر در نزدیکی آمستردام هلند متولد شد. او روایتی جالب از تفاوت رفتار ایرانیان در قیاس با ترکها و سایر ملل با بردگان را نقل میکند.
او پس از چند مرحله گشت و گذار در شرق آسیا، مدیترانه، اروپا و شمال آفریقا، از بد روزگار در جریان سکونت در روسیه تزاری، با شورش قزاقها مواجه شد. او و همراهانش برای فرار از دست شورشیان از آستراخان فرار و رهسپار ایران شدند که در میانه راه از سوی تاتارها به اسارت در آمدند.
تاتارها اشترویس را به بازرگان ایرانی به نام حاجی محمد صالح فروختند. این بازرگان نیز در سال ۱۶۷۰ این دریانورد هلندی را به عنوان برده به تاجر ثروتمند دیگری به نام حاجی بایران علی از اهالی دربند میفروشد. اشترویس در جریان اقامت در ایران اطلاعات ارزشمندی را از ایران آن دوران (عصر شاه سلیمان صفوی) ارائه میدهد.
گزارشهایش در مورد خودکشی، قتل، اعدام، روسپیگری، دزید، راهزنی و رباخواری و... تصویری گویا از مسائل ایران آن دوران به خصوص در شهرهای شماخی و دربند است. البته اشتروس توصیفی جالب و خواندنی را از شمال تا جنوب ایران -از اردبیل تا گمبرون (بندرعباس) - ارائه میدهد.
نکته قابل توجه روایتهای این هلندی بخت برگشته این است که او به عنوان برده در ایران حضور داشته و هیچگونه فرصتی برای ارتباط با اصحاب قدرت نداشته است. روایت او تصویری واقعی از بطن جامعه ایران حدود ۴۰۰ سال قبل است.
برای خواندن بخشهای دیگر از خاطرات یوهان اشترویس هلندی و دیگر مطالب تاریخی جذاب میتوانید به لینک مقابل «تاریخ» زیسان مراجعه کنید.