01/مرداد/1404 | 22:03
۱۳:۰۴
۱۴۰۴/۰۵/۰۱
مرگ دریاچه

چرا «دریاچه ارومیه» خشک شد؟

چرا «دریاچه ارومیه» خشک شد؟
کارشناسان هشدار می‌دهند که پیامد‌های خشک شدن کامل دریاچه می‌تواند برای استان‌های آذربایجان‌غربی و شرقی فاجعه‌بار باشد؛ از بین رفتن زیست‌بوم‌های منحصر‌به‌فرد، توفان‌های نمکی و آسیب‌های جدی به سلامت و معیشت جوامع محلی تنها بخشی از تبعات این بحران است.
کد خبر: ۴۹۴۱۰

ارومیه، نگین فیروزه‌ای شمال‌غرب ایران، اکنون با بحرانی‌ترین روز‌های عمر خود دست‌وپنجه نرم می‌کند. هشدار‌های رسمی حاکی از آن است که برای نخستین‌بار در تاریخ، این دریاچه شور تا پایان تابستان امسال ممکن است به‌طور کامل خشک شود. در روز‌های اخیر، حجت جباری مدیرکل حفاظت محیط‌زیست آذربایجان‌غربی اعلام کرد که بخش شمالی دریاچه تقریباً تماماً بی‌آب شده و تنها لایه‌ای ۴ تا ۵ سانتی‌متری از آب در گستره‌ای حدود ۱۰۰ کیلومتر مربع باقی مانده است. 

به‌گفته او، این لایه نازک ظرف کمتر از یک هفته آینده ناپدید خواهد شد و عملاً نیمی از دریاچه برای نخستین بار کاملاً خشک می‌شود. بخش جنوبی دریاچه نیز وضعیت چندان بهتری ندارد؛ حدود ۶۰۰ تا ۷۰۰ کیلومتر مربع آب کم‌عمق (۱۵تا ۲۰سانتی‌متر) در آن باقی مانده که با تداوم تبخیر شدید تابستانی، احتمال دارد تا پایان تابستان به کلی خشک شود. این به‌معنای مرگ کامل دریاچه ارومیه خواهد بود. چشم‌اندازی تلخ که سال‌ها از آن واهمه می‌رفت. نمای ماهواره‌ای از دریاچه ارومیه نشان می‌دهد که بخش اعظم دریاچه به شوره‌زار سفید تبدیل شده و تنها لکه‌های کوچک سبزرنگی از آب در نیمه شمالی آن باقی مانده است. این تصویر به‌خوبی نشان می‌دهد چگونه پهنهٔ وسیع آبی ارومیه طی سال‌های اخیر بدل به بیابانی از نمک شده است. 

کارشناسان هشدار می‌دهند که پیامد‌های خشک شدن کامل دریاچه می‌تواند برای استان‌های آذربایجان‌غربی و شرقی فاجعه‌بار باشد؛ از بین رفتن زیست‌بوم‌های منحصر‌به‌فرد، توفان‌های نمکی و آسیب‌های جدی به سلامت و معیشت جوامع محلی تنها بخشی از تبعات این بحران است.

چرا «دریاچه ارومیه» خشک شد؟

چرا ارومیه خشک شد؟

تراز آب دریاچه از اواسط دهه ۱۳۷۰ تاکنون پیوسته کاهش یافته است. در این مدت سطح آب بیش از ۷ متر افت کرده و دریاچه حدود ۹۰ درصد از مساحت خود را از دست داده است. مطالعات علمی تأیید می‌کند که برخلاف تصور اولیه، عوامل انسانی- از جمله سدسازی و برداشت بی‌رویه آب- مهم‌ترین علل خشکی ارومیه بوده‌اند و تغییر اقلیم نقش ثانویه داشته است.

خشک شدن دریاچه ارومیه، نتیجه زنجیره‌ای از عوامل درهم تنیده انسانی و طبیعی است که در طول چند دهه پیاپی انباشته شده‌اند. در رأس این دلایل، سدسازی‌های گسترده در حوضه آبریز دریاچه قرار دارد. طی سال‌های گذشته بیش از ۵۰ سد کوچک و بزرگ روی رودخانه‌هایی که به ارومیه می‌ریختند، احداث شده و همین امر باعث کاهش محسوس جریان‌های سطحی به دریاچه شده است. این سد‌ها توازن طبیعی تغذیه و تبخیر را بر هم زده‌اند و مسیر رودخانه‌هایی که روزی شریان‌های حیاتی ارومیه بودند، منحرف و مهار شده است.

در کنار سدسازی، توسعه بی‌قاعده و بی‌محابای کشاورزی نیز ضربه‌ای جدی به منابع آب در منطقه وارد کرده است. حفر گسترده چاه‌های غیرمجاز، برداشت بی‌رویه آب زیرزمینی و تداوم الگو‌های کشت آب‌بر بدون در نظر گرفتن ظرفیت اکولوژیکی حوضه، باعث شده بخش عمده‌ای از منابع آبی که می‌توانست به دریاچه برسد، صرف آبیاری مزارعی شود که نه پایداری دارند و نه بهره‌وری بالا.

افزون بر این دو عامل، تغییرات اقلیمی و خشکسالی‌های پی‌درپی نیز بحران ارومیه را تشدید کرده‌اند. کاهش بارش در سال‌های اخیر افزایش میانگین دما و شدت تبخیر در فصل گرم حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد در خشک شدن دریاچه سهم داشته‌اند. امسال، یکی از خشک‌ترین سال‌های آبی دهه‌های اخیر بود؛ رودخانه‌ها تقریباً خشک شدند و در نتیجه میزان ورودی آب به دریاچه به نزدیک صفر رسید.

همه اینها باعث شده‌اند که ارومیه امروز دیگر نه یک دریاچه دائمی بلکه به تعبیری یک تالاب فصلی بدل شود؛ در زمستان و بهار اندکی آب می‌گیرد، اما با آغاز تابستان و تبخیر شدید، بار دیگر به کف می‌نشیند. شرایط کنونی نه حاصل یک سال یا یک دولت بلکه پیامد سال‌ها بی‌توجهی، بهره‌برداری ناپایدار و تصمیم‌گیری‌های بدون اجماع و چشم‌انداز در مدیریت منابع آب این حوضه است.

یک دهه تلاش برای احیا؛ چرا موفق نبود؟

از حدود سال ۱۳۹۲ با اوج‌گیری بحران ارومیه، تلاش‌های گسترده‌ای برای نجات دریاچه آغاز شد. دولت وقت با تشکیل ستاد احیای دریاچه ارومیه و جلب حمایت سازمان‌های بین‌المللی (از جمله برنامه توسعه ملل متحد و دولت ژاپن) برنامه جامعی برای احیا تدوین کرد. طی سال‌های ۱۳۹۳ تا ۱۳۹۸ با اجرای برخی اقدامات فوری و نیز همزمان بارش‌های نسبتاً مناسب، روند نزولی دریاچه موقتاً متوقف شد و حتی اندکی بهبود یافت. بهار ۱۳۹۸ در پی بارندگی‌های فراوان، سطح آب بالا آمد و وسعت دریاچه به حدود ۲۳۰۰ کیلومتر مربع رسید که نسبت به کمینه حدود ۷۰۰ کیلومتر مربعی آن در سال ۱۳۹۴ پیشرفت قابل توجهی بود.

در سال‌های نخست احیای دریاچه ارومیه، ستاد احیا با تمرکز بر اقدامات فوری و پروژه‌های زیرساختی کلان، تلاش کرد تا مسیر پس‌روی دریاچه را متوقف کند و سطح آب را به تدریج افزایش دهد. یکی از مهم‌ترین پروژه‌ها، انتقال آب از رودخانه زاب به دریاچه از طریق احداث تونل کانی‌سیب بود؛ پروژه‌ای پرهزینه که قرار بود سالانه صد‌ها میلیون مترمکعب آب را از حوزه زاب به ارومیه منتقل کند و بخشی از کسری ورودی‌ها را جبران نماید. 

همزمان، توجه به استفاده مجدد از منابع آب نیز در دستور کار قرار گرفت. در این راستا، تصفیه‌خانه‌های فاضلاب در شهر‌های بزرگی مانند تبریز و ارومیه راه‌اندازی شد تا پساب شهری پس از تصفیه به دریاچه منتقل شود. این طرح‌ها با هدف تأمین حقابه زیست‌محیطی دریاچه همچنین ارتقای کیفیت منابع آبی، بخشی از نقشه راه فنی احیا محسوب می‌شدند.

از سوی دیگر، ستاد احیا کوشید با تکیه بر برنامه‌های اجتماعی و ترویجی، کشاورزان منطقه را به اصلاح الگوی مصرف آب ترغیب کند. اقداماتی مانند تغییر الگوی کشت، مسدود کردن چاه‌های غیرمجاز و ایجاد مشارکت مردمی در مدیریت منابع آبی از جمله تلاش‌هایی بود که در جهت پایداری کشاورزی و کاهش فشار بر منابع آب دریاچه صورت گرفت. اگرچه این اقدامات در کوتاه‌مدت امید‌هایی ایجاد کرد، اما در فقدان تداوم، هماهنگی بین‌دستگاهی و مواجهه با چالش‌های اقلیمی، نتوانست به نجات پایدار دریاچه منجر شود. این اقدامات در ابتدا امید‌هایی ایجاد کرد. در مجموع بیش از ۵۰ هزار میلیارد تومان اعتبار برای طرح‌های احیا صرف شده. اما در ادامه کار دو مانع اساسی پدیدار شد: یکی خشکسالی‌های پیاپی از سال ۱۳۹۸ به بعد که دستاورد‌های احیا را خنثی کرد و دیگری ناپایداری مدیریت و سیاست‌ها که با تغییر دولت در سال ۱۴۰۰ و انحلال (یا تضعیف) ستاد احیا، هماهنگی میان دستگاه‌های ذی‌ربط را مختل کرد.

عیسی کلانتری، دبیر پیشین ستاد احیا معتقد است، تغییر سیاست‌ها و وقفه در اجرای برنامه‌ها پس از جابه‌جایی دولت‌ها عامل اصلی شکست احیای ارومیه بوده است؛ او هشدار می‌دهد که اگر دولت قاطعانه وارد عمل نشود، سرنوشت دریاچه چیزی جز نابودی کامل نخواهد بود. همچنین مجلس شورای اسلامی در سال ۱۴۰۱ با انجام تحقیق‌و‌تفحص در عملکرد ستاد احیا، ضعف‌های جدی در اجرا، نظارت و هدف‌گذاری این برنامه را از دلایل شکست این طرح دانست. عدم مدیریت یکپارچه و هماهنگی بین‌بخشی باعث شده بود هر دستگاهی بدون توجه به تأثیر اقدامات خود بر دیگران عمل کند. 

در گزارش مجلس توصیه شد برای نجات دریاچه اقداماتی از قبیل تکمیل پروژه‌های نیمه‌تمام، کنترل جدی برداشت‌ها و حتی معرفی مدیران مقصر به قوه قضائیه صورت گیرد. با این حال تاکنون تغییر ملموسی در وضعیت ارومیه حاصل نشده و برنامه‌های اجرایی نتوانسته‌اند از مرگ تدریجی آن جلوگیری کنند.

از آرال تا ارومیه؛ تکرار یک تراژدی محیط‌زیستی

سرنوشت دردناک دریاچه ارومیه بسیاری را به یاد فاجعهٔ دریاچه آرال در آسیای مرکزی می‌اندازد. آرال که زمانی چهارمین دریاچه بزرگ جهان بود، در نیمه دوم قرن بیستم بر اثر انحراف آب رودخانه‌ها برای آبیاری تقریباً به‌طور کامل خشک شد و امروز بخش اعظم بستر آن به بیابان بدل شده است. خشک شدن آرال یکی از بزرگ‌ترین فجایع محیط‌زیستی جهان شد و توفان‌های نمک، نابودی شیلات و مشکلات سلامت میلیون‌ها نفر را در پی داشت. 

در مورد ارومیه نیز کارشناسان سال‌ها هشدار دادند که اگر روند مصرف آب اصلاح نشود، دچار «سندرم آرال» خواهد شد. اکنون با خشکیدن تقریباً کامل دریاچه این کابوس رنگ واقعیت گرفته است. تجربه آرال نشان می‌دهد، بازگرداندن حیات به چنین دریاچه‌هایی تا چه حد دشوار است. تنها بخش شمالی آرال با ساخت یک سد تا حدی احیا شد، اما بخش جنوبی آن برای همیشه از دست رفت. در مورد ارومیه هنوز کورسوی امیدی باقی است؛ هرچند حجم آب حاضر ناچیز است در صورت تحول اساسی در مدیریت منابع آب حوضه و چند سال ترسالی پیاپی شاید دریاچه جانی دوباره بگیرد. 

مسئولیت سنگینی بر دوش دولت و مردم است تا از تکرار کامل فاجعه آرال در ایران جلوگیری کنند. این امر مستلزم تصمیمات سخت و قاطع در کاهش مصرف آب، تغییر رویه‌های کشاورزی و صنعتی و پایبندی مستمر به برنامه‌های احیا (فارغ از تغییرات سیاسی) است. در غیر این صورت، دریاچه ارومیه نیز به سرنوشتی دائمی مانند آرال دچار خواهد شد، میراثی طبیعی که به تاریخ می‌پیوندد و مردمانش را با توفان‌های نمک تنها می‌گذارد.

منبع: سازندگی

برچسب ها: