زیسان: در چند هفته گذشته روایت سریال افعی تهران از وضعیت تنبیه دانشآموزان مدارس در شصت جنجال بزرگی را به همراه داشته است. سکانسی از قسمت هشتم که در آن آرمان بیانی با ناظم سابق مدرسه خود مواجه میشود، بیشتر از همه جنجالی شده است. این در حالی است که در کلیت سریال بسیار بیشتر از این سکانس موضوع کودکآزاری در مدارس آن زمان نمایش داده شده است.
سکانس جنجالی مورد اعتراض معلمان
به گزارش «زیسان»، سریال افعی تهران داستان یک منتفد برجسته سینما است که حدود ۳۰ سال برای ساخت اولین فیلماش انتظار کشیده و میخواهد نخستین فیلم خود را درباره یک پرونده قتل سریالی بسازد. این سریال با کارگردانی سامان مقدم و حضور بازیگران مطرحی همچون پیمان معادی، پژمان جمشیدی، سحر دولتشاهی، مریلا زارعی و آزاده صمدی با استقبال نسبتا مناسب مخاطبان در شبکه نمایش خانگی همراه شده است. با توجه به برجسته شدن موضوع شکایت آموزشوپرورش از عوامل سریال در ادامه نوشته حاضر تلاش میشود تصویری واقعبینانه از صورت مساله نشان داده شود.
سوژه اصلی سریال افعی تهران، به نمایش کشیدن ترومای (روان زخم) کودک آزاری با روایت یک منتقد و کارگردان سینما به عنوان نماینده قشر روشنفکر و متوسط جامعه است. شخصیت آرمان بیانی که میخواهد فیلماش را درباره یک پرونده قتل زنجیرهای بسازد مخاطب را با افراد، نهادها و سنتهایی مواجه میکند که هریک به نوعی عامل کودک آزاری بوده و هستند. در بخشی از سریال روی ماجرا به سمت نهاد مدرسه و آموزش و پرورش کشیده میشود که چگونه خود بخشی از فرآیند کودکآزاری حداقل برای شخص آرمان بیانیای است که احتمالا خودش همان افعی تهران و عامل قتلهای مرموز عاملان آزار کودکان باشد.
ظاهرا این موضوع آنقدر برای نویسندگان فیلمنامه اهمیت دارد که در مرحله اول، پای دو چهره سلبریتی کشور در عرصه موسیقی و سینما را به وسط داستان میکشند. به نظر میرسد برای پیمان معادی و پویا مهدیزاده نویسندگان فیلمنامه این ماجرا آنقدر مهم است که پای سیامک انصاری و رضا یزدانی را هم به میان میکشند تا روایتی جذاب را برای مخاطب در ماجرای کودکآزاری نشان دهند. چه بسا بخشی از داستان واقعیت زندگی نویسندگان سریال نیز باشد.
در مرحله دوم، در سریال افعی تهران ماجرای کودک آزاری در مدارس و نهاد آموزش در دهههای گذشته آنقدر اهمیت دارد که نویسندگان بدون مقدمه خاصی یکباره ناظم مدرسه مسئول تنبیه آرمان بیانی در دوران مدرسه را به سر پروژه ساخت سریال میکشند. شاید حتی بتوان ورود ناظم مدرسهای که بارها کتککاری و تنبیههای او نمایش داده میشود را بتوان اغراق و حتی یک گاف در فیلمنامه دید. در کلیت میتوان تصریح کرد که نمایش کودکآزاری در مدارس یکی از اهداف اصلی افعی تهران است و شاید معلمان نیز این موضوع را بیشتر از دیگر اقشار جامعه لمس کردهاند.
پرسش اساسی این است آیا آنچنان که سریال افعی تهران روایت میکند، نهاد مدرسه بخشی از پروژه کودکآزاری بوده است؟ یا آنچنان که آرمان بیانی میگوید، نصف کتکهای عمرش را از یک شخص فرهنگی (ناظم مدرسه) خورده است؟
نهاد آموزش و پرورش و جامعه فرهنگیان (معلمان) میگویند که به آنها و نهاد آموزش اهانت و بی حرمتی شده است. میگویند افعی تهران زحمات آنها را در تربیت کودکان و آموزش نادیده گرفته و چهرهای غیرواقعی را از آنها نشان داده است. آنها میگویند افعی تهران با سیاهنمایی به وجهه معلمان خدشه وارد کرده است.
در اینکه معلمان حق دارند نسبت به رفتار توهینآمیز آرمان بیانی به عنوان یک کارگردان سینما با ناظم سابق مدرسه خود نقد داشته باشند، تردید وجود ندارد. شخصیت اصلی افعی تهران به عنوان یک شخصیت که از اختلالهای روانی رنج میبرد و تحت درمان است، چنین فیگوری را در برابر ناظم مدرسه سابق خود اتخاذ میکند. لذا اینکه به آرمان بیانی حق داده شود چنین رفتاری را انجام دهد یا در نهایت آنچنان که در سریال روایت میشود معلم سابق خود را به قتل برساند تا انتقام کودکآزاری او را گرفته باشد، به هیچ عنوان گزارهای قابل دفاع نیست اما اینکه از اساس پدید تنبیه فیزیکی دانشآموزان نیز انکار شود، به هیچ وجه درست نیست. در این زمینه، برای روشن شدن واقعیات نیازی نیست به آسمان و ریسمان بافتن روی بیاوریم. تجریه نگارنده متن حاضر به عنوان شخصی از میان میلیونها کودک دهه شصتی، میتواند روشنگر باشد. آنچه در ادامه میخوانید روایتی کوتاه ار تجربیات نگارنده از وضعیت مدارس دهه ۷۰ است:
«شاید کودکان نیمه دوم دهه ۷۰ و دهه ۸۰ نتوانند با این خاطرات ارتباط برقرار کنند، اما تردیدی ندارم که متولدان دهه ۵۰ و ۶۰ و شاید نیمه اول دهه ۷۰ با کلمه به کلمه این تجربیات ارتباط برقرار میکنند. دانشآموزی بودم از نظر سطح نمرات همیشه جز نفرات نخست و تا آنجا که هم به یاد دارم اهل نظم و رعایت قوانین، اما بدون تعارف بگویم تجربه دهها بار تنبیه را در ذهن دارم. برخی روزها در دوران راهنمایی تنبیهه عمومی صبحگاهی داشتم و حتی بعضی اوقات پیش میآمد که وسط زنگها همه را به خط میکردند و تنبیه عمومی همه دانشآموزان را داشتیم.
بارها به یاد دارم که یک معلم از کنار یک کلاس درس عبور میکرد که هنوز معلم به کلاس نیامده بود و یکباره به بهانه سروصدای زیاد کل کلاس را با تکهای نیممتری شلنگ با چند ضربه در دست، میهمان میکرد. یا معلم علوم برای ندانستن پاسخ یک سوال چند دقیقه خودکار بین انگشتانمان میگذاشت. به یاد دارم صرف فراموش کردن دفتر تمرین، معلم با کابل دلکو پیکان ۸ ضربه در دستانم زد که تا دو روز نمیتوانستم خودکار در دست بگیرم. یا هیچ گاه این لحظه را نتوانستم فراموش کنم که چرا ناظم مدرسه در شرایطی که در حال رفتن به سمت کلاس بودم یکباره وسط سالن من را نگه داشت و چنان سیلیای نثارم کرد که سرم به سنگ کنار دیوار راهرو مدرسه کوبیده شد و چند روز سر درد داشتم. یا شاید همه دهه شصتیها حداقل یکبار ایستادن یک زنگ کامل روی یک پا در حالت پشت کرده به کلاس را تجربه کردهاند.
شاید بدتر از همه استرسی بود که از دیدن معلمان همه در ذهن و روانمان فرو رفته بود. اینکه نمیتوانستیم این کودکآزاریهای درون مدرسه را به خانواده نیز بگویم خود درد دیگری بود. شاید اگر هم میگفتیم آنها نیز از معلمان و کتکهایشان حمایت میکردند. شاید اگر به نقل خاطرات کتکهای خود، دوستان و هممدرسهایهایم ادامه بدهم خود یک مثنوی صد من شود...»
پس بگذارید اینگونه نتیجه بگیریم نه تنها افعی تهران اغراق نکرده بلکه اندکی هم سطح تنبیهات و کودکآزاری در مدارس نسل ما را کمتر نیز نشان داده است. شاید میلیونها هنفر از دانشآموزان نسل قدیم بیستر ار آرمان بیانی از معلمانی که آنها را تنبیه کردند، کینه و شاید نفرت در دل و ذهن داشته باشند اما این امر دلیلی برای گرفتن انتقام و توهین به جامعه معلمین نیز نیست. چه بسا در همان نسل نیز معلمهای بسیاری بودند که در کمال احترام با دانش آموزان رفتار میکردند. لذا بزرگنمایی در هر دو سوی ماجرا میتواند محکوم باشد.
داستان اعتراض و شکایت یک صنف از عوامل تولید یک سریال موضوعی نیست که تازگی داشته باشد یا منحصر قشر معلمان است. در گذشته بارها دیدهایم که از سریالها شکایت شده است. برای نمونه میتوان به شکایت نظام پزشکی و کانون وکلا از سریال در حاشیه مهران مدیری، اعتراض و شکایت کانون وکلا به سریالهای گناه فرشته، تنهایی لیلا، شکایت اداره ثبت احوال از مرد هزار چهره و... اشاره کرد.
گویا تمامی نهادهای و اقشار در سطح ابتدایی تاب کوچکترین نقد یا طنزپردازی در حوزه فعالیت خود را نمیدهند و در سطح دوم، تنها مشتاق هستند تصویری ایدئال از آنها ارائه شود. این دو نکته دال بر آن نیست که هر چه سریالها میسازند مبتنی بر واقعیات باشد، اما اینکه هر گونه نقدی موجب برآشفتگی یک سازمان یا صنف شود در نوع خود بسیار عجیب است.
باید به این نکته توجه داشت که همواره یک سریال یا فیلم سینمایی واقعیات را به تمام و کمال بازگو نمیکند و قرار نیست چنین نیز باشد. برای نمونه اگر قرار بر رویه ایران باشد باید کاخ سفید و دولت آمریکا سازنده سریال مشهور خانه پوشالی (House of Cards) را به دادگاه کشیده و چه بسا زندان میکردند. سینما نه قرار است تصویری شکیل و فانتزی از اقشار و نهادهای مختلف ارائه دهد و نه قرار است مطابق میل و رضایت آنها تصویرسازی کند. متاسفانه در کشورمان با رویهای نامطلوب در برخورد با سریالها و فیلمها مواجه شدهایم که همه دست به شکایت هستند تا خدایی نکرده کوچکترین نقدی بر آنها وارد نشود.