عصر ایران نوشت: داستان دو فردی که در هفتههای اخیر دچار خطا شدند و به کانون افکار عمومی رفتند، هر چند در دو فضای متفاوت شکل گرفتند ولی در ۲ نقطه با شباهت کاملی به هم رسیدند.
اولی، قصه کاظم رجبی صدیقی است؛ تولیت حوزه علمیه امام خمینی در منطقه ازگل تهران است و دومی، حکایت علیرضا پناهیان است و حرفهای سخیف و زننده اش درباره رسول الله (ص) و امیرالمؤمنین (ع).
کاظم صدیقی، زمین هزار میلیارد تومانی حوزه را به نام موسسه شخصی خود و پسران سند زد و هنگامی که پرده برافتاد، ابتدا از روش مالوف، یعنی حمله و طلبکاری وارد شد و در اولین واکنش، در گفتگو با صدا و سیما، افشاگران و منتقدانش را متهم کرد که الم شنگه راه انداخته اند، میخواهند اعتقادات مردم را تضعیف کنند، مدعی شد که امضایش را در تاسیس موسسه جعل کرده بودند و تهدید به پیگیری قضایی کرد.
فشارها که فزونی یافت، باز هم همان حرفها را با چاشنی عذرخواهی از "زعمای امت و زعیم عالیقدر" تکرار کرد و "انتقال مال غیر" را - که در حقوق "جرم انگاری" شده - صرفا غفلتی شمرد که ناشی از بدکاری کسی بوده که به او اعتماد داشته است؛ و شاید شاهکار صدیقی در آن سخنان این بود که گفت: وجدان مردم از این ماجرا به درد آمده است! تو گویی مردم باغ بیت المال را به نام خود و پسرانشان کرده اند که باید وجدانتان درد بگیرد!
در این سو، پناهیان که گویا سهامدار عمده آنتن زنده تلویزیون است، با خونسردی تمام، نسبت زشت و زننده و ناروای گوشت تلخی به حضرت محمد (ص) و حضرت علی (ع) داد و، چون اعتراضات مردم و علما بالا گرفت، همه آنها را متهم کرد که برداشت خودشان غلط بوده است و مدعی شد در تمام مدتی که آن حرفها را میزده، داشته از زبان حسودان سخن میگفته است.
صدیقی و پناهیان، درگیر دو ماجرا با دو ماهیت متفاوت شدند ولی قصه هایشان در دو نقطه تلاقی کرد که اتفاقاً این دو نقطه، جاهایی هستند که سرنوشت ملتها در آنها تغییر میکند؛ همانند تابلوهایی که بر سر دو راهیها نصب میشود و بسته به این که مسافران کدام تابلو را بپسندند و به کدام مسیر بپیچند، مقصدهایشان دیگر گونه خواهد بود:
۱ - نقطه اول، عدم پذیرش خطا و اعتراف به آن است. حتی صدیقی هم که از زعما (و نه مردم) عذرخواهی کرد، به این دلیل پوزش نخواست که جرمی مرتکب شده است بلکه گفت که دیگری جرم جعل انجام داده و او را اغفال کرده و بابت این متوجه نشده که دارند گولش میزنند، عذر خواست و الا دامن او که از چنین جرائم و خطاهایی مبراست ولو آن که حالا همه میدانند که او همگام با کسی که به ادعا و اعتراف خودش میدانسته جاعل است به دفتر اسناد رسمی رفته و باهم سند انتقال را امضا کرده اند!
صدیقی تنها یک یا چند نفر از اعضای موسس موسسه اش را متهم به جعل کرد تا با انداختن تمام تقصیرها بر گردن آن فرد یا آن چند فرد نزدیکش، خود را از مهلکه برهاند. اما پناهیان، همه میلیونها نفری که حرف هایش را بعضا در تلویزیون و اکثرا در رسانههای دیگر و شبکههای اجتماعی شنیدند - و در میان شان علمای دین نیز وجود داشتند - متهم کرد که حرفش را درست نفهمیده اند و او در حالی به فارسی چیزهایی میگفته که میلیونها فارس زبان یا مسلط به فارسی، فکر کردند او چیزهای دیگری میگفته است!
در واقع، او به جای پذیرش خطای خود، همه را خطاکار شمرد و ادبیات فارسی را هم شرمنده کرد که وقتی میخواهند به وسیله آن "الف" بگویند، "ب" را منتقل میکند! پناهیان حتی بعد از موضع گیری تند و صریح حجه الاسلام شیخ حسین انصاریان علیه او و توصیه اش مبنی بر دلجویی از دوستداران اهل بیت (ع) صرفا با واژه "اگر" حاضر به عدرخواهی شد و گفت: " شما شرایط استودیو را میدانید، همه اش با انگشت اشاره میکنند و اواخر بحث با عجله میشود. من به توصیه پدرانه ایشان از همه اهل علم و حوزه که که دچار سوءتفاهم شدند، نه سوءتفاهم دچار ناراحتی شدند به خاطر به کار بردن این تعبیر، عذرخواهی میکنم از همه مومنین ودلسوزان و استغفار هم میکنم اگر به ساحت امیر المومنین جسارت شده باشد حتی در حد بی اعتنایی کردن. "
یعنی در همین عذرخواهی هم حاضر نشده خطای خود را بپذیرد و آن را در کلی مفهوم دیگر پیچیده است: اول این که تقصیر را به گردن عوامل برنامه انداخت که همه اش با انگشت اشاره میکنند که وقت تمام است و او دچار عجله شده است! ثانیاً عذرخواهی را برای حجه الاسلام انصاریان فاکتور کرده و گفته به توصیه او این کار را میکند، ثالثاً عذرخواهی را به خاطر سوء تفاهم و ناراحتی علمای حوزه انجام داده (نه به خاطر حرف خودش) و آخر سر هم درباره سخنان خودش گفته "اگر" جسارتی شده باشد استغفار میکنم! واقعاً "اگر"؟! و واقعاً یک عذرخواهی این همه نیازمند پیچاندن و تبصره است؟!
یکی از دو راهیهایی که انسانها را در سطح فردی و ملتها را در تزار کلان از یکدیگر متمایر میکند، همین "پذیرش خطا" و " قبول تاوان خطا"ست. بسیار خوانده ایم که در فلان کشور توسعه یافته، مقامی که خطای مختصری داشته، در حضور رسانهها و مقابل دوربینها بدان اعتراف و از سمتش استعفا کرده و خود را به دست قانون سپرده است. در مقابل، بسیار دیده ایم که در جهان سوم، صاحبان نام و منصب، خطا میکارند و پاداش درو میکنند و طلبکار هم میشوند.
حال روز ملتهای گروه اول و دوم، پیش روی همگان است.
۲ - ماجرای صدیقی و پناهیان در تقاطع قبیله گرایی هم به هم رسید.
قبیله گرایی یا ارزش گرایی، دو راهی دیگری است که ملتها را از هم متمایز میکند. برای قبیله گرایان، هم قبیلهای ها، از هر کسی و هر چیزی مهم ترند. آنچه از اعضای قبیله سر میزند، یا واقعاً زیباست یا باید زیبایش جلوه دهند و به هزار توجیه خطایشان را بپوشانند.
میان اعضای قبیله، قانون نانوشتهای وجود دارد: تو جرم و خطای او را بپوشان و خیالت راحت باشد که او نیز خلاف تو را لاپوشانی خواهد کرد.
اما ارزشگرایان، اصولی مانند قانونگرایی و راستگویی دارند که چونان سنگ محک، عملکرد افراد را با آن میسنجند. آنها در عمل به اصول، بر نزدیکان خود سختگیری بیشتری دارند چرا که میدانند فساد پیرامونی، دامن خودشان را هم میگیرد.
در کمتر از یک ماه اخیر، دو مصداق بارز قبیله گرایی را در دو قصه صدیقی و پناهیان دیدیم. همه شاهد بودند که نه در موضوعات فرعی که در اصولی مانند حفظ بیت المال و حرمت پیامبر (ص) و امام (ع)، هم قبیله ایهای سیاسی صدیقی و پناهیان که عمری درباب بیت المال و رسول الله (ص) و ولی الله (ع) سخن گفته اند، همه را پشت سر نهادند و به یاری آنها شتافتند و گاه، در توجیه، بر خود آنان نیز سبقت گرفتند!
در همین ماجرای پناهیان، ماست مالان قبیله، قبل از این که خود پناهیان در دفاع از خود چیزی بگویند، به توجیه برخاستند و جالب این که چیزهایی گفتند که وقتی پناهیان خواست از خود دفاع کند، آنها را نگفت! مثلاً گفتند که پناهیان در پیامبر اسلام (ص) و حضرت علی (ع) در حراست از بیت المال - نعوذبالله - "گوشت تلخ" نامید ولی خود پناهیان ادعای دیگری کرد و گفت که این نسبت ناروا را از قول حاسدان به آن دو بزرگوار نقل کرده است!
این در حالی است که اگر همان حرفها را واو به واو، فردی از قبیله دیگر میگفت، با ماجرای زمین ۱۰۰۰ میلیاردی صدیقی درباره فردی "غیر" رخ میداد، اکنون همان توجیه کنندگان، جلوی دادستانی بست نشسته بودند که وا اسلاما! چرا اینان را به صلابه نمیکشید؟!
البته در این دو نقطه، فقط صدیقی و پناهیان به هم نرسیده اند؛ این دو جا، اتفاقاً از تقاطعهای پر ترافیک سپهر سیاسی ایران امروز هستند و دوربین تاریخ معاصر ایران، خاطرات زیادی از وقایع مشابه را به ثبت رسانده است، از هر طیف و قبیله ای! و این است یکی از دلایل عدم توسعه ایران!