از چندی قبل پلیس در جریان موبایلقاپیهای سریالی در شرق و شمال شرق تهران قرار گرفت و تیمی از کارآگاهان تحقیقات برای شناسایی و دستگیری دزدان را شروع کردند.
بررسیها نشان میداد که سرقتها از سوی ۲ جوان موتورسوار رخ داده است و عجیب اینکه تصاویر دوربینهای مداربسته مشخص کرد که یکی از سارقان، زن است.
در حالی که تحقیقات برای دستگیری دزدان آغاز شده بود، چند روز قبل آنها موبایل زنی را در یکی از خیابانهای شمال شرق تهران به سرقت بردند. مالباخته با فریاد از مردم کمک خواست و شاهدان به تعقیب سارقان موتورسوار پرداختند. دزدان که دستپاچه شده بودند هنگام فرار وارد کوچهای شدند که بنبست بود و به این ترتیب در محاصره شهروندان گرفتار شدند. با دستگیری دزدان معلوم شد که هر دو نفر از مجرمان سابقهدار هستند. یکی از آنها عاطفه نام داشت که ۵ فقره سابقه کیفری در پروندهاش ثبت شده بود و دیگری جوان کم سن و سالی به نام پیمان بود که پیش از این یک بار دستگیر و زندانی شده بود. این دو نفر چند ماه قبل با سپردن وثیقه میلیاردی از زندان مرخصی گرفته و دیگر برنگشته بودند. سارقان دستگیر شده در بازجوییها به موبایلقاپیهای سریالی اعتراف کردند و به دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت، تحقیقات از آنها ادامه دارد.
پیمان مدعی است که همدستش عاطفه او را فریب داده و تبدیل به سارق کرده و عاطفه نیز میگوید که همسر سابقش زندگی او را به تباهی کشانده است. گفتگو با این دو سارق را بخوانید.
انگیزهتان از سرقت چه بود؟
عاطفه: خب، شغل ما همین است دیگر. با این کار خرج خرج زندگیمان را تامین میکنیم. من یکی که کار دیگری بلد نیستم. هر چند از زندان رفتن هم خسته شدهام. شاید این دفعه توبه کنم و دور خلاف، یک خط قرمز بکشم.
چه شد که با هم همدست شدید؟
پیمان: زندگی مرا عاطفه (اشاره به زنی که کنارش نشسته است) ویران کرد. او وارد زندگی من شد و فریبم داد. من طراح دکوراسیون بودم و تحصیل کردهام و فوق لیسانس دارم. زندگی بدی نداشتم تا اینکه به جشن تولد یکی از بچههای دانشگاه دعوت شدم. همان شب با عاطفه آشنا شدم. او خودش را روانشناس و مشاوره خانواده معرفی کرد. میگفت به زودی دکتریاش را میگیرد، اما او یک دروغگوی تمام عیار بود. با این حرفها مرا فریب داد. چند وقت که از آشنایی ما گذشت، فهمیدم یک سارق حرفهای است. کسی که جوانهای خامی مثل مرا فریب میدهد و تبدیل به سارق میکند. او سردسته موبایلقاپهای تهران است.
چرا وقتی پی به راز او بردی، رابطهات را قطع نکردی؟
پیمان: متاسفانه عاشقش شده بودم. البته او مرا به گل و قارچهای جادویی معتاد کرده بود و نمیتوانستم رهایش کنم. وقتی مواد مصرف میکردم، حس قدرت و جسارت به من دست میداد. به همین دلیل وقتی عاطفه گفت بیا برویم سرقت، قبول کردم و نه نگفتم.
عاطفه، این ششمین باری است که دستگیر میشوی درست است؟
بله. همهاش به خاطر این است که عاشق مردی شدم که سن بالایی داشت. خانوادهام مخالف بودند، اما من پایم را توی یک کفش کردم و گفتم که او را میخواهم. در نهایت پای سفره عقد نشستم، اما بعد از ازدواج متوجه شدم که شوهرم یک هیولاست؛ او قاچاقچی مواد مخدر بود و مرا مجبور میکرد تا برایش مواد جا به جا کنم. حتی به اتهام حمل مواد دستگیر و زندانی شدم. ماموران شوهرم را دستگیر کردند و به او حکم اعدام دادند، اما اعتراض زد و حکمش تبدیل شد به حبس ابد. من هم از او طلاق غیابی گرفتم. اما معتاد بودم و برای تامین هزینه مواد ناچار به سرقت شدم. اوایل برایم سخت بود، اما به تدریج با تکرار و تمرین تبدیل به دزد حرفهای شدم به طوریکه ظرف دو ثانیه، گوشی میزدم. آنقدر حرفهای شدم که خیلی از خلافکارها میخواستند مرا استخدام کنند، اما حالا خودم سردسته باند هستم.
پس حرفهای پیمان حقیقت دارد که میگوید پسران را فریب میدادی و تبدیل به سارق میکردی؟
عاطفه: شوهرسابقم کاری کرد که از همه مردها متنفر شوم. بعد از طلاق با پسران جوان دوست میشدم و خودم را دکتر روانشناس جا میزدم تا فریبشان بدهم. کاری میکردم که عاشقم شوند. چون اینطوری روی حرفم حرف نمیزدند. البته همه آنها با رضایت کامل، دزد شدند، چون هم هیجان سرقت را دوست داشتند و هم در آمدش را. هیجانش هم به دلیل مصرف مواد توهم زا بود.
با گوشیهای سرقتی چه میکردی؟
عاطفه: ما سفارشی کار میکردیم. مثلا رییس باند مالخران یا تبهکاران بین المللی به ما سفارش ۱۰ یا ۲۰ گوشی سامسونگ فلان مدل را میدادند و ما هم کار را میگرفتیم و سرقت را انجام میدادیم. کمتر برای خودمان کار میکردیم، چون حوصله چانه زدن با مالخرها را نداشتیم.
چند مورد سرقت انجام داده اید؟
عاطفه: اواخر پارسال من و پیمشان دستگیر شدیم و بعد فروردین امسال با سپردن وقیقه میلیاردی از زندان مرخصی گرفته بودیم. هنوز دو هفته از آزادی مان نگذشته بود که سرقتها را شروع کردیم. فکر میکنم بالای ۱۲۰ مورد در این مدت سرقت انجام داده ایم. در همین لحظه پیمان که تا چند دقیقه قبل به یک جا خیره شده و سکوت کرده بود، سکوت را شکسته و میگوید: اینبار توبه واقعی خواهم کرد. مواد را کنار میگذارم و بعد از آزادی به سراغ حرفه خودم که طراحی دکوراسیون است میروم. جای من که سالها زحمت کشیدم و درس خوانده ام، زندان نیست.