سعید آقایی؛ محمود فکری احتمالا بدشگونترین مربی دنیاست. مردی که در یک فصل پرآشوب و با حواشی کبود بسیار هدایت استقلال را در دست گرفت و البته به هیچ کجا نرسید.
اتفاقی که از قبل قابل پیش بینی بود. مردی که با یک رزومه لاغر و یک نیم فصل تجربه حضور در لیگ برتر اساسا در قواره استقلال نبود، اما مدیران وقت استقلال به واسطه سابقه آبی او و مهمتر از همه بازوبند کاپیتانی اش به او اعتماد کردند. اعتمادی عبث که نتیجه کار از ابتدا مشخص مینمود و مقل روز روشن بود که حاج محمود آبیها برف زمستان را روی نیمکت استقلال نخواهد دید.
استقلال فکری نه خوب بازی میکرد نه نتیجه میگرفت و نیمکت او از هفتههای نخست با فشار هواداران و سکوها و البته رسانهها شل شد. حیا کن، رها کنها از اواسط نیم فصل نخست بالا گرفت و مدیران استقلال به دنبال جایگزین رفتند تا دولت حاج محمود در استقلال مستعجل باشد.
این نطفه کینه را در دل کاپیتان سابق گذاشت. مربی ناکامی که همانروزها یک استوری خونین علیه استقلال منتشر کرد و نیمکت استقلال را غصبی دانست که در آن خون درو میشود!
فکری بعد از استقلال آواره شد، کمتر کسی به او اعتماد کرد و حالا در لیگ یک سرگردان است.
کینه حاج محمود از استقلالیها و همقطارانش هنوز در دلش شعله میکشد. کینهای که البته تمام سرتاپای وجود او را گرفته و تصور میکند که استقلال ارث پدری اش بوده که بقیه آن را غصب کرده اند! این کینه حالا این روزها دوباره سرباز کرده و آقای ناکام با جملاتی شرم آور آن را بیرون میریزد که با بقیه تسویه حساب کند.
جملاتی که از فرط تعفن نمیتوان حتی آن را دوباره به نقل از خودش هم واگویه کرد. جملاتی که اگر در جای دیگری بر زبان رانده میشد قطعا قیامتی در پی داشت. از تجمعات خیابانی رنگین کمانی گرفته تا محرومیت ابدی. چنین جملات نفرت انگیزی حتی حبس و شلاق هم در پی دارد.
این حجم از نفرت عادی نیست. او به زعم خویشتن انتحاری زد که هم خود را بسوزاند هم آن یکی را. اما تنها خودش سوخت. باید به محمود فکری گفت که با این جملات تعفن برانگیز و این انتقام کور هرگز رستگار نمیشوی. آتشی که به پا کرده ای، شعله هایش اول از همه خودت را میسوزاند. کوله ات را باز کن، سنگهای سنگین کینه و نفرت را دور بیانداز، فاعل فعلهای جوانمردانهتر شو؛ با این حجم حسد، کینه و نفرت، سنگینتر از آنی که بتوانی مردانه قدم بزنی. آتشی که به پا کرده ای، فقط خودت را میسوزاند؛ درست مثل یک تکه ذغال. ذغالی که برای همیشه روسیاهی بر او میماند.