زیسان: روز گذشته خبری مبنی بر خودکشی سایه افضلی بازیگر سریال نیوکمپ در شبکههای اجتماعی منتشر شده که هنوز به طور رسمی تایید نشده است. برخی رسانهها مدعی شدهاند سایه افضلی سال گذشته نیز یک خودکشی ناموفق داشت. ظاهرا او دربیمارستان عرفان جانباخته است.
به همین بهانه یک گفتگوی قدیمی با این چهره مشهور فضای مجازی را از همشهری سرنج بازنشر میکنیم:
سایه افضلی اکنون بعنوان یک دختر خود را میشناسد، او عمل تغییر حنسیت را انجام داد، چون درونش تمایل داشت دختر باشد تا پسر. درباره زندگی این ترنس ایرانی برای شما مطلب جالب توجهی آورده ایم.
فقط چند نفر میدانستند که عمل تغییر جنسیت انجام داده و از قالب مرد بــه جسم زن رسیده است، اما ناگهان فضای مجازی همه چیز را بــهم ریخت.
عکسهای یک پسر جوان بــه نام «شایان» کنار عکس هایش همراه با جمله «او یک پسر بود» قرار گرفت و ماجرا حتی بــه گوش خانواده همسرش هم رسید. با «سایه افضلی» که این روزها با فعالیت در فضای مجازی خداحافظی کرده، در کنار مادرش «اشرف برخوردار» که حامی او و ترنس هاست بــه گفتگو نشستیم.
مصاحبــه که شروع میشود چند عکس را نشانم میدهد، انگشت میگذارد روی عکس پسربچهای بانمک کمی مکث میکند: «این پسربچه با سایر پسربچهها تفاوتهای عمده داشت. ۳۱ ساله هستم، اما تمام دوران کودکی ام را لحظه بــه لحظه بــه یاد دارم.
او بــه جای اسباب بازیهای پسرانه، عروسکی بــه بغل میگرفت و کفشهای پاشنه بلند مادرش را میپوشید.»
از آن روزها برایم میگوید: در یک خانواده پر جمعیت بزرگ شدم. خانوادهای با «سه دختر» و «پنج پسر». البته حالا «چهار خواهر» و «چهار برادر» هستیم.»
«اشرف برخوردار» مادر سایه حرفهای دخترش را تکمیل میکند: «همه پسرانم حتی در کودکی دوست داشتند تکیه گاه باشند، هم برای من و هم برای خواهران شان، اما محمد هیچ وقت این خصلت را نداشت.
دور از چشم من لباسهای دخترانه میپوشید و مانند دختربچه ها، عاشق کفشهای پاشنه بلند بود. میآمد کنار من در آشپزخانه میایستاد و میگفت مادر بــه من غذا پختن یاد بده.»
مادر خانواده از همان ابتدا متوجه شده بود که این پسر، یک تفاوت عمده یا دیگر پسرهایش دارد، اما هیچ وقت حتی تصورش را هم نمیکرد که او یک ترنس باشد.
مادر سایه حرفهای زیادی از آن دوران دارد: «بــه مدرسه رفت ولی رفتارهایش تغییری نکرد، حتی کلماتی که از آنها استفاده میکرد بیشتر رنگ و بوی زنانه داشت. از ۱۳ سالگی این رفتارهایش بیشتر بــه چشم میآمد و باعث ناراحتی پدر و برادرانش میشد.
بــه او تذکر داده شد که مردانه رفتار کند بارها توسط مردهای خانواده بــه او تذکر داده شد که مردانه رفتار کند و او هم تمام تلاشش را میکرد، اما نمیتوانست.»
سایه میگوید دوران مدرسه بدترین دوران زندگی او بوده و در این میان از کلاس ورزش بیشتر از همه وحشت داشت: «کم نبودند معلمهایی که باعث آزار من شدند، اما در آن میان یک معلم دینی داشتیم بــه نام آقای عرب. بــه خاطر حمایتی که از من کرد فامیلی اش هیچ وقت از یادم نمیرود.
آن زمان بچههای شرور کلاس دائم اذیتم میکردند و من را کتک میزدند. او موضوع را فهمیده بود.
یک بار وقتی یکی از بچههایی که آخر کلاس مینشست با استفاده از لوله خودکار بــه سمت من پوست میوه پرت میکرد با او برخورد کرد و بــه همه بچههای کلاس گفت اگر کسی از این بــه بعد مزاحمتی برای محمد ایجاد کند، حسابی با او برخورد میکنم. بعد از آن دیگر هیچ کس در آن کلاس حتی بــه آزار من هم فکر نمیکرد.»
سایه از نوجوانی میگوید که با دشواری و سختی دوران مدرسه اش را در میان پسران سپری کرد: «فکرش را بکنید یک دختر را ببرید، بین دهها پسر و بگویید شبیه این افراد بنشین و بلند شد. دوران مدرسه برایم وحشتناک بود، اما وحشتناکتر از آن، دوران خدمت بود.»
مادرش درباره زمانی میگوید که فرزندش راهی سربازی شد بــه این امید که سربازی از او یک مرد بسازد: «محمد، اما تغییر رفتار نمیداد و مردهای خانواده از رفتارهای دخترانه او حسابی خجالت میکشیدند.
من، اما مادر بودم و برای همین با دیگران فرق داشتم. محمد چه با اخلاق محکم مردانه و چه با اخلاق لطیف زنانه، فرزند من بود و افسردگی اش را نمیتوانستم ببینم.
تا این که محمد با اصرار بقیه راهی خدمت سربازی شد.»
یک ماه از دوره آموزشی محمد بــه عنوان منشی گذشت و دو ماه دیگر هم در قسمت خدمات کار کرد: «بعد از آموزشی دوران اصلی خدمتم شروع شد. بارها در دوران خدمت بــه خودکشی فکر کردم، اما بــه خاطر خانواده ام پشیمان شدم.
خدمتش که تمام شد با روحیهای افسرده بــه خانه پدری اش برگشت. خانم برخوردار ادامه میدهد: «محمد همان محمدی نبود که روانه خدمتش کرده بودیم، تبدیل شده بود بــه یک پسر افسرده و ناراحت پسری که تا تنها میشد زار زار گریه میکرد.
شبهای زیادی صدای هق هق گریه اش را از زیر پتو میشنیدم. پدرش افسرده بودن محمد را دید، اما گفت برایش برویم خواستگاری.»
محمد نتوانست مقابل حرف پدرش بایستد و در مقابل جمله میخواهیم برایت برویم خواستگاری فقط کلمه «چشم» را گفت و اولین کت و شلوار عمرش را خرید: «شیرینی و گل خریدم و کت و شلوار پوشیدم. دختری که بــه خواستگاری اش رفتم دوست خواهرم بود.
اتفاقا نظر مثبتی هم نسبت بــه ازدواج با من داشت، اما من که از خصوصیات خودم خبر داشتم و میدانستم که هیچ وقت نمیتوانم یک مرد باشم از فرصت صحبت کردن در جلسه خواستگاری استفاده کردم و بــه آن دختر خانم گفتم شما مانند خواهر من هستید و من هیچ حسی بــه شما ندارم.»
قرار شد باز هم برایش بــه خواستگاری بروند، اما او هر بار از زیر بار این خواسته پدر در میرفت: «تصمیم گرفتم برای فرار از مشکلاتم بــه سمت هنر بروم. موسیقی چیزی بود که عاشقانه دوستش داشتم و اطلاعاتی هم در این حیطه داشتم.
کلاسهای آواز و … را شروع کردم و با خودم قرار گذاشتم چند قطعه موسیقی با صدای خودم منتشر کنم.
خوب بــه یاد دارم یک ساعت بعد از پخش اولین موزیک ویدئو با صدا و تصویر من، صدها نفر بــه صفحه اجتماعی ام آمدند و طرفدارم شدند. خیلی زود در حیطه موسیقی مشهور شدم.»
او تازه بــه موقعیت خوبی در عرصه هنر رسیده بود که ناگهان یک تصادف همه چیز را خراب کرد. مادر سایه ماجرای آن تصادف را اینگونه برای مان تعریف میکند: «چند روزی بــه تهران رفته بود تا کارهای مربوط بــه موسیقی اش را دنبال کند که ناگهان بــه ما خبر دادند پسرمان در اتوبان بعثت در حالی که سوار ماشین ۲۰۶ بوده تصادف کرده است.
آنها گفتند محمد همراه دو دوستش بوده که هر دو آنها فوت کرده اند و او هم بــه کما رفته است. نمیدانید من و پدرش چه حالی داشتیم. او ۲۷ روز در کما بود.»
۲۷ روز در کما بودن باعث شد محمد تصمیم جدیدی در زندگی خود بگیرد: «من از یک قدمی مرگ برگشته بودم.
چشمم را که باز کردم گفتم همه چیز تمام شد. محمد و شایان تمام شد و من باید بــه آنچه هستم برسم. همان جا بود که با خودم قرار گذاشتم اگر قرار است یک روز زنده باشم، در جسم واقعی خودم و مثل یک زن زندگی کنم.»
در سال ۸۵ تصمیم گرفتم با تمام مشکلاتی که پیش رو خواهد داشت برای همیشه مراحل قانونی را طی کند و بــه جسم واقعی خودش برسد و همین هم شد: «مراحل قانونی را طی کردم و دو سال تحت نظر سه پزشک بودم و در نهایت در سال ۸۹ بعد از طی کردن تمامی مراحل قانونی، عمل تغییر جنسیت را انجام دادم. سایه را با دست خودم بــه دنیا آوردم.»
خانم برخوردار، اما از یک دید دیگر بــه زندگی پسر دیروزش و دختر امروزش نگاه میکند و میگوید بارها قبل از عمل تغییر جنسیت از پسرش خواسته که ببیند آیا میتواند در این قالب جدید زندگی کند:
«او بــه من از تصمیمش برای عمل چیزی نگفت، اما من میدانستم که محمد در لباس زنانه در جامعه محترمتر بــه چشم خواهد آمد تا این که یک پسر با رفتاری زنانه باشد که توجه مردم بــه او جلب میشود.
زمانی که فهمیدم قصد تغییر جنسیت دارد واقعا شوکه شدم، چون اطلاعاتی درباره ترنسها نداشتم. برای من سخت بود پسر دسته گلم را بــه تیغ جراحی پزشکان بسپارم و دختری تحویل بگیرم که او را بــه دنیا نیاورده ام، اما دیگر بــه جایی رسیده بودم که فهمیده بودم یک جای کار میلنگد.
یک روز محمد آمد و گفت مادر، من باید دختر شوم. این هم مدارکش.
خواهرانش گریه کردند و زار زدند. برادرانش از عصبانیت، نمیدانستند چه کار باید بکنند. پدرش هم میگفتاگر محمد عمل تغییر جنسیت انجام دهد کل زندگی مان بــه هم میریزد.»
خواهرانش که افرادی مذهبی بودند رفتند و مشکل محمد را با چند روحانی معروف و قابل اعتماد در میان گذاشتند. خانم برخوردار ادامه میدهد:
«خواهرانش خیلی زود فهمیدند که حتی شرع هم پشت محمد است، اما حق بدهیدئکه قبول کردنش برای اعضای خانواده خیلی سخت بود.
فشار روانی غیرقابل باوری روی دوش تک تک اعضای خانواده ام سنگینی میکرد.»
او بــه مادرش گفت قرار است عمل کند و هر اتفاقی بیفتد از این تصمیم منصرف نخواهد شد: «مادرم پشتم ایستاد. خواهرانم حرف زد، برادرانم را آرام کرد، حتی دل پدرم را بــه دست آورد و در آخر بــه من گفت قرار است سه دانگ از خانه مان را بفروشد و بــه من بدهد تا عمل کنم. نمیدانید چه باری از روی دوش من برداشته شد.»
سایه بعد از دوران کوتاه افسردگی بعد از عمل سناریوی جدیدی برای زندگی اش نوشت: «در موسیقی بــه جایگاه خوبی رسیده بودم، اما حالا یک دختر بودم که نه طرفداری داشت و نه کسی من را میشناخت. من قبلا شهرت را لمس کرده بودم و این احساس بود که همه چیز را خراب کرد.
از همان جا بود که من راه زندگی ام را اشتباه رفتم.» او دوست داشت دوباره دیده شود و مردم او را بشناسند. بــه همین خاطر شروع کرد بــه فعالیت در فضای مجازی: «زمان بیکاری داستان مینوشتم و با گشت و گذار در فضای مجازی خودم را سرگرم میکردم.
همه چیز خوب بود. طرفدارانم در صفحههای اجتماعی هر روز بیشتر از دیروز میشدند و همین که مردم من را میشناختند باعثمی شد احساس اعتماد بــه نفس کنم تا این که ازدواج کردم.
همسرم همه چیز را میدانست ولی خانواده اش خبری از ترنس بودن من نداشتند و همسرم هم از من خواسته بود چیزی بــه آنها نگویم.»
خانم برخوردار از زمانی میگوید که دخترش عروس خانم شده بود و این موضوع کمی آرام ترش کرده بود: «سایه ازدواج کرد. احساس میکردم همه چیز روبراه است.
آنها حتی دنبال اجاره کردن رحم برای بچه دار شدن بودند تا این که یک روز دخترم با گریه آمد و گفت که همه چیز تمام شده است.»
یکی از افرادی که از سرگذشت شایان خواننده خبر داشت، عکس شایان را کنار عکسی از سایه گذاشت و نوشت این پسر تغییر جنسیت داده و دختر شده است.
سایه افضلی در حالی که بغض میکند ادامه میدهد: «اشتباه کردم. فضای مجازی زندگی ام را خراب کرد، من راهم را اشتباه انتخاب کردم. کاش مانند یک زن آرام و باوقار رفتار میکردم و عکس هایم را در اینترنت منتشر نمیکردم.
از کجا میدانستم همین عکسها همسرم را از من میگیرد. همسرم میدانست که من در فضای مجازی فعالیت میکنم و صفحههای اجتماعی ام صدها هزار بیننده دارد. چندین بار گفته بود که حوصله استرس و حاشیه را ندارد
و از من خواسته بود تا سرگرمی دیگری پیدا کنم، اما انگار من نیاز داشتم بــه دیده شدن. یک روز صبح از خواب بیدار شدم و دیدم کلی تماس و پیام دارم.
در یک صفحه مجازی عکسی از من پخش شده بود در کنار عکسی از شایان. همه فهمیده بودند که من یک ترنس بوده ام. نمیشد کتمانش کرد.
با مسئولان صفحههایی که عکسم را منتشر کرده بودند ارتباط گرفتم و گفتم زندگی ام از هم میپاشد، عکس مرا پاک کنید. چندتایی پاک کردند و عدهای اصلا توجهی نکردند تا این که خبر بــه گوش خانواده همسرم هم رسید.»
همسر سایه حتی از طرف دوستانش مورد طعنه و کنایه قرار گرفت: «خانواده اش بــه او فشار میآوردند که مرا ترک کند. همسرم مرد خوبی بود و من نمیخواستم که او دچار مشکلات خانوادگی شود و بــه همین خاطر قبول کردم که همدیگر را ترک کنیم.»
زندگی متاهلی اش بــه هم خورد و او تازه فهمید که انتشار عکس هایش و بــه نمایش گذاشتن زندگی اش در فضای مجازی، اشتباه بزرگی بوده است که هیچ وقت نباید انجامش میداد:
«تحقیر شدم. توهین شنیدم و باز هم تنها شدم، اما دست از این اشتباه نکشیدم. انگار با خودم لج کرده بودم. باز هم عکس منتشر میکردم و دل بــه حاشیه میدادم تا زمانی که بــه خودم آمدم و دیدم دارم زندگی و آینده ام را تباه میکنم. دیگر نخواستم آن اشتباه را تکرار کنم. صفحه هایم را بستم. هر اپلیکیشنی روی گوشی همراهم داشتم پاک کردم. تصمیم گرفتم بــه پلیس فتا مراجعه کنم تا عکسهای پخش شده ام در فضای مجازی را از بین ببرم.»
افراد بعد از تغییر جنسیت روحیهای شکننده دارند او حالا چند ماهی است که بــه جای عکس و فیلم گذاشتن در فضای مجازی بــه کلاسهای دوبله میرود.
پیشنهاد بازی در فیلم دارد و قصدش ادامه دادن فعالیتهای هنر در موقعیت و شرایط درست است:
«کتابی نوشتم که قصد چاپش را دارم. مدتی است که دوبله هم کار میکنم و قصد شرکت در کلاسهای فیلمسازی و بازیگری را هم دارم.
اینطوری زندگی ام آرامتر است. درست است که من مدتها مسیر زندگی ام را اشتباه رفتم ولی نقطه مثبت ماجرا این جاست که متوجه مشکلاتم شده ام. من باید بعد از تغییر جنسیت، نزد روانشناس میرفتم و مشکلات و خللهای روحی ام را میشناختم و حلش میکردم.
انتشار زندگی در فضای مجازی اصلا راه درستی برای اعتماد بــه نفس گرفتن نبود.» مادر سایه دخترش را در آغوش میکشد و میگوید که همیشه حامی او و ترنسهای دیگر بوده است: «ترنسها روحیهای شکنندهتر از سایر افراد دارند. میخواهند دیده شوند.
میخواهند بگویند ببینید من چقدر در جسم جدیدم خوب بــه نظر میآیم و اگر از طرف خانواده بــه خاطر این خللهای شان طرد شوند، ممکن است دیگر خودشان را پیدا نکنند.
من کاری کردم که سایه همه چیز را بــه من بگوید. بــه او مشاوره میدهم. میدانم ممکن است باز هم اشتباه کند، اما از همه افراد خانواده خواسته ام کمکش کنند و او را بــه عنوان یک فرد حساس و شکننده بپذیرند.»
سایه خانم لبخند میزند و یادی میکند از یکی از برادرانش که وقتی فهمید در خیابان او را بــه خاطر لباس هایش دستگیر کرده اند مردانه پشت او ایستاده و از او دفاع کرده است:
«یک روز زمانی که هنوز عمل نکرده بودم با لباس زنانه بیرون رفتم که مرا بازداشت کردند. فکر میکردند من مردی هستم که در لباس زنانه اخاذی میکنم.
خدا را شکر برگههای مخصوصی که نشان میداد وقت عمل دارم و کارم قانونی است همراهم بود. بــه مسئولان نشان دادم. در حال توضیح دادن بودم که دیدم برادرم با عصبانیت وارد شد.
بــه مسئول گفت که کار خواهرم قانونی است و همه اعضای خانواده باخبر هستند که من با لباس زنانه بیرون میآیم. او آن روز برای من کاری کرد کارستان.
هیچ وقت فراموشش نمیکنم. در زمانی که خیلیها من را طرد کردند، او کنارم بود و هنوز هم کنارم است.
منبع: همشهری سرنخ