تحقیقات در این پرونده از روز بیست و پنجم آذر ماه شروع شد. آن روز گزارش ناپدید شدن زنی حدودا ۷۲ ساله به پلیس پایتخت اعلام شد. آنطور که فرزندان این زن میگفتند زن سالخورده آخرین بار برای رفتن به استخر از خانه خود در شرق پایتخت خارج شده و دیگر برنگشته بود. تحقیقات نشان میداد که او هرچند به استخر رفته، اما پس از آن به طرز مشکوکی ناپدید شده بود. ماموران برای به دست آوردن سرنخی از وی به مقابل استخر رفتند و دوربینهایی که در مسیر استخر تا خانه زن ناپدید شده وجود داشت را مورد بازبینی قرار دادند تا اینکه مشخص شد وی سوار بر یک خودروی پراید مسافرکش شده است. آنطور که دوربینها نشان میداد وی قصد داشته از ماشین پیاده شود، اما راننده ماشین مانع شده بود. این نشان میداد که وی به دام یک راننده گروگانگیر افتاده بود.
با این سرنخ، صاحب خودروی پراید که ساکن بومهن بود شناسایی و مشخص شد که او به همراه برادرش در یک خانه باغی حوالی بومهن زندگی میکنند. وقتی ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران با نیابت قضایی راهی آنجا شدند، یکی از دو برادر با چاقو اقدام به خودزنی کرد، اما نفر دوم دستگیر شد. متهم مجروح شده اگرچه سعی داشت به زندگیش پایان بدهد، اما فورا به بیمارستان انتقال یافت و از خطر مرگ نجات یافت. از سوی دیگر متهمی که دستگیر شده بود ادعای بیگناهی میکرد تا اینکه کارآگاهان در بازرسی از خانه آنها، النگوهای زن ناپدید شده را کشف کردند. دیگر راهی برای کتمان حقیقت وجود نداشت و متهم دستگیر شده اسرار ناپدید شدن زن سالخورده را فاش کرد و گفت با همدستی برادرش جان او را گرفته اند. وی مدعی بود که انگیزه آنها سرقت بوده، اما به قتل منجر شده است. تحقیقات در این پرونده زیر نظر قاض محمد جواد شفیعی بازپرس شعبه پنجم دادسرای جنای تهران، تا بهبودی متهم دیگر ادامه دارد.
حسین اتهامش معاونت در قتل، جنایت بر میت، مشارکت در آدم ربایی و سرقت مقرون به آزار است. او میگوید قتل را حسن مرتکب شده است درحالیکه اصلا قصد جنایت و آدمکشی نداشتند. هدف و انگیزه اصلی آنها سرقت بوده و آنقدر بدشانسی آوردند که در نخستین سرقتشان، جان یک انسان بیگناه را گرفتند. حسین در گفتگو با همشهری از نقشه سرقتی که به جنایت منجر شد میگوید.
مقتول را برای نخستین بار بود که میدیدی یا قبلا هم او را دیده بودید؟
اولین بار بود که او را میدیدیم و حتی اسمش را هم نمیدانیم.
کجا برای اولین بار او را دیدید؟
ساعت حدود ۳ بعد از ظهر ۲۵ آذر ماه بود که او در خیابان پیروزی دیدیم. درست مقابل بازار تره بار ایستاده بود و یک ساک ورزشی هم در دستش بود. او دست تکان داد و ما هم ایستادیم تا او را سوار ماشین کنیم، چون تصور میکردیم مسافرکش هستیم.
با ماشین مسافرکشی میکنید؟
برادرم شغل اصلی اش مسافرکشی است. او گاهی با پرایدش مسافرکشی میکند و من هم هر ازگاهی ماشینش را میگیرم و با آن مسافرکشی میکنم.
اما آن روز قصد شما مسافرکشی نبود، درسته؟
متاسفانه باید بگویم که درسته. آن روز دنبال سوژهای بودیم برای خفت گیری، اما خب ورق برگشت و به قتل منجر شد.
کارتان همین است؟ خفت گیری؟
نه. این اولین بار بود که میخواستیم دست به زورگیری بزنیم و خیلی استرس داشتیم. شاید، چون اولین بارمان بود مرتکب جنایت شدیم.
آن روز چه اتفاقی افتاد که استرس شما به قتل زن سالخورده منجر شد؟
برای اجاره خانه به پول نیاز داشتیم، چون من و برادرم در یک باغ ویلا حوالی بومهن زندگی میکنیم. صاحبخانه پول پیش خانه را زیاد کرده بود. به هر دری زدیم نتوانستیم پول تهیه کنیم. میخواستیم وام بگیریم، اما نشد تا اینکه تصمیم گرفتیم دست به سرقت بزنیم تا با پول دزدی بتوانیم پول پیش را تهیه کنیم. آن روز هم در خیابانها میچرخیدیم و به دنبال سوژه بودیم تا بتوانیم او را خفت کنیم و هرچه اموال قیمتی دارد به سرقت ببریم که قرعه به نام مقتول افتاد. ما از صبح به تهران آمده بودیم تا اینکه حدود ساعت ۳ ظهر زن سالخورده را دیدیم و سوارش کردیم. البته قبل از سوار شدن بود که چشممان افتاد به طلاهای آن زن. او در دست راستش چند النگوی طلا داشت که نظرمان را جلب کرد.
مقتول در صندلی جلو نشست؟
بله. چون برادرم در صندلی عقب نشسته بود تا نقش مسافر را بازی کند.
خب بعد چه شد؟
برادرم شوکر و چاقو همراهش بود که از پشت سر به مقتول با شوکر ضربه زد. او ترسید و میخواست فرار کند. حتی در را هم باز کرد، اما من با دست او را گرفتم و مانع شدم تا از فرارش جلوگیری کنم. بعد درها را قفل کردم. در همان لحظه برادرم با چاقو ضربهای به او زد. به قدری استرس داشتم که نفهمیدم برادرم چند ضربه به مقتول زد. سپس النگوهای مقتول را از دستش خارج کردیم.
همان لحظه زن سالخورده به قتل رسید؟
نمیدانم. ما خیلی ترسیده بودیم و زن سالخورده هم از هوش رفته و دچار خونریزی شده بود.
با پیکر خونین او چه کردید؟
ابتدا میخواستیم او را در کنار خیابان رها کنیم، اما به خودمان گفتیم که اگر زنده بماند هویت مان را لو دهد برادرم با چاقو ضربات دیگری به او زد تا مطمئن شویم جان باخته است. بعد حرکت کردیم به سمت بومهن تا رسیدیم به محل زندگیمان. در آنجا جسد را داخل چالهای انداخته و آتش زدیم. فردای آن روز هم جسد سوخته را داخل سه کیسه قرار دادیم و به سمت رودخانهای حوالی بومهن رفتیم و کیسهها را در آنجا انداختیم.
جسد سوخته پیدا شد؟
بعد از اینکه من و برادرم دستگیر شدیم و به جنایت اعتراف کردیم، محل رها کردن جسد را نشان دادیم. سپس با کمک ماموران راهی منطقه مورد نظر شدیم و کیسهها کشف شد.
مواد مصرف میکنید؟
من آن روز ترامادول مصرف کرده بودم، اما برادرم معتاد است.
سابقه دارید؟
نه، این اولین خطای زندگیمان بود که تبدیل شد به بزرگترین اشتباهمان. قصد و نیت ما سرقت بود و در نخستین سرقت تبدیل به قاتل شدیم. متهم با گریه ادامه میدهد: خیلی پشیمانیم و از همان روز تا الان در شوک هستیم. امیدوارم خانواده اش ما را حلال کنند و ببخشند. ما به خاطر ۳ تا النگو تبدیل به قاتل شده ایم؛ در حقیقت بد شانسی آوردیم درحالیکه اصلا نیت ما آدمکشی نبود.
منبع: همشهری