این مجرم سابقهدار که شاهین نام دارد مدتی پس از آزادی از زندان تصمیم به گوشیقاپی گرفت و برای اجرای نقشههای سرقت به سراغ یکی از دوستانش رفت. آنها سوار بر موتورسیکلت، راهی خیابانها میشدند با شناسایی افرادی که سرگرم حرف زدن با موبایلشان بودند، در چشم بر هم زدنی گوشی آنها را میقاپیدند.
سرقتهای این باند دو نفره ادامه داشت تا اینکه دو شب قبل ماموران گشت پلیس به آنها که پلاک موتورشان را مخدوش کرده بودند، مشکوک شدند و در جریان تعقیب و گریز خیابان و با شلیک گلوله موفق به دستگیری سارقان شدند.
شاهین که در جریان فرار از دست پلیس به صورت سطحی مجروح شده بد، پس از بهبودی به شعبه ششم دادسرای ویژه سرقت منتقل شد و حالا در گفتگو با همشهری از جزییات سرقت هایشان میگوید.
سوار بر موتور میشدیم و به خیابانهای شمال، شمال غرب و شمال شرق میرفتیم. به محض شناسایی فردی که در حال صحبت با گوشی موبایلش یا چک کردن آن بود به سمتش میرفتیم. در یک چشم بهم زدن گوشی موبایلش را میقاپیدیم و فرار میکردیم.
یکی دو ماهی میشود.
نه دوست و بچه محلم است. البته او هم با شلیک گلوله پلیس زخمی شده و هم اکنون در بیمارستان بستری است. درواقع او فریبم داد که پایم در دنیای سارقان باز شد.
من تازه از زندان آزاد شده بودم و نتوانستم کار مناسبی پیدا کنم. دوستم حسین زیر پایم نشست و گفت بیا برویم سرقت. به من اطمینان داد که دستگیر نمیشویم. میگفت با این پرونده سیاهی که داری، جایی برایت کار پیدا نمیشود. میگفت تمام تحصیلکردهها بیکار هستند و در جست و جوی کار. آنقدر این حرفها را در گوشم تکرار کرد که وسوسه شدم با او راهی سرقت شوم.
چون از یک قدمی مرگ به زندگی برگشته ام. قرار بود اعدام شوم، اما قسمت بود که زنده بمانم.
به جرم قاچاق مواد مخدر. اواخر سال ۹۱ بود که افتادم در کار خرید و فروش مواد مخدر. چون خودم شیشه مصرف میکردم و برای تامین هزینه مواد، نیاز به درآمد بالا داشتم. آن زمان شیشه میخریدم و توزیع میکردم که اوایل سال ۹۲ به جرم حمل دو کیلو شیشه دستگیر شدم. مدتی بعد در دادگاه انقلاب پای میزمحاکمه رفتم و حکم اعدامم صادر شد. سال گذشته درحالیکه ۱۰ سال از دوران محکومیتم و زندگی در زندان میگذشت، توبه نامه نوشتم و درخواست عفو کردم. درخواستم در کمیسیون عفو و بخشودگی مورد رسیدگی قرار گرفت و عفو شامل حالم شد. به این ترتیب بود که از پرتگاه مرگ به زندگی برگشتم، حکم اعدامم شکسته و به ۳۰ سال حبس تبدیل شد.
اواخر پارسال یکی از بستگانم، برایم وثیقه ۵ میلیاردی گذاشت و من از زندان آزاد شدم.
سرش را پایین میاندازد و ادامه میدهد: درسته. اما این بار میخواهم توبه واقعی کنم. از زندگی در زندان خسته شده ام و باورم نمیشود که دوباره باید، به زندان برگردم. من موفق شدم مواد را ترک کنم، دور خلاف را هم خط خواهم کشید.
چون ترسیده بودیم. دوست نداشتم دوباره به زندان برگردم. البته در بین راه از دوستم که راکب بود، خواستم توقف کند، اما او راضی نشد. با حرکات مارپیچ و خطرناک به راهش ادامه میداد تا اینکه پلیس اقدام به تیراندازی هوایی و سپس به سمت ما شلیک کرد تا اینکه زخمی شده و ناچار به توقف شدیم.