سحرگاه بیست و هفتم اسفند سال ۱۴۰۱، رهگذری در حال عبور از خیابانی واقع در جنوب پایتخت بود که صدای نالههای مردی جوان را شنید. مرد جوان از ناحیه پا مجروح شده بود و به شدت خونریزی داشت که لحظاتی بعد توسط اورژانس به بیمارستان انتقال یافت. هرچند پزشکان تلاش زیادی برای نجات او کردند، اما وی به دلیل شدت خونریزی جان باخت. در این شرایط گزارش این حادثه به تیم جنایی پایتخت اعلام شد و به دستور بازپرس ویژه قتل جسد مقتول به پزشکی قانونی انتقال یافت.
بررسیها نشان میداد که مرد جوان به دلیل ضربه چاقویی که به پایش وارد شده بود، جانش را از دست داده، اما هویت وی مشخص نبود. با این وجود تحقیقات در این باره ادامه داشت تا اینکه ۸ ماه پس از قتل این مرد که از اتباع افغانستان بود، مردی میانسال قدم در اداره آگاهی تهران گذاشت و ادعا کرد مقتول پسرش است و از سوی یکی از دوستانش به قتل رسیده است.
مرد میانسال به ماموران گفت: پسرم احسان مدتی قبل برای کار از افغانستان به ایران آمد. او در کشور خودمان باغبان بود و در ایران هم باغبانی میکرد. هر ازگاهی با هم در تماس بودیم، اما از ۸ ماه قبل تماسهایش قطع شد. تصور میکردم که او به ترکیه یا اروپا مهاجرت کرده است. چون همیشه میگفت که در جست و جوی کار در کشورهای اروپایی است تا اینکه چند روز قبل یکی از دوستانش به نام محمد از ایران با من تماس گرفت و گفت اگر بدهی پسرم را نپردازم، سرنوشت من هم مانند پسرم میشود. محمد میگفت که از پسرم ۲۰ میلیون تومان پول طلب داشته است، اما پسرم بدهیاش را نپرداخته و به همین دلیل او را به قتل رسانده است. بعد هم تهدید کرد که اگر من بدهی پسرم را نپردازم، مرا هم به قتل میرساند. پس از این تماس بود که راهی ایران شدم تا پیگیر سرنوشت پسرم شوم. وقتی به پزشکی قانونی رفتم، متوجه شدم که او حدود ۸ ماه قبل با ضربه چاقویی که به پایش وارد شده، در یکی از بیمارستانهای تهران جان باخته بود. پسرم فقط ۲۲سال داشت و وقتی متوجه ماجرا شدم تصمیم گرفتم از محمد (قاتل) که او هم اهل افغانستان است و در ایران زندگی میکند شکایت کنم.
پس از اظهارات این مرد، کارآگاهان جست و جو برای دستگیری متهم را آغاز کردند تا اینکه با گذشت ۱۶ ماه از جنایت موفق شدند او را دستگیر کنند. جوان افغان در تحقیقات اولیه به قتل دوستش به خاطر اختلاف مالی اعتراف کرد و با اعترافات او تحقیقات تکمیلی در این پرونده ادامه دارد.
سفر به ایران برای انتقام
متهم به قتل ۳۰ سال بیشتر ندارد و میگوید که به خاطر ۲۰ میلیون تومان، به زندگیش دوستش پایان داده است. او، اما مدعیست که قصد قتل نداشته و فکرش را نمیکرده با یک تماس تلفنی، دستگیر میشود. گفتگو با او را میخوانید.
انگیزه ات از قتل دوستت چه بود؟
نمیخواستم جانش را بگیرم و فقط میخواستم بترسانمش، اما چاقو به جای حساس بدنش خورد و کشته شد.
چرا میخواستی او را بترسانی؟
تا مجبور بودم پولم را بدهد. من از او ۲۰ میلیون تومان طلب داشتم، اما حاضر نمیشد بدهیاش را بدهد.
آن روز چه اتفاقی افتاد؟
او را در یک مهمانی دیدم. تا قبل از آن، بارها تلفنی از او خواسته بودم پولم را برگرداند، اما احسان امروز و فردا میکرد. وقتی در مهمانی دیدمش به سراغش رفتم و خواستم بدهیاش را پس بدهد. اما گفت فعلا دستش خالی است و این موضوع باز مرا عصبی کرد. چون شنیده بودم این اواخر خوب برای خودش خرج میکند. حتی برای مهمانی آن شب هم لباسهای خوبی تنش بود. منتظر ماندم مهمانی تمام شود. پس از پایان مهمانی، همراهش رفتم و بعد با او درگیر شدم و با چاقو ضربهای به پایش زدم که ناگهان متوجه خونریزی شدید او شدم و از ترسم فرار کردم.
اگر قصد کشتنش را نداشتی، چرا کمکش نکردی؟
فکر نمیکردم بمیرد. گفتم احتما یکی او را میبیند و به بیمارستان میبرد. اما دو سه روز بعد از هموطنانم شنیدم که خانواده احسان از او بی خبر هستند و به دنبالش میگردند. آنجا بود که فهمیدم احسان احتمالا فوت شده است.
چه شد که به پدرش زنگ زدی؟
همین تماس مرا لو داد. راستش آن روز که تماس گرفتم اصلا در حال خودم نبودم. مست کرده بودم ودر عالم مستی به پدرش زنگ زدم تا او را تهدید کنم و پولم را بگیرم، اما خودم را لو دادم.
چند وقت است که در ایران زندگی میکنی؟
من برای گرفتن طلبم از احسان به ایران سفر کردم. او قبل از اینکه برای کار راهی ایران شود از من پول گرفت و گفت یک ماهه برمی گرداند. من در افغانستان بادیگارد بودم و وضع مالی خیلی خوبی داشتم. بادیگارد افراد معروف بودم، اما از اینکه احسان نمیخواست پولم را بدهد، عصبانی بودم. برای همین به ایران آمدم که هر طوری شده یا پولم را بگیرم یا انتقام که این اتفاق افتاد. بعد از قتل هم ترسیدم به افغانستان برگردم و همینجا مشغول کارگری شدم تا اینکه گیر افتادم.
منبع: همشهری