عصر هنگام بود و صدای اذان در کل روستا پخش شده بود که همزمان با صدای اذان، جیغ و فریادهای زنی جوان نیز کل محله را برداشته بود. زن مدام جیغ میکشید و کمک میخواست، گویا دیگر تاب و تحمل کتکهای مردانه را نداشت.
یکی از همسایهها که شاهد زجرکشیدنهای این زن بود گفت: مثل همیشه در خانه نشسته بودیم که صدای جیغ و داد آمد؛ از خانه بیرون رفتیم و دیدیم کل همسایهها هم بیرون هستند و مقابل در خانه ناهید جمع شده اند. داد و فریاد و کمک خواستنهای ناهید آنچنان بلند بود که بر صدای اذان هم غلبه کرده بود، طوری التماس گونه کمک میخواست که دل هر انسانی را کباب میکرد؛ هر چقدر در زدیم، اما کسی در را باز نکرد؛ با پلیس هم تماس گرفتیم.
حدود نیم ساعت شاهد جیغ و داد ناهید بودیم که به یکباره در خانه باز شد و ناهید با سر و وضع خونین و آشفته به کوچه فرار کرد؛ همه جایش را خون گرفته بود و فقط چشمانش دیده میشد؛ آنقدر حالش بد بود که زانوهایش سست شد و روی زمین نشست. با پلیس تماس گرفتیم.
ناهید دستگیر شد، اما به خاطر وضعیت جسمی وخیمش که ناشی از کتکهای همسر سابقش توسط چوب میخ دار و... بود بازپرس اجازه انتقال او به بازداشتگاه در آن وضعیت جسمی را نداد و به بیمارستان منتقل شد تا تحت درمان قرار گیرد.
ناهید اینگونه بازپرس را در جریان آنچه که اتفاق افتاده بود قرار داد: ۱۲ سال قبل توسط یکی از آشناها با حمید (مقتول) آشنا شدم و باهم ازدواج کردیم که ثمره این ازدواج دو فرزند شد؛ زندگی خوبی داشتیم و بعد از تولد فرزند دوممان زندگی یمان بهتر هم شد؛ اما از ۴ سال قبل زندگی ما با مشکلاتی مواجه شد و چندی قبل نیز مجبور به جدایی شدیم. هر دو فرزندمان نزد من بودند.
بعد از جدایی، هر کداممان در خانهای جدا زندگی میکردیم و تمام جهیزیه من در آن خانه مشترکی که در روستا داشتیم بود؛ از یک ماه قبل تصمیم گرفتم بروم و جهیزیه ام را از خانه بردارم. هر بار اندکی از جهیزیه را میبردم تا اینکه ظهر روز حادثه آخرین باقی ماندههای جهیزیه ام را نیز بردم و عصر دوباره و بدون اطلاع از اینکه حمید در آن خانه است به خانه رفتم، اما وقتی کلید را انداختم و در را باز کردم، او را در خانه دیدم.
دعوایمان شد و او با تمام زوری که داشت به جان من افتاد با هر چیزی که به دستش میرسید مرا میزد هرچقدر التماسش کردم گوش نداد؛ او حتی با چوبی که سرتاسرش میخ بود مرا به باد کتک گرفت. هر میخی که در بدنم فرو میرفت هزار بار میمردم و زنده میشدم؛ تمام بدنم زخمی و خون آلود شد. دیگر تحمل نداشتم تا اینکه در یک لحظه مشتی به جای حساس او زدم، وقتی از درد به خود پیچید و روی زمین افتاد از فرصت استفاده کردم و با تمام توانم گلویش را فشار دادم تا نفسش قطع شد.
بنا بر این گزارش، زن جوان برای تحقیقات بیشتر در اختیار پلیس قرار دارد.
منبع: روزنامه ایران