یاسمن خلیلیفرد، منتقد در روزنامه سازندگی نوشت: سرانجام، فیلم «مست عشق» با تمام جنجالها و فرازونشیبهایش به اکران عمومی درآمد و از همان نخستین روز با استقبال گسترده مخاطبان همراه شد.
نخست، ساخته شدن فیلمی درباره شمس و مولانا که از بزرگترین مفاخر تاریخی ایرانزمین هستند اقدامی قابل تقدیر است که باید حسن فتحی و دیگر عوامل فیلم را بابتش تحسین کرد. دیگر آنکه «مست عشق» به روشنی شرایط تولید دشوار و پروداکشن عظیمی داشته و اینکه فیلم مشترکاً با کشور ترکیه و عوامل ترکیهای ساخته شده است، خود سختیهای بیشتری را نیز به عوامل تولیدش تحمیل کرده است. با تمامی این سختیها حاصل کار فیلمی خوشساخت چه به لحاظ فرم، چه محتوا و چه اجراست. شیوه روایت فیلم از اصلیترین امتیازات آن بهشمار میآید. روایتپردازی غیرخطی و غیرکلاسیک برای فیلمی تاریخی، اقدامی جسورانه است و فرهاد توحیدی هوشمندانه از پس آن برآمده است.
«مست عشق» به شیوهای جریان سیال ذهنوار پیوستگی زمانی روایتش را میشکند و مدام از برههای زمانی به برهه زمانی دیگری پرواز میکند. آغاز فیلم فلشفورواردی از گم شدن شمس (شهاب حسینی) است و پس از آن روایت با فلشبکهایی از زاویه دید مولانا (پارسا پیروزفر) و اطرافیان او ادامه مییابد تا پازل روایی اثر تکمیل شود و قطعات به همریخته آن سامان یابند. این شیوه روایی در عین پیچیدگی، تعلیقهای درام را تا آستانه اوج پیش میبرد و گرهها را در نقاطی درست باز میکند.
فیلم برخلاف بسیاری از درامهای زندگینامهای که خود را موظف به ترسیم تمامی برههها، مقاطع و لحظات زندگی شخص مورد نظر میکنند، رسالت خود را از همان ابتدا مشخص کرده است؛ «مست عشق» فیلمی درباره زندگی مولانا نیست و از طرفی قرار نیست، زندگینامه شمستبریزی نیز باشد بلکه فیلم درباره نقطه تلاقی و اتصال آنهاست؛ همان نقطهای که تحول و دگردیسی مولانا از آن آغاز میشود و او را به اوج کمال و فرزانگی میرساند.
تمرکز بر این مقطع مهم از زندگی هر دو این شخصیتها به روشنی سختیهایی را به فیلمنامهنویس تحمیل کرده است چراکه به جای عبوری سطحی از این مقطع و پرداختن به دیگر مراحل زندگی آدمهای قصه، ملزم به تمرکز بر همین برهه، جزئیات آن و پرداخت بیشتر و درونیتر به هر دو کاراکتر در همین مقطع است.
جدا از پرداخت متناسب و بهجا به شخصیتها، دیالوگها نیز بسیار ملموس و دقیقاند و فیلمساز با فضاسازی باورپذیری تصویر درست و ملموسی را از مقطع مورد روایت فیلم ارائه میدهد. تناسب چشمگیری در فضا، رخدادها و کنش و واکنشها وجود دارد و هیچ تلاش اضافهای برای تشدید تنشها به چشم نمیآید.
تدوین از عناصر مهم فیلم است که به درآمدن این روایت غیرخطی کمک بهسزایی کرده است. ریتم و ضرباهنگ درست به کشش کار میانجامد و در تفکیک سه عطف مهم فیلمنامه و برجستهسازی آنها در دل درام، نقشی موثر را ایفا میکند. فیلمبرداری درخشان مرحوم مرتضی پورصمدی نیز از امتیازات «مست عشق» به شمار میرود که البته قابلیتهای بصری لوکیشن نیز به دیده شدن تلاش او کمک بهسزایی کرده است.
این قابلیتها به معنای مناظر کارتپستالی نیست بلکه متکی به ریزهکاریهای ظریف کارگردان و طراح صحنه و درایت فیلمبردار اثر است. قاببندی و دکوپاژ به شکل کاملاً کلاسیکی میتواند به میزانسنهای درست و هوشمندانه تبدیل شود و در عین حال خودش را بر کلیت بافت بصری فیلم تحمیل نمیکند، اما فیلم دو برگ برنده دارد و آن بازیگرانش هستند. شهاب حسینی و پارسا پیروزفر شاید دور از ذهنترین انتخابها برای ایفای نقشهای شمس و مولانا بودند، اما با بازیهای حسابشده، کنترلشده و درخشان خود، نقشها را از خود عبور داده و به شکل صیقل یافتهای آنها را در متن درام تثبیت میکنند؛ بازیهای آنها از کلیت فیلم و بازی بازیگران غیرایرانی آن جدا نمیافتد.
بازی پیروزفر به ظرافت سیر تحول او را از پیش از ملاقات با شمس، طی آشنایی با او و پس از نزدیک شدن به او نشان میدهد و او موفق میشود با بازی نفسگیرش تحولات درونی مولانا را طی این مقاطع مختلف متبلور کند و شهاب حسینی، شیدایی شمس را که به شکل یک بازی بیرونی/درونی مداوم در فیلم جریان دارد با موفقیت تمام ایفا کرده است. شمس همانقدر که برونگراست درونگرا هم هست.
همانقدر که عارف است گاه جسور و بیپروا میشود و این تقابل چه در شخصیتپردازی و چه در بازی درست حسینی کاملاً چشمگیر است؛ و پایانبندی عارفانه فیلم نیز از نقاط قوت آن است، پایانی به شدت استعاری که شاید خلاصهای از نتیجهگیری محتوایی فیلم باشد؛ یک پایان استعاری که در فرمی زیبا و شاعرانه با همراهی یک موسیقی درست و رقص سماع به منصه ظهور رسیده است.