مجتبی ٣٣ ساله است و به سختی به سئوالاتمان جواب میدهد. مدام طفره میرود و نمیخواهد حقایق را بیان کند، اما لابه لای صحبت هایش، جزئیات جرمی که مرتکب شده را فاش میکند.
به چه جرمی دستگیر شدهای؟
من بیگناهم.
پس چرا اینجایی؟
چون یک از خدا بی خبر مواد مخدر در تریلی من جاسازی کرد تا دستگیر شوم.
چه کسی این کار را انجام داده است؟
من دشمن زیاد دارم. چون خیلیها به زندگی من حسادت میکنند!
چرا؟
چون به نظرشان خیلی موفق هستم. من از بچگی کار کردم و توانستم یک تریلی بخرم و با آن ترانزیت کنم. در حالی که قبلا ضایعات جمع کن بودم!
با جمع کردن ضایعات توانستی یک شبه پولدار شوی و تریلی بخری؟
فکر میکنید دروغ میگویم و قاچاقچیام!
اما در تریلی تو بزرگترین محموله شیشه که بیش از یک تن است کشف شده است؟
گفتم که دشمنانم برایم پاپوش درست کرده اند.
چطور لو رفتی؟
من اهل یکی از کشورهای همسایه ایران هستم. رفتم کشور خودم و سنگ معدن بار زدم تا در تهران تحویل نفر دیگر بدهم. احتمالا فروشنده میان سنگ ها، مواد مخدر جاسازی کرده است. فکر میکنم شیشه جاسازی کرده بود البته ممکن است اشتباه کنم! چون من از وجود مواد خبر نداشتم.
اما پرونده ات نشان میدهد که سوابق زیادی در حمل، نگهداری و قاچاق مواد مخدر داری؟
همه پاپوش است!
کجا دستگیر شدی؟
نزدیک تهران. ماموران تریلی ام را بازرسی کردند و مواد که به صورت ماهرانهای جاسازی شده بود کشف شد و به این ترتیب دستگیر شدم و اینجا هستم.
برای انتقال این محموله چقدر دستمزد گرفتی؟
قرار بود به دلار حساب کنند. حدود ۲۰ هزار دلار.
چرا برای محموله سنگ آهن باید اینقدر پرداخت کنند؟
نمیدانم بروید از خودشان بپرسید.
با این پول قرار بود چه کار کنی؟
میخواستم یکی از بستگانم را از مرگ نجات بدهم. او سالها قبل در کشور خودم مرتکب قتل شد. خانواده مقتول پول زیادی میخواهند، اگر این پول را تهیه کنم او از چوبه دار نجات پیدا میکند، اما حالا که دستگیر شده ام نمیدانم چه میشود.
منبع: همشهری