کبری آسوپار در یادداشتی با این عنوان در روزنامه جوان به موضوع حمله تنبیهی سپاه پاسداران به اراضی اشغالی پرداخته و نوشته است: خویشتنداری و صبر استراتژیک جمهوری اسلامی ایران در برابر تروریسم صهیونیستی باعث شده بود اسرائیلیها، و شاید حتی حامیان غربیشان، در محاسبه قدرت ایران دچار اشتباه شوند و توانایی ارزیابی دقیق ظرفیتهای ایران را از دست بدهند. حمله صهیونیستها به سفارت ایران در دمشق در چنین فضایی طراحی و اجرا شد و صهیونیستها تصور دقیقی از واکنش احتمالی ایران نداشتند.
ایران همیشه بسیار صبور بوده است تا حدی که شاید این گمانه را برای دوست و دشمن جا انداخته است که نمیخواهد دست به اقدام خاصی بزند تا حدی که دوست را شاکی و دشمن را جسور کرده است. با این حال، صبر ایران بیتوجیه و دلیل نبوده است و در اولویت قرار داشتن امنیت مردم و کشور، سیاستگذاری کلان نظامی- امنیتی ایران را به گونهای پیش برده که حتی یک گلوله هم به داخل مرزهای جغرافیایی ایران شلیک نشود. حمله به کنسولگری ایران در مزارشریف یکی از نزدیکترین تجربههای ورود ایران به جنگ بود که شاید صهیونیستها - با تغافل نسبت به ماجرای عینالاسد یا سرنگونی پهپاد امریکایی- در خاطر خود نگه داشته بودند و تصور میکردند در همیشه بر همان پاشنه میچرخد.
صهیونیستها، اما خطا کردند. البته در این جریان، تلهای هم در میان بود. خیلیها معتقد بودند ترورهای مقامات نظامی ایران تلهای از سوی اسرائیل است تا ایران را به یک جنگ بیسرانجام بکشاند؛ اما رفته رفته تأکید بر این تله، خود تلهای شد که گویی ایران را به سوی انفعال میکشاند و سطح قدرت کشور را پایینتر از واقعیت نشان میداد.
کروزها و بالستیکهایی که بامداد یکشنبه ۲۶ فروردین از ایران به سوی سرزمینهای اشغالی رفتند، گویی ابزار شکافتن پیله صبری بود که ایران دور خود پیچیده بود تا در حفاظ این پیله و پنهان از چشم نامحرمان و دشمنان، خود را بسازد و البته که ساخت. با این حال، سیاست خویشتنداری ایران باعث شد تا خبر تولد این ایران جدید به شکلی عملی و عینی اعلام نشود و صرفاً در برخی موضعگیریهای تهدیدآمیز مقامات جمهوری اسلامی بروز یابد که، چون مابه ازای بیرونی این موضعگیریها برای همگان قابل سمع و نظر نبود، باورپذیریشان را با مشکل مواجه میکرد. همین رفتار، رژیم صهیونیستی را به خطا انداخت و تصور کرد صبر ایران همیشگی است.
از آن سو، اسرائیل هم خود را در نقاب دروغ و ژست قدرت پنهان کرده بود و هیمنهای کذایی برای خود ساخته بود که موشکها و پهپادهای ایران هر قدر هم رهگیری شده باشد –که نشده است- حداقل این نقاب دروغین اقتدار صهیونیستی را شکسته و نشان داده که پادشاه لخت است.
صهیونیستها پله پله جلو آمدند، ایران، اما ایستاده بود و زمانی قدم پیش گذاشت که دیگر همگان به او برای دفاع از خود حق میدادند. چه آنکه دیگر به ساختمان دیپلماتیک و سفارت ایران حمله شده بود. واقعیت آن است که برای ایرانیان، این صلحدوستترین مردمان که سابقه تجاوز به هیچ کشوری را ندارند، راهی جز دفاع نظامی از خود باقی نگذاشتند و ایران برای صلح، برای زیستن معمولی در جهان و برای مقابله با تروریسم دولتی صهیونیستها، پس از صبری زیاد، دیگر راهی جز دفاع مسلحانه نداشت.
از دل این دفاع مسلحانه از خویشتن، ایران جدیدی که متولد شده بود و در پیله صبر مانده بود، خود را به جهان - به دوست و دشمن- شناساند. ایرانی که برای نخستین بار مستقیماً به خاک اشغال شده از سوی صهیونیستها حمله میکند؛ ایرانی که معادلات منطقه را بیکمک هیچ دولت دیگری و مستقلاً میچیند و پیش میبرد؛ ایرانی که علنی و صریح، سگ نگهبان امریکا در منطقه را چنانچه وعده داده بود، تنبیه میکند؛ ایرانی که خود و قدرتش را به جامعه بینالملل و به منطقهای که گویی میخواهد تحت سیطره غرب باشد، تحمیل میکند.
ما برای اینکه این «ایران جدید» خبر تولدش را به گوش دنیا برساند، خون دلها خوردیم و حالا امروز که از لاک صبر خویش خارج شده و خود را به جهان شناسانده است، میدانیم که دیگر راهی برگشتی نیست. مهر ماه ۱۴۰۲ و پس از حملات گسترده صهیونیستها به غزه در پی عملیات طوفان الاقصی، گفتیم و نوشتیم که هر اتفاقی زین پس بیفتد، زمان دیگر به قبل از طوفان الاقصی برنمیگردد. حالا هم روشن است که هر اتفاقی بیفتد، زمان به قبل از عملیات وعده صادق ایران علیه اسرائیل برنمیگردد.
ایران جدید خود را به جهان معرفی کرده است و دیگر از آن خویشتنداری استراتژیک خبری نیست. اسرائیل جدید هم در حال معرفی ناخواسته خود به جهان است. وعده صادق نقطه عطفی شد که جهان دیگر نمیتواند به پیش از آن برگردد و تنها میتواند راههای کنار آمدن با این ایران جدید را بررسی کند.