سیدمهدی طالبی در روزنامه فرهیختگان نوشت: وضعیت قفقاز با توجه به افزایش شدت و سرعت مداخلات ناتو با سرعتی باورنکردنی درحال رسیدن به نقطه جوش است. کشورهای قدرتمند غربی شامل آمریکا، فرانسه و انگلیس به همراه متحدانی از ترکیه گرفته تا هند درصدد ایجاد و تقویت بسترهای آشوب در این منطقهاند. اهمیت قفقاز جنوبی شامل کشورهای آذربایجان، ارمنستان و گرجستان از اینروست که آنها پیوستگی و قرابتهایی با قفقاز شمالی بهعنوان بخشی از خاک روسیه و همچنین منطقه مهم و پرجمعیت شمال غرب ایران دارند. در دور تازهای از تحرکات ناتو علیه کشورهای شرقی، غرب درحال برداشتن گامهای بزرگ و عیان برای حضور در قفقاز و به تنش کشیدن این منطقه است. بهعنوان بخشی از تعاملات آشکار در این مسیر، روز ۱۷ فروردین (۵ آوریل) بروکسل مقر اتحادیه اروپا شاهد نشست سهجانبه نیکول پاشینیان؛ نخستوزیر ارمنستان، آنتونی بلینکن؛ وزیر امور خارجه آمریکا و اورسولا فون درلاین؛ رئیس کمیسیون اروپا بود.
۲۴ روز پیش از این نشست سهجانبه نیز ینس استولنبرگ، دبیرکل ناتو تور قفقازی خود را برای دیدار از باکو، ایروان و تفلیس آغاز کرده بود. همزمان با این تحرکات روند انتقال تجهیزات نظامی و گروههای تروریستی نیز با رشد مواجه شده است. انعقاد قرار دادهای چندین میلیارد دلاری برای واردات تسلیحات نظامی توسط آذربایجان و ارمنستان نشاندهنده تلاش برای راهاندازی مسابقه تسلیحاتی و افزایش سطح تخریب در منطقه است.
در این میان گفته میشود رژیمصهیونیستی علاوهبر انتقال سلاح به آذربایجان دست به انتقال جمعیت صهیونیستها به قفقاز نیز زده است. این افراد با توجیه داشتن ریشه خانوادگی در شمال آذربایجان که شامل جمعیتهای یهودی بوده و همچنین به بهانه دوری از اثرات جنگ طوفان الاقصی به منطقه آمدهاند.
امروزه ناتو به رهبری آمریکا به شکل علنی و غیرعلنی بهطور هماهنگ درحال تولید و تقویت آشوب در شرق اروپا، غرب آسیا، شرق آسیا، جنوب آسیا و قفقاز است. آنچه آمریکا و مجموعه غرب را به تحرکات عظیم و همزمان کشانده، جلوگیری از رشد بیوقفه قدرتهای شرقی و تلاش برای تنظیم مجدد نظام جهانی آینده بر مبنای مقتضیات غربی است. از همینرو به نظر میرسد غرب ضعیفشده، بیشتر از دوران قدرتش جنگافروز شده است.
غرب در نظام گذشته قدرت خود را از طریق تسلط بر فناوری و منابع جهان که در اختیارش قرار داشتند، اعمال میکرد. در حال حاضر، اما با رشد اقتصادی چین و قدرتهای نوظهور تسلط غرب بر فناوری به چالش کشیده شده و به دلیل واگرایی مجدد روسیه از غرب، روند تکثر قدرت جهانی و قدرتیابی محور مقاومت در غرب آسیا، کنترل غرب بر منابع زمین نیز با تهدیدی جدی مواجه شده است. غرب برای محدودسازی منابع مالی کشورهای شرقی برای توسعه فناوری و همچنین خارج کردن منابع از انحصار آنها درصدد جنگافروزی است.
این جنگ افروزیها میتواند جامعه و اقتصاد کشورهای هدف را تحت تاثیر قرار داده، برنامهریزیهای بلندمدت آنها را به دلیل نیازهای جنگی به شرایط فعلی تنزل داده و با ایجاد بهانه برای تحریم و جنگ اقتصادی، جریان انتقال فناوری و صادرات آن را مختل سازد. تلاش برای محدود کردن صادرات فناوری و محصولات نظامی روسیه و چین بهویژه پس از جنگ اوکراین در همین راستا قابل ارزیابیاند.
ایران نیز یکی از اهداف بزرگ آمریکاست. تهران تسلط واشنگتن بر منابع انرژی و معدنی غرب آسیا را به چالش کشیده و انحصار کنترل کریدورهای دریایی را نیز از دستان آنان خارج کرده است. بر همین اساس غرب پس از ناکامی در ایجاد مشکل برای ایران از طریق رژیم بعث عراق و سپس تکفیریها در حوزه غرب آسیا درصدد تمرکز بر قفقاز است.
دولتهایی که طرح به چالش کشیدن ایران در قفقاز را «پختوپز» میکنند شاید خاطره «دوختودوز» سیاستهایشان در دیگر نقاط منطقه از افغانستان تا یمن، عراق، سوریه و غزه را از یاد برده باشند. این دولتها در بررسی دلایل شکست خود در غرب آسیا به مواردی رسیدهاند که به زعم آنها قفقاز فاقد آن بوده و به همین علت مساعد برنامهریزی برای ضربه به تهران است. به زعم طراحان، ایران به دلیل همراهی دولتهای عراق، سوریه و همچنین حضور مقاومت در دولت لبنان و تسلط مقاومت بر دولت یمن، سطحی از حمایتهای دولتی را در منطقه در اختیار داشت، اما در قفقاز اینگونه نیست.
همچنین در غرب آسیا ظرفیت فعالیتهای نهضتی به دلیل سوابق تاریخی وجود داشت که قفقاز فاقد ویژگی همانندی است.
با اینحال آنها که این ویژگیها را به نفع خود شناسایی کردهاند، موارد دیگر را نادیده گرفتهاند. اگر در غرب آسیا، آمریکا موفق شد بخشی از جمعیت بومی را منحرف کند، در قفقاز قادر به ایجاد گروههای تروریستی در حجم و کیفیت مشابه نیست و برای همین دست به انتقال گسترده تروریستها از سوریه و پاکستان به این منطقه زده است. همزمان نیز گروهی از صهیونیستها پس از ۷ اکتبر تلاش کردهاند در پوشش مهاجرت معکوس برای خود مناطقی در قفقاز دست و پا کنند.
«تمام وارداتی» بودن گروههای تروریست تکفیری و صهیونیستی در قفقاز مبارزه با آنها را آسانتر میکند. آنها در هرصورت در جغرافیایی محدود و اماکن مشخص و قابل شناسایی حضور دارند. قابلیت ضربهپذیری در کوتاهمدت، ویژگی بارز چنین تقسیم نیرویی است. تلاش برای ایجاد اغتشاش در مرزهای جنوب شرق کشور از طریق خاک پاکستان نیز قادر به تقسیم منابع ذهنی و مادی ایران برای غفلت از قفقاز نیست؛ چه اینکه ایران به ابزار و فرماندهان برای مدیریت چندگانه جبهههای متعدد دسترسی دارد.
دولتهایی که درصدد حضور در این بازی هستند بهتر است نگاهی گذرا به وضعیت آمریکا پس از فرار از افغانستان در سال ۲۰۲۱ و وضعیت رژیمصهیونیستی از سال ۲۰۲۳ داشته باشند. آنها قدرتمندتر از غرب نیستند و از سوی دیگر اساسا غرب آنها را برای مصرف جهت خرید زمان برای بازسازی خود در نظر دارد. غرب میخواهد قفقاز را برای کسب منافع، مصرف و قربانی کند.
در کلان مساله، غرب و تعدادی از بازیگران به دنبال ایجاد صحنهای در قفقاز هستند تا ایران با دست زدن به حمایتی علنی از ارمنستان در برابر آذربایجان مسلمان، شیعه و دارای قرابت نژادی به ایران، موضع اسلامی، مذهبی و تمدنی تهران را تضعیف کنند. در این بازی عناصری در دولتهای باکو و ایروان در هماهنگی کامل با غرب قرار داشته و درپی کشاندن تهران به زمین بازی طراحی شده توسط غرب و رژیمصهیونیستیاند. این بازیگران روی مساله دیگری نیز حساب کردهاند.
از نگاه آنها ایران اگر به این تله پی ببرد با شناخت این تله از ارائه کمک موثر به ارمنستان خودداری کرده و تصمیم جامعه و نخبگان ارمنی برای غش کردن در آغوش غرب را نهایی میسازد. با اینحال رویای آنها تاکنون تعبیر نشده است. ایران نه کمکی نظامی به ارمنستان داشته و نه اجازه داده جنوب این کشور به اشغال درآید. آذربایجان و ارمنستان با تقویت حضور ناتو در قفقاز به اصطلاح در حال «کندن گور خود با دستان خود» هستند. نفوذ غرب، ترکیه، تروریستهای تکفیری و سلفی و انتقال جمعیتی صهیونیستها به تدریج مزیتهای جمعیتی، سیاسی، نظامی و مدیریتی آذریها و ارمنیها را از بین برده و فرمان را به دستان ناتو و بازوهای تکفیری و صهیونیستی آن خواهد داد.
ارمنستان دارای لابی در سه کشور قدرتمند جهان شامل روسیه، آمریکا و فرانسه است. دو کشور از این قدرتها، غربی بوده و علاوهبر آن بخش بزرگی از ارمنیهای حاضر در روسیه بهویژه سیاستمداران و دیپلماتهای حاضر در وزارت خارجه این کشور نیز غربگرا هستند. از اینرو دیاسپورا و لابی ارامنه بهشدت تحتتاثیر غربگرایی است.
علاوهبر این مسائل در داخل خاک ارمنستان نیز شهروندان و سیاستمداران، روسگریز شدهاند. حمله روسیه به اوکراین که استقلال این جمهوری استقلالیافته از شوروی را به چالش کشید، برای ارمنیها نیز حاوی هشدار بود و آنها را بیشتر به سمت غرب سوق داده است. مفهوم غربگرا شدن ارمنیها بیشتر از آنکه فرهنگی یا حتی در اتصال با منافع اقتصادی باشد، شامل دیدگاههای استراتژیک برای حفظ سرزمین تاریخی ارمنستان است که امروزه بخش اندکی از آن باقی مانده و همان نیز در معرض جدایی و کوچکتر شدن است.
ارمنیها به شمول دیاسپورا و لابیهای قدرتمند با از دست دادن موقعیت کشورشان، ضمن تحمل ضربه شدید هویتی و تاریخی، ابزارهای بازی ژئوپلیتیکی خود در جهان را از دست میدهند. به عبارتی دیگر ارمنیها تبدیل به قومی همانند کردها یا یهودیان میشوند.
ارمنیها در ارمنستان و سایر مناطق باید بدانند مسیری که کشور، هویت و ابزار موثر آنها را حفظ و تقویت میکند، ارتباط و تعامل با همسایگان و بهطور خاص همسایگان قدرتمند است. آنچه از سال ۲۰۲۰ به این سو باعث حفظ جنوب ارمنستان از اشغال شده، تهدیدات نظامی معتبر ایران بوده است. ارمنستان با گام برداشتن براساس توصیههای غرب نهتنها موجودیت ارامنه قرهباغ را برباد داد، بلکه امروزه دیگر مناطقش نیز در معرض تهدید است. ایروان که قصد داشت با حمایت غرب خود را حفظ کند، برای جلب نظر این مجموعه خود را بهشدت تضعیف کرده است.