زیسان: انتشار سخنانی از علیرضا پناهیان روحانی سرشناس اصولگرا و از خطیبان مشهور درباره نقش طیب حاج رضایی در برگزاری مراسم سالگرد قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بازتاب وسیعی یافته و شواهد نشان میدهد سخنان پناهیان تحریف تاریخ بوده است.
به گزارش زیسان، پناهیان مدعی شد که امام خمینی در سالگرد قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲ به ایران پیغام داده و از طیب حاج رضایی خواسته تا مراسم سالگرد برگزار کند. این در حالی است که طیب حاج رضایی در شانزده خرداد ۱۳۴۲ دستگیر و در آبان همان سال اعدام شد و بنابراین در سال ۱۳۴۳ نمیتوانسته چنین پیغامی دریافت کند؟ از طرف دیگر امام خمینی در سالگرد قیام پانزده خرداد هنوز در ایران به سر میبردند.
واکنشها زیادی به سخنان پناهیان صورت گرفت و بسیاری او را نقد کردند و او را متهم به تحریف تاریخ و داستان سرایی کردند.
عبدالجواد موسوی در خبرآنلاین نوشت: «فیلمش را ببینید. یعنی کلیپش را. مریدان حاجآقا یک موسیقی حماسی هم زیر صدای استاد گذاشتهاند و حاجی هم کأنه بهمن مفید در فیلم قیصر چنان نشسته است و این دیالوگها را جای امام و حاج مهدی عراقی و طیب حاجرضایی ادا میکند که من اگر در سینما کارهای بودم در جذب این استعداد بینظیر درنگ نمیکردم. جالبتر از حاجی، پامنبریهای ایشان هستند که با دهانی باز و متحیر نشستهاند به تماشای این اجرای استندآپ کمدی و یکی هم نیست از پای منبر بگوید: «حاجیجان نوکرتم! طیب حاجرضایی که فردای پونزده خرداد دستگیر شد و شیش ماه بعدش هم گذاشتنش سینه دیفال. چجوریهاست که شما میفرمایین امام خمینی بهشون گفتن سالگرد شهدای پونزده خرداد فراموش نشه، در ثانی تا جایی که ما شنفتیم تا سال ۵۶ کسی به آیتالله خمینی نمیگفته امام خمینی، از همه اینها گذشته تا حالا به ما گفته بودن اصلا طیب حاجرضایی با امام هیچ رابطهای نداشته بلکه این ساواک بوده که میخواسته به دروغ این حرفها رو به طیب نسبت بده و طیب هم روی رگ غیرتش زیر بار نرفته، اصلا شما بوگو بینیم طرف ساواک اینایی یا طرف ما؟»
اما طیب حاج رضایی کیست و چرا در تاریخ ایران اهمیت زیادی دارد.
نام اصلی طیب حاج رضایی، طیب میر طاهری بود ولی در بین مردم به طیب حاج رضایی مشهور بود. او در سال ۱۲۸۰ در تهران در محله «صام پزخونه» یا همان صابونپزخانه، محلهای بین چهارراه مولوی و میدان اعدام که از ضلع جنوبی به دروازه غار میرسید، به دنیا آمد.
مردانگی و جوانمردی از خصلتهای ارزشمند انسانی است که در فرهنگ ایرانی ریشهٔ کهنی دارد. یکی از عوامل زایش و پرورش آن خصلت، زورخانه بوده و هست که این آیین را باید در فرد بپروراند و تقویت نماید؛ جایی که قدرت بدنی و شجاعت و سلامت روحی ورزشکار شانهبهشانهٔ هم میبالد. در تاریخ ایران، جماعتی بسیار دعوی صفت پهلوانی داشتهاند و گاهی نهادی اجتماعی بهپا ساختهاند، اما صحت و سقم ادعای آنان را برگهای پرشمار این تاریخ باز مینمایاند. عیاران، شاطران، باباشملها، داشمشدیها و لوطیان و... از این مدعیانند. طیب حاجرضایی از این دسته افراد بود. او ضمن رعایت مرام لوطیگری و برگزاری مراسم سینهزنی و دستهگردانی ـ که در این اقدام شهرهٔ شهر بود.
او هم دوره شعبان جعفری (شعبابی مخ) بود، لات مشهور تهران که در کودتای ۲۸ مرداد نقش کلیدی بازی کرد. طیب حاج رضایی نیز در سال ۱۳۳۲ از کودتاچیان ۲۸ مرداد بود، کسانی که تاج بخش تلقی میشدند. طیب به پاس خدماتش در وقایع ۲۸ مرداد از جانب وزارت جنگ به یک قطعه مدال درجه ۲ رستاخیز مفتحر میشود.
اما پس از آن طیب دچار تحولات روحی شد. از سال ۱۳۳۶ به تدریج نشانههای بد قلقی طیب بروز میکند؛ گزارشی از هتاکی او و مضروب نمودن چند نفر از کارکنان اتوبوس خط ۱۵، گزارشی از مراجعه او به منزل آیت الله کاشانی... و آنگاه در گزارشی از ساواک در سال ۱۳۳۷ میخوانیم، "طیب حاج رضائی تغییر لحن داده و با طرفداران آیت الله کاشانی طرح دوستی ریخته... "
در گزارش دیگری در سال ۱۳۴۱ و پانویس مربوط به آن روشن میشود که امتیاز انحصار واردات موز را از او گرفته اند و به دیگری داده اند و حتی او را با کارد مضروب کرده اند.
چیزی کمتر از یک ماه بعد شخصی از طرف اهالی و کسبه خیابان مولوی در نامهای به رئیس سازمان امنیت گزارش میدهد که طیب به اتفاق چند چاقوکش دیگر به مغازه اش حمله کرده اند و "عکس شاهنشاه و کلیه اموال و اثاثیه را خورد نموده و بعدا آنچنان شروع به فحاشی به کسبه و اهالی نموده اند که مردم از ترس مغازههای خود را بسته، پا به فرار گذارده اند."
ضمن طرح مسئله امتیاز موز در دو گزارش دیگر، شکایت از طیب در اسناد بعدی ساواک ادامه پیدا میکند، اما در گزارشی رئیس ساواک تهران اصالت این شکایات را مورد تردید قرار میدهد؛ و آنگاه روز تاریخی ۱۵ خرداد فرا میرسد.
مشهورترین روایت درباره نقش طیب در حادثه ۱۵ خرداد این است: «مسئولان انتظامی تظاهرات. متوجه شدند که باند شعبان بی مخ در حالیکه هر یک دشنهای در آستین پنهان کرده اند در میان جمعیت. وول میخورند... آنان بی درنگ با شادروان طیب تماس گرفته از او جهت خنثی ساختن این توطئه استمداد کردند. دیری نپائید که عدهای از افراد ورزیده و یکه بزنهای طیب حرکات چاقوکشهای مزدور را تحت نظر قرار دادند. باند شعبان بی مخ که خود را در محاصره یکه بزنهای طیب میدیدند ماستها را کیسه کرده بیرون رفتند.»
در ادامه این روایت آمده است: «در تهران حکومت نظامی اعلام و طیب دستگیر میشود، در زندان به او حمله ور شده و او را مجروح میکنند و بعد اعترافاتی از بقیه دستگیرشدگان که همگی طیب را مسبب اصلی ماجرا اعلام کرده اند. طیب همه چیز را انکار میکند و حتی وقتی از وابستگی سیاسی اش میپرسند پاسخ میدهد: "من طرفدار شاه هستم و به هیچ یک از جمعیتها بستگی ندارم. در باز جویی دیگری وقتی به او میگویند شما که از از اشخاص با نفوذ میدان بار فروشی هستید چگونه از علت اصلی تشنجات اخیر اظهار بی اطلاعی میکنید پاسخ میدهد: "من با علما و روحانیون تماس و ارتباطی ندارم... من فقط در ده روز اول ماه محرم عزاداری میکنم و در سایر ایام سال بیشتر وقت خود را در میخانهها میگذرانم. "»
سرانجام طیب به اعدام محکوم شد؛ وکیل مدافع او در دادگاه میگوید: «خالکوبی طیب دلیل علاقمندی او به کشور است. خانواده اش نیز ازشاهنشاه آزادی او را درخواست میکند.
اقدامات خانواده و دوستان او بجایی نرسید و حکم اعدام در بامداد روز ۱۱ آبان ماه سال ۱۳۴۲ در میدان تیر حشمتیه به اجرا در آمد. ساواک در گزارشی اعلام میکند: «تیرباران نمودن طیب برای عامه مردم و خصوصا اهالی جنوب شهر که نامبرده در میان آنان وجههای داشته است کاملا غیرمنتظره و خلاف امیدواری آنان به عفو بوده است.»