میلاد جلیل زاده در فرهیختگان نوشت: انفجار اتمی در شهرهای هیروشیما و ناکازاکی بیتردید بزرگترین جنایت جنگی تاریخ تا این لحظه است. اگرچه در جنگهای مختلف ممکن است تعداد بیشتری از آنچه در این دو شهر کشته شدند، کشته شده باشند؛ اما فجایع هیروشیما و ناکازاکی چند نکته ویژه در خودش داشت. اول اینکه استفاده از سلاح کشتار جمعی در این سطح امنیت هستی بشر را به خطر میاندازد و ثانیا آمریکا، ژاپنی را با سلاح اتمی سرکوب کرد که در آستانه تسلیم بود. آنها میخواستند ژاپن نصیب رقیبشان شوروی نشود و برای همین با بمب اتم قدرتنمایی کردند.
نکته سوم این است که در اتاق فکر و تصمیمگیری ایالاتمتحده پیشنهاد استفاده از بمب اتم در سواحل ژاپن یا مناطق نظامی رد شد؛ چون آمریکا به یک تلفات چند صد هزار نفری برای نمایش قدرت نیاز داشت. با این حال اگر در موضوع دقیقتر شویم، حتی از نسلکشی هیروشیما و ناکازاکی هم بلایای بدتری وجود داشته که ایالاتمتحده بر سر بازندگان جبهه متحدین آورد. تا سالهای سال پس از جنگ کسی در خود ژاپن هم حق نداشت راجعبه آنچه بر سر این کشور آمد کوچکترین نقدی بکند. آمریکاییها میخواستند حداقل یکی دو نسل از دوره کسانی که با این جنایت ملاقات مستقیم کرده بودند بگذرد و یک فراموشی عمیق در آن جامعه ایجاد شود تا بتوانند به مرور نسلی از مردم این کشور را تربیت کنند که با یک شرمساری تاریخی از رفتار کشورشان در جنگ جهانی حس کنند هر بلایی بر سرشان آمده حقشان بوده و لازم بوده که اعمال شود؛ چون در غیر این صورت نظم معقول جهان به هم میریخت.
این حسی است که نهتنها به مردم ژاپن بلکه به آلمانیها هم تزریق شده و روابط گرم این کشور با اسرائیل و حتی دفاع شرمآور دولت آلمان با رژیم اسرائیل بخشی از ماحصل همین تلاش چند ده ساله است. اما تخدیر ذهن ژاپنیها واقعا حیرتانگیزتر است. ژاپن اگرچه حمله به آمریکا را در بندر پرلهاربر آغاز کرد، اما بیبرو برگرد و مطابق هر منطقی، آنچه با بمب اتم بر سرش آمد یک جنایت تمامعیار بود.
این حمله اتمی نهتنها نامتناسب با حمله ژاپنیها قلمداد میشود، بلکه علیه ژاپنی صورت گرفت که عملا جنگ را باخته بود و بدتر از همه آنجاست که آمریکا برای قدرتنمایی و آمارسازی غولآسا از کشتگان یکجای بمب، آن را بر سر مناطق مسکونی فرود آورد، نه اماکن غیرمسکونی یا حتی نظامی. پس از آن، اما جنایت اصلیتر جایی رخ داد که بعد از جنگ نهتنها خاک ژاپن، بلکه ذهن مردم این کشور اشغال شد و حالا که حدود ۸۰ سال از این جنایت میگذرد، اوپنهایمر، فیلمی که درباره خالق بمب اتم ساخته شده، طی پنج روز بالای سه میلیون دلار در ژاپن فروش دارد.
آسوشیتدپرس بیرون سالن سینما با دو نفر از تماشاگران ژاپنی این فیلم گفتگو کرد. یکیشان گفت فیلم فوقالعاده است و گفت که تماشای آن برای ژاپنیها بسیار جالب است و دیگری به شکل همدلانهای آن صحنههای فیلم که آشفتگی اوپنهایمر را در جلسات بازجویی به اتهام کمونیست بودن نمایش میداد، ناراحتکننده دانست.
هیچ یک از این دو نفر حاضر نشدند نامشان را به روزنامهنگار آسوشیتدپرس بدهند؛ چراکه حتی برای خودشان هم واضح است دفاع یک ژاپنی از فیلمی که حاوی ستایش خالق بمب اتم است، چقدر میتواند شرمآور باشد. در ابتدای اکران اوپنهایمر که با فیلم «باربی» همزمان بود و در گیشههای ایالاتمتحده پدیده معروف به باربنهایمر را ایجاد کرد، کمپانی برادران وارنر از ژاپنیها عذرخواهی کرد که در بعضی از تصاویر مجازی موهای باربی جای قارچ بمب اتم را گرفتهاند. در ادامه هم آمریکاییها برای نمایش این فیلم در ژاپن تعلل به خرج دادند، اما بالاخره این اتفاق افتاد و معلوم شد که آمریکاییها طی این ۸۰ سال در اشغال و تخدیر ذهن ژاپنیها تا چه اندازه موفق بودهاند.
این نکتهای است که گابریل گارسیا مارکز بهعنوان پرسشی از آکیرا کوروساوا، فیلمساز ژاپنی در مصاحبهای که سال ۱۹۹۱ با او داشت عنوان کرد. کوروساوا ۲۵ سال پس از حمله اتمی به کشورش فیلمی در اینباره ساخت که تنها در جشنواره کن نمایش داده شد و خبرنگار آمریکایی حاضر در آن رویداد هم آن را کینهتوزانه خواند. اما همین نکته که ژاپنیها تا چند دهه حق نداشتند به بلایی که سرشان آمده بپردازند، یک شکاف عمیق بین نسلهای بعد با واقعیت پدید آورد و به تخدیرگران ذهن مردم ژاپن فرصت داد که عملیات عمیقشان را با موفقیت به سرانجام برسانند.
بزرگترین مدعیان آزادی بیان تا چند سال با زور اسلحه اجازه ندادند ژاپنیها درباره ظلم مسلمی که بهشان روا شده کلمهای حرف بزنند تا از این طریق بعد از دهها سال نسلهایی از مردم این کشور را به وجود بیاورند که فکر کنند اگر اجدادشان در یک نسلکشی غیرقابل توجیه کشته شدند، لابد اتفاق بدی نبوده، چون حیف بود اگر این منادی پرمدعای آزادی بیان، برنده جنگ نمیشد.
در ادامه این متن در دو بخش جداگانه از یک سو قسمتهایی از مصاحبه آکیرا کوروساوا با نویسنده شهیر کلمبیایی منتشر میشود که به بحث بمب اتم مربوط است تا از این طریق به قسمتی از آنچه بر سر ذهنیت مردم ژاپن آمد اشاره شده باشد. در بخشی دیگر خلاصه موجز از آرایشهای جنگ جهانی دوم که منجر به انفجار بمب اتم در دو شهر ژاپن شد اشاره میشود و سپس به آنچه کریستوفر نولان کارگردان فیلم اوپنهایمر نگفته تا بتواند از خالق بمب اتم شخصیتی قهرمانانه بسازد، پرداخته میشود.
جنگ جهانی دوم را متفقین بردند؛ اگرچه خودشان هم به درجات مختلف خسارات زیادی را متحمل شدند. آمریکا که از نظر جغرافیایی از باقی کشورها دور بود، کمترین خسارت را دید و در طول دوران جنگ توانست با ادامه دادن روند تولیداتش ارز خود را جهانروا کند. چیزی که برای دهها سال بزرگترین عامل قدرت این کشور بود و با تمام توان نظامی از آن دفاع شد.
آمریکا دهها سال توانست پول بیپشتوانه چاپ کند و کشورهای دیگر ناچار بودند در ازای این حباب بزرگ کاغذی کار، کالا و خدمات ارائه کنند. شوروی خسارت سنگینی در جنگ دید، اما به هر حال پس از اتمام آن تبدیل به یکی از دو ابرقدرت اصلی جهان شد. انگلستان و فرانسه که از استعمارگران اصلی جهان در دوران پیش از جنگ دوم بودند، پس از آن جایگاه سابق خودشان را از دست دادند.
آمریکا و شوروی عمدا خیلی دیر به جنگ ورود کردند تا اروپاییها همدیگر را مستهلک و نابود کنند و بعد از جنگ، قدرت بین خودشان تقسیم شود که البته پس از جنگ جهانی جنگ قدرت بین این دو هم آغاز شد. ژاپن و آلمان، دو استعمارگر تازهوارد که به دنبال سهم خودشان از جهان، چنین جنگی را دامن زدند بهشدت سرکوب شدند و مردم آنها دهها سال زیر یک بمباران تبلیغاتی قرار گرفتند که آنها را از نقششان در جنگ شرمسار میکرد و در پی توجیه هر آن چیزی بود که متفقین بر سر این کشورها آوردند، یعنی ژاپنیها و آلمانیها باید به این نتیجه میرسیدند که متفقین و بهخصوص بلوک غرب هر بلایی سر مردم ما میآورند حقمان است و لابد لازم است که چنین شود.
وقتی شعلههای جنگ تازه داشت زبانه میکشید بلوک سرمایه ابتدا از آلمان نازی حمایت کرد تا در مقابل کمونیسم بایستد. حتی مجله تایم تصویر هیتلر را بهعنوان مرد سال روی جلدش چاپ کرد، اما هیتلر پس از مدتی با استالین همپیمان شد و لشکرش را به سمت غرب برگرداند و پس از چندی که کاملا با غربیها در افتاده بود، برگشت و به سمت مسکو هم لشکر کشید و باعث اتحاد کمونیسم و سرمایهداری علیه خودش شد. پس از شکست هیتلر در جنگ و هنگامی که ژاپن هم در حال شکست خوردن بود ایالاتمتحده از ترس اینکه وقتی جنگ تمام شد ژاپن نصیب شوروی شود و بهطور کل برای اینکه شوروی را در دوران جدید کنار بزند و ابرقدرت یگانه جهان شود از بمب اتمی در شهرهای مسکونی ژاپن استفاده کرد، حتی استفاده از این بمبها در مراکز نظامی رد شد، چون آمریکاییها میخواستند عظمت کارشان چنانکه بایسته است به چشم بیاید و تاثیر کافی را روی رقبا بگذارد.
اتفاقا یکی از کسانی که درخصوص استفاده از این بمب در شهرهای مسکونی تاکید داشت، شخص رابرت جی اوپنهایمر خالق بمب بود. انفجار بمبهای اتمی آغاز جنگ سرد بود نه آغاز یگانگی هژمون آمریکا؛ چراکه شوروی هم پس از مدتی به توانایی ساخت سلاح هستهای دست پیدا کرد. اوپنهایمر پس از انفجار اتمی هیروشیما و ناکازاکی سر راه ساخت بمب هیدروژنی که یکی از شاگردانشان را پیگیری میکرد سنگاندازیهای جدی کرد. او نمیخواست کسی رکورد را از دستانش در بیاورد، اما همین جاهطلبی باعث شد از یک قهرمان ملی در آمریکا، تبدیل به سوژه تفتیش در دستگاه امنیتی این کشور شود. او را متهم به گرایشات کمونیستی کردند و اینکه ممکن است فرمول بمب اتم را به روسها داده باشد. این نکته هم قابلتوجه است که دلیل اصلی گرایش نیمبند اوپنهایمر به مطالعه آثار مارکس و مکتب کمونیسم نه جنبههای نظری این مکتب، بلکه تبار یهودی کارل مارکس بود؛ هرچند خود مارکس مشربی کاملا برخلاف یهودیان پیدا کرده بود.
در فیلم کریستوفر نولان چند جنبه مهم از این روایت خلاصه و واضح، به عمد نادیده گرفته میشود تا شخصیت دیگری از اوپنهایمر به دست بیاید نه آنچه که واقعا بود. اولا دلیل استفاده آمریکا از بمب اتم تسلیم کردن ژاپن نبود بلکه مرعوب کردن شوروی بود. نولان در فیلمشانگیزه اوپنهایمر از این کار را «دفاع از مردمش» یعنی یهودیان عنوان میکند، حال آنکه در زمان استفاده از بمب، هم آلمان شکست خورده بود و خطری یهودیان را تهدید نمیکرد و هم نیازی به تسلیم کردن ژاپن با انفجار اتمی نبود. نکته دومی که نولان به آن اشاره نکرده، اصرار اوپنهایمر بر استفاده از بمب در شهرهای مسکونی است. او میخواست عظمت کارش به چشم بیاید. نکته سوم دلایل سعی اوپنهایمر در جلوگیری از ساخت بمب هیدروژنی است.
اوپنهایمر نمیخواست بمب هیدروژنی ساخته شود تا مبادا رکوردها از دست خودش خارج شود؛ اما در فیلم نولان چنین نمایش داده میشود که او به دلیل مسائل انسانی و اطلاع از صدمات احتمالی، مخالف بمب هیدروژنی است که تخریب چندبرابری نسبت به اتم دارد. البته اوپنهایمر برای توجیه این مانعتراشیها از گزارههای انسانی هم استفاده کرد، اما دلایل متقنی وجود دارد کهانگیزه اصلی او برای سنگاندازی در راه تولید بمب هیدروژنی، جاهطلبی و میل به حفظ رکوردها بوده نه دلایل انسانی. بهطور کل نولان جاهطلبیهای دیوانهوار اوپنهایمر را مخفی کرده و در شخصیتی که نمایش میدهد ذرهای نمیتوان این خصوصیت را یافت؛ حال آنکه اصلیترین ویژگی این شخصیت و مهمترین انگیزهاش همین بود.