عاطفه جعفری در روزنامه فرهیختگان نوشت: با خبر ۲۰ و ۳۰ و صرفا جهت اطلاع مشهور شد و گذر ایام و روزگار، فرصت خبرنگاری در خارج از مرزها را هم برایش فراهم کرد. برای او فرقی نمیکرد که در چه موقعیتی قرار میگیرد، چون هم فرم و لحن خاص خودش در گزارشگری را پیدا کرده بود و هم اینکه مخاطب با جنس کارهای او آشنا شده بود.
کامران نجفزاده برای حفظ ارتباطی موثر و فعال با مخاطبش، لحنی را انتخاب کرده بود که نزدیک به زیست امروز مخاطب ایرانی است. او اینروزها به قاب تلویزیون برگشته، اما نه به عنوان یک خبرنگار یا گزارشگر، بلکه در قامت مجری برنامه گفتوگومحوری به نام «برمودا»! این برنامه از شبکه نسیم پخش میشود. برای اینکه از برمودا بیشتر بدانیم، چند ساعتی بین ضبطهای برنامه به لوکیشن برنامه رفتیم و یک ساعتی با او صحبت کردیم. متن این گفتگو را بخوانید.
چرا اجرای این برنامه را قبول کردید؟
وقتی از آمریکا برگشتم بنای من این بود برنامههایی مثل مستندسازی یا گفتگو محور راه بیندازم. برای ساخت برنامه «برمودا»، هم شبکه را دوست داشتم، هم تیم را دوست داشتم و احساس میکردم الان زمانی است که نیاز به گفتگو داریم. واقعا چارهای به جز گفتگو نداریم و بزرگترین مشکل ما الان در جامعه این است هر کسی حرف خود را میزند و انگار از این گوش استفاده نمیکند که صدای دیگری را بشنود. آرمانشهر ما این بود که آدمها با نهایت اختلاف نظر با هم صحبت کنند.
آدمهایی که از طیف ما نباشند، از طیف x نباشند، از طیف y نباشند؛ حتی اگر تضارب آرایی باشد، فرصتی باشد که شکافهای جامعه را پر کنیم. یعنی اختلافات جامعه را پر کنیم و اجازه ندهیم گسلهایی که به خاطر صحبت نکردن در جامعه ایجاد شده، فعال شود. این نظر و نگاه ما بود که این کار را راه بیندازیم و احساس کردیم چارهای جز گفتگو نداریم.
گاهی اوقات برنامههای تاک شو از یک سریال یا یک فیلم سینمایی ممکن است جذابتر باشد. این را هم در داخل و هم خارج کشور شاهد بودیم. برای اجرای این برنامه به چه چیزهایی فکر کردید که برای مخاطب جذاب باشد؟
این نکته درست است، چون شما ۶۰ دقیقه باید یک نفر را پای تلویزیون بنشانید که فقط یک گفتگو را نگاه کند و این کار خیلی عجیب، غریب و مشکلی است. برای اینکه بتوانیم اتفاقی را رقم بزنیم چند المان را در نظر گرفتیم. یک مورد اینکه سوالات تا حدی باید متفاوت باشد. میهمان یا سوژه تا حدی متفاوت باشد، در همان سوالات نوع ورود و خروج ما و مفهومی که دنبال آن هستیم بتواند پیام اقناعکنندهای برای مخاطب داشته باشد، یعنی صرفا سوال نکردیم که چند بچه دارید، قورمه سبزی دوست دارید و نظر خود را درباره این عکس بگویید.
سعی کردیم همه مخاطبان جامعه را در نظر بگیریم که وقتی پای برنامه مینشیند و مجموعه سوالات را کنار هم میگذارد به کد و فکت برسد. از این نظر سوژه مهم بود، نوع پرداخت مهم بود و این وسط چه اتفاقی میافتد هم مهم بود. کاری که بچهها کردند این بود که در طراحی برنامه، یکسری چالشها را ایجاد کردند، یکسری موقعیتها و بازیها را درست کردند که اگر با آقای صالحی شطرنج بازی میکنیم، مثلا طراحی میشود که آقای آذری، گریمور برنامه شب عید برای ما سبیل میگذارد یا با آقا رشید مچ میاندازیم، تا حدی که لوس نشود و از وضعیت نرمال خارج نشود، طرح خوبی بود که این کار را کردند.
این دغدغه را داشتند که چالش، بازی و موقعیتی علاوهبر سوالات خاص طراحی شود. الان آقای مرندی اینجا بودند از ایشان بسیار سوالات عجیبوغریب و خاصی پرسیدیم که به نظرم خیلی جای کار دارد. به جز ایشان یکسری میهمانهایی در پیش داریم با سوالات متفاوت و متنوع. تازه برمودا شکل میگیرد و شروع میشود. ۱۵-۱۴ قسمت که پخش شده واقعا اول راه است یعنی وقتی آقای فتحاللهزاده مینشیند یک دنیای دیگری را میبینید که به دل خود ما نشسته است. این ۳ تا ۴ محوری است که برای برنامه داشتیم.
سابقه فعالیت شما در عرصه خبر و خبرنگاری چقدر به شما در اجرای این برنامه کمک کرده است؟
در فضای خبرنگاری هم گفتگو میکردم و همین به من کمک کرد. البته نه این میزان مفصل. چند سال مجری گفتوگوی ویژه خبری بودم ولی اینقدر نبود. ضمن اینکه دست ما این میزان در طراحی سوالات و آوردن میهمانان متنوع باز نبود.
در گفتوگوی ویژه بنا بر آن زمان و مکان، آن شب باید مسئول یا معاون فلان ارگان را میآوردیم. تجربه آنتن زنده و گفتگو کردن تا یک ساعت و یک ساعتونیم را داشتیم ولی اینجا یک جنس دیگری بود. با روسای جمهور در ایران و در خارج از کشور مصاحبه کرده بودم و مصاحبهها طولانی بود و با برخی شخصیتهای مهم هم صحبت کرده بودم ولی هیچیک حال و هوای این را نداشت. اینجا جنس خود من است یعنی در چهارچوبهای خاصی گرفتار نیستید. در گفتوگوی ویژه این مدل فرق داشت و طور دیگری بود. اینجا خیلی بهتر است.
در اجرا نگاهی به تاک شوهای دنیا و داخل کشور داشتید؟
من همه را نگاه کردم ولی واقعا هیچیک اینطور نبود. من سال ۲۰۰۷ در نیویورک با لری کینگ مصاحبه کردم. از او دو سوال پرسیدم که الان روی صفحه اینستاگرام من وجود دارد که نظر شما درباره فلانچیز چیست. نهتنها اینها را از نزدیک دیدم که با آنها گفتگو کردم ولی هیچوقت به این فکر نکردم از کسی الگو بگیرم، چون جنس اینها با هم فرق میکند. من دنبال اینکه از چیزی یا برنامهای الگو بگیرم نبودم.
از چالشهایی گفتید که این برنامه برای مخاطب میتواند ایجاد کند. این چالش را چطور در گفتگو پیش میبرید؟ برخی میگویند سوال اول در این مدل برنامه باید طوری باشد که مخاطب جذب شود، این غیر از این است که میهمان و نوع سوال پرسیدن جذاب باشد. چالشهایی که در ذهنتان هست را چطور در دل برنامه پیش میبرید؟
یک فرمول کلی ندارد، یعنی برای هر یک از مصاحبهشوندهها یک قصه و استوری تعریف میشود. ممکن است با یکی تا لحظه آخر که خداحافظی میکنیم هیچ چالش و سوال صریحی نباشد. مثلا با استاد ممدوح چالشی نمیتوانید داشته باشید.
نهایتا دو تا خاطره تعریف کند و یک حس نوستالژیکی منتقل کند ولی یک زمان آقای تاج احوالپرسی میکند باید ۴ تا سوال درست و حسابی از او بپرسید. برای همین مورد به مورد، سوژه به سوژه، مصاحبهشونده به مصاحبهشونده، بچههای اتاق فکر و تیم طراحی میکنیم تا ۴ سوال از این دربیاید که جذاب باشد. یعنی فرمول ثابت ندارد.
این برنامه برای شما بهعنوان کسی که دنیای خبرنگاری را گذراندید چه ویژگیهایی داشت که قبول کردید؟ به ایدهآلهای ذهنی خودتان در اجرای این تعداد از قسمتهای پخششده نزدیک شدید؟
مزیت این برنامه این است که با آدمهای لایههای مختلف میتوانید ارتباط داشته باشید. وقتی پیشتر خبرنگار بودید، در گفتوگوی ویژه بودید و با یک طیف خاص مواجه بودید، ولی اینجا دست ما باز است. میهمانان در این برنامه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، هنری و ورزشی هستند.
این جامعیت و تنوع و تکثر یک امتیاز است. از این نظر که از این طریق میتوانید پیام خود را به لایههای مختلف جامعه انتقال بدهید. یعنی اگر میخواهید با نسل Z حرف بزنید باید سراغ مجدزاده بروید، نمیتوانید به وزیر فلان بگویید پیام من را بدهید. از این نظر دسترسی ما بیشتر شده است. من فکر میکنم آنچه در ذهن خود داشتیم و براساس توانایی خود ۴۰ درصد آن چیزی است که میتوانیم داشته باشیم که شاید بعدها بیشتر ظهور و بروز پیدا کند.
در اجرا خط قرمز نداشتید؟
یکسری خط قرمزها را به صورت غریزی و به ذات و اکتسابی میدانیم چیست، همانها خط قرمز است. اینطور نبوده که خط قرمزی نبوده است. خط قرمز هم داریم. ما کاری نمیکنیم که میهمان پسفردا که این برنامه را نگاه میکند اطرافیان او حال بدی داشته باشند.
آقای حیاتی گفت من حرف میزنم یکباره بغض میکنم و حالم منقلب میشود و وقتی با ما حرف میزد و بغض کرد، بچهها کات دادند. گفتند شما گفتهاید خانم من ناراحت میشود وقتی من گریه میکنم، نمیخواهیم این اتفاق بیفتد. بچهها به این معتقدند برکت برنامه میرود. کاری نکنیم میهمان همانند اسپند روی آتش باشد.
برای وایرال شدن نیست.
بله.
نمیشود از فضای مجازی غافل شد و لاجرم باید نیمنگاهی به فضای مجازی داشت. وقتی فهمیدم آقای مجدزاده میهمان شماست نگران بودم. اینکه چه سوالاتی پرسیده میشود و چطور برنامه هدایت میشود و کدام سمتوسو میرود. چقدر برای اجرا نگاه به فضای مجازی دارید؟
برای یافتن سوژهها؟
یکی میتواند سوژه باشد و دیگری اینکه وقتی مجدزاده را دعوت میکنید، شخصیتی است که در فضای مجازی وایرال شده و مسائل مختلف به طنز و جدی از ایشان منتشر شده است. برای اجرا مقابل این آدم چقدر نگاه شما متوجه محتوای هدایت شده در فضای مجازی است؟ چقدر واقعیت این آدم برای شما مهم است و دیده میشود؟
واقعا اگر بخواهیم سراغ سوژههایی برویم که صرفا در فضای مجازی بالا آمدند بینهایت مورد داریم ولی وقتی سوژهها را در اتاق فکر مطرح میکنیم به این نتیجه میرسیم که صرفا به خاطر اینکه این «کیکه یا واقعیه!»، این فلان کار را کرده است!
و در فضای مجازی برند شده است، آیا میتواند در رسانه ملی پرداخته و ساخته شود؟ به چه بهانهای باید به مخاطب این موضوع داده شود؟ اگر ما در برنامه دنبال مجدزاده رفتیم به خاطر این است که مجدزاده خودش یک قهرمان ورزشی بود، یک عنصر تیم ملی بود، یک کارشناس بود، یک مدیر با یک سابقه دیرین بود که میتوانست یک نماد باشد. چرا ایرج ملکی یا احمدی بادیه را به برنامه نمیآوریم؟
به خاطر اینکه باید حرفهای جدی داشته باشیم. وقتی سوار یک سوژه وایرال شده در فضای مجازی میشویم، دوطقبیای که در جامعه وجود دارد را بیشتر میکنیم و همین دوقطبی شدن شکاف ایجاد میکند. یک اتفاق دیگر اینکه محورهایی که در اتاق فکر بدان پرداختیم این بود که خردهسلبریتیهای مجازی را نداشته باشیم. وقتی این گفتگوها را کردیم مدنظر ما کسانی بودند که یکشبه میآیند و یکشبه میروند. یعنی یکسری حرفهای خیلی جدی را در قالب مجدزاده سعی کردیم بیان کنیم که مجدزاده میتوانست یک بهانه باشد.
این آدم به حدی دل پاکی داشت و آدم درست و صاف و سالمی بود که کار هم گرفت و بازخورد عجیبی داشت. صرفا به خاطر اینکه دیده و وایرال شویم هیچوقت وارد فضای مسموم و عجیبوغریب نمیشویم که بخواهیم به نوعی با دو کلیک و دیده شدن این کار را بکنیم. حتما باید دلیل قانعکننده داشته باشد و احساس کنیم پرداختن به این سوژه به درد جامعه میخورد.
سوالی از میهمان پرسیدید که در پخش حذف شده باشد؟
بله. گفته ناراحت میشود. مثلا از آقای صالحی پرسیدم و گفتند دربیاورید.
باز هم داشتید؟
برخی بودند.
بهواسطه سفرهای کاریتان و خبرنگاری بینالمللی شناختی متفاوت از سایر مجریها نسبت به آدمها و دنیای پیرامونتان دارید؛ چقدر این موضوع در اجرا این برنامه به شما کمک کرد؟
فکر میکنم امتیازی که داشت این بود که خیلی از میهمانان ما ممکن است دیپلمات یا ... باشند. یک جمعبندی درباره کاراکتر مصاحبهگر که من باشم دارند، مشخص است ابعادی دارند. یکسری خاطرات با نیویورک، خاطراتی با فرانسه، با عراق، با سوریه و... دارم و ذهنیت خیلیها خارج از کشور است و به نظرم کمک میکند. کسانی که به اینجا میآیند، چون از قبل برنامه را دیدند میدانند اینجا جایی نیست که بخواهند اذیت شوند ولی جایی نیست که سوالهای صریح از آنها پرسیده نشود، یعنی ترکیب عجیب و غریب اینچنینی دارد.
خبرنگاری سختیهای خود را دارد. سختیهای این مدل اجرا کردن چیست؟
من تجربه این مدل را نداشتم و بچهها خیلی به من کمک کردند. بچههای تیم خیلی کمک کردند. روزهای اول به نظرم خیلی سخت بودم و هیچ چیزی را نمیپذیرفتم و همینطور ایستاده بودم و جلسه اولی که ضبط داشتیم از این حالت خود بیرون نمیآمدم. چون در خبر بودیم و این شیوه برای من ناآشنا بود. من اصلا حال خوبی نداشتم و وقتی گفتند با میهمان بازی کنیم برای من قابل درک نبود.
بهتدریج طوری شد که با آقای فتحاللهزاده گل کوچیک میزنیم؛ به قول نقی معمولی من با این مدل یا به قهقرا میروم یا درست این است (خنده). من هیچگاه تصور نمیکردم با رشید مچ بیندازم. احساس میکنم این یخ آب میشود و من برای خودم مراقبتهایی دارم و سعی میکنم از خود مراقبت کنم و اینها نیز به من دلگرمی میدهد.
مراقبت میکنید که چه اتفاقی نیفتد؟
به نظرم حدودی باید رعایت شود که شیرینکاری از یک مرزی رد نشود. باید چهارچوب کاراکتر شما، درست یا غلط حفظ شود. شما تلورانسی هم دارید میتوانید اینور و آنور هم بروید. باید از این خیلی مراقبت کرد. نباید به هر قیمتی به سمت دیده شدن برویم!
ویژگیهای یک تاکشو خوب از نگاه شما چیست؟
بتواند ۶۰ دقیقه یا به اندازه زمانی که دارد مخاطب را پای تلویزیون بنشاند. مخاطب نباید کانال عوض کند یا برنامه دیگری را ترجیح دهد؛ یعنی به حدی برای مخاطب جذابیت داشته باشد که بتواند پیامهای خود را منتقل کند.
کار سختی است. یک فیلم سینمایی ۶۰ دقیقهای در گفتگو با آدمهایی که وا نمیدهند یکسری مطالب را بیان کنند، چقدر باید بالا و پایین کنید تا یک چیزی دربیاید تا درنهایت مخاطب بپسندد. این خیلی سخت است. خود سوژه هم در این مسیر مهم است. باید مردم آن را دوست داشته باشند و به نظرم مهمترین ویژگیاش همین است.
قبل از اینکه برنامه شروع شود با میهمانان گپ و گفت دارید؟
بله. در حد چهار پنج دقیقه در اتاق گریم، عرض ادب و صحبتی کوتاه داریم؛
و سوالات با آنها چک میشود؟
خیر، اصلا سوال چک نمیکنیم که اگر این کار را کنیم حال و هوای برنامه عوض میشود و حس آن گرفته میشود. به میهمانی که سطح بالایی داشت و خیلی جدی بود گفتیم شما چه اختلال روانی دارید که به نظر شما نیاز به مراجعه به روانپزشک دارد؟ سطح میهمان خیلی بالاست.
حالا اگر از قبل سوال را بداند آن چهرهای که منقلب شد درنمیآید و خیلی راحت میگوید من اختلال ندارم. اگر سوالات را بگویید همه چیز سوخته است و اصلا اینطور نیست.
شاید برای همین است که برنامه دیده میشود. چون یکی دو برنامه سراغ دارم قبل برنامه با میهمانان سوالات چک میشود که چه چیزی پرسیده شود و چه چیزی پرسیده نشود. جلوی دوربین شو میشد.
دقیقا همینطور است.
از آن چالش و از اینکه مخاطب میخکوب شود خارج میشود.
الان مردم بسیار باهوش هستند و به طرف گفته باشیم میخواهیم سوالات را بپرسیم اصلا مخاطب نمیپذیرد. قبل از آن وقتی من را دیده بود گمان کرد مثل همیشه است.
جذابترین برنامه برای شما کدام بوده است؟
میتوانم بگویم هر یک جذابیتهای خاص خود را داشت. برخی خوشمصاحبه هستند و برخی بدمصاحبه. برخی از میهمانها هم واقعا چغر بدبدن هستند.
برای بدمصاحبهها چه کار میکنید؟
دیوانه میشوم! میخواهید از یکی، یک خم بگیرید نمیشود، میخواهید مچ پای او را بگیریم نمیشود، میخواهید سرشانه را بگیرید نمیشود، عاشقانه حرف میزنید نمیشود، میخواهید محاکمه کنید نمیشود، میخواهید گفتگو یا گفتوکوب کنید نمیشود. هر کاری میکنید نمیشود. تا هزار و یک روش را باید رفت تا یک جایی دربیاید و از منفذی بتوان گفتگو کرد. این برایم تجربه جالبی بود. بعد که پای تدوین مینشینیم میبینیم هر یک از آدمها جهان عجیبی دارند. هر یک دنیای عجیبی دارند که قبلا این را نمیدانستم.
در بین برنامههایی که پخش شده جذابترین برای شما کدام بود؟
به نظرم آقای صالحی و مجدزاده! اصلا گفتوگوی مجدزاده تکاندهنده بود.
سختترین مصاحبه کدام بود؟
به نظرم گفتوگوی آقای خسرو معتضد. از این نظر سخت بود که وقتی میگویید ش تا شهریار میرود و حتی یک روایت تاریخی را عاشقانه توضیح میدهد حالا شما بخواهید سوال دیگری وارد کنید، مسیر را منحرف کنید یا چالشی ایجاد کنید سخت است.
ضمن اینکه برخی از مصاحبهشوندهها به این عادت کردند تریبونی در اختیار آنها باشد که فقط خود آنها حرف بزنند. همیشه وقتی به مصاحبهای دعوت شدند، ابتدا احوالپرسی کردند و بعد هم تا انتهای برنامه هر جور که دلشان خواسته، رفتهاند. برای برخی از اینها سخت است به جای چه خبر؟، آن وسط دو تا سوال دیگری بپرسید در حالیکه عادت کرده رشته کلام در دست خودش باشد و از ابتدا تا آخر برود. این وسط سوال چه خبر؟ یا سوال دیگر او را بهم میریزد و دنیایش عوض میشود.
جوابیهای بعد از پخش برنامه داشتید؟
نه.
تاکنون سوالی از میهمانان پرسیدید که آنها جواب بدهند و بعد متوجه شوید دروغ میگوید؟
بله. نمیگویم دروغ گفته ولی نخواسته راست بگوید.
واکنش شما همان لحظه طوری نبود که متوجه شود که اشتباهشان را فهمیدید؟
نه. به یک سن و سالی رسیدم که دنبال این چیزها نیستم.