دوم اسفند سال ۱۳۸۰ درگیری مرگباری در جنوب پایتخت به تیم جنایی اعلام شد. با گزارش این خبر تیم جنایی راهی محل حادثه شده و با جسد مردی ۷۰ ساله درحالی مواجه شدند که با ضربه چاقو به قتل رسیده بود. جسد پیرمرد در چند قدمی یک خودروی پیکان افتاده بود و دو بسته پول به مبلغ دویست هزار تومان نیز همراهش بود، اما نه پولها به سرقت رفته بود و نه خودروی مقتول و این موضوع نشان میداد که جنایت به خاطر سرقت رخ نداده است.
در تحقیقات از شاهدان، یکی از آنها گفت: درحال عبور از خیابان بودم که متوجه صدای درگیری مقتول و مرد جوانی شدم. نمیدانم درگیریشان به چه دلیل بود، اما ناگهان، مرد جوان چاقویی را بیرون آورد و ضربهای به مقتول زد و متواری شد. با کمک شاهدان، چهرهنگاری عامل جنایت که به نظر میرسید جوانی ۲۰ ساله است، انجام شد، اما با گذشت یک سال از این ماجرا ردی از وی به دست نیامد.
بررسیهای تیم جنایی برای رازگشایی از این جنایت و دستگیری قاتل ادامه داشت تا اینکه مرد ناشناسی با پلیس تماس گرفت و گفت: مرد جوانی در همسایگی ما زندگی میکند و گاهی اوقات برای شبنشینی به خانهام میآید. چند شب قبل که به خانهام آمد، حال روحی خوبی نداشت. او برایم تعریف کرد که حدود یک سال قبل دست به قتلی ناخواسته زده و رانندهای را به قتل رسانده است.
وی ادامه داد: در این مدت عذاب وجدان رهایش نکرده و چند بار هم خواسته خودش را به پلیس معرفی کند، اما جرأت این کار را نداشته است. او حتی گفت،ای کاش یک نفر او را به پلیس لو میداد تا شاید کابوسهایش پایان یابد. نمیدانم کار درستی بود که ماجرای او را برای پلیس تعریف کردم یا نه، اما آدرس او را به شما میدهم.
به دنبال این تماس، تیمی از کارآگاهان جنایی راهی آدرس مورد نظر شده و مرد جوان را دستگیر کردند. وی وقتی مقابل افسر پروندهاش قرار گرفت، لب به اعتراف گشود: اسفند سال گذشته در حال عبور از خیابان بودم که خودروی پیکان مقتول مقابل پایم توقف کرد.
وی افزود: راننده با داد و فریاد از ماشین پیاده شد و یقهام را گرفت. میگفت من با او تصادف کرده و سپس فرار کردهام و حالا که مرا پیدا کرده باید خسارت ماشینش را بدهم. از شنیدن حرفهای او شوکه شده بودم هرچه خواستم توضیح بدهم که مرا اشتباه گرفته توجهی نمیکرد. کمکم عصبانی شدم و دعوا بالا گرفت، قصدم کشتن او نبود و ناخودآگاه دست به چاقو شدم.
با اعتراف مرد جوان به جنایت، او به بازسازی صحنه قتل پرداخت و پس از تکمیل تحقیقات، پرونده برای صدور حکم به دادگاه کیفری استان تهران ارجاع شد. با توجه به اینکه خواهر و برادر مقتول تنها اولیای دم او بودند و پیرمرد نیز همسر و فرزندی نداشت آنها خواستار قصاص قاتل برادرشان شدند.
با درخواست آنها، قضات دادگاه کیفری حکم قصاص صادر کردند و پس از تأیید پرونده برای اجرای حکم به دادسرای امور جنایی پایتخت ارجاع شد. چندین جلسه برای رضایت اولیای دم از سوی دادیار شعبه دوم اجرای احکام دادسرای امور جنایی پایتخت برگزار شد، اما خانواده مقتول اصرار بر اجرای حکم داشتند.
بدین ترتیب چند سال قبل مرد زندانی پای چوبه دار رفت، اما با تلاش واحد صلح و سازش دادسرای امور جنایی پایتخت موفق شد از اولیای دم مهلت بگیرد.
با گذشت چندین سال از این ماجرا خواهر و برادر مقتول فوت کردند و بدین ترتیب با مرگ آنها وضعیت پرونده تغییر کرد. از آنجا که خواهر مقتول فرزندی نداشت با مرگ وی اتفاقی نمیافتاد، اما برادر مقتول ۴ فرزند داشت که اولیای دم محسوب میشدند. ۳ نفر از آنها به دادسرای امور جنایی پایتخت رفته و با تلاش قاضی رحیمی، دادیار شعبه دوم اجرای احکام دادسرای امور جنایی پایتخت، به خاطر رضای خدا از قصاص قاتل عمویشان گذشت کردند.
اما چهارمین نفر در یکی از کشورهای اروپایی زندگی میکرد که حالا سرنوشت پسر زندانی در دستان او بود. اما از آنجا که آدرس و محل زندگی مشخصی از او در دسترس نبود سرنوشت مرد زندانی که حالا ۴۲ ساله شده همچنان مبهم مانده است.
با توجه به اینکه دسترسی به چهارمین، ولی دم مقدور نبود، طبق ماده ۳۵۶ قانون مجازات اسلامی، از رئیس قوه قضائیه درخواست شد تا برای پرونده مرد زندانی تعیین تکلیف کند. بدین ترتیب باتوجه به رضایت ۳ نفر از اولیای دم و از آنجایی که مرد جوان ۲۱ سال در زندان به سر برده، حکم بر پرداخت سهم دیه به چهارمین، ولی دم صادر شد. با توجه به اینکه دسترسی به، ولی دم چهارم مقدور نیست سهم دیه باید به صندوق امانی دادگستری واریز شود.
بدین ترتیب سرنوشت مرد جوان به پرداخت سهم دیه گره خورده است و در صورت پرداخت آن میتواند پس از ۲۱ سال از زندان آزاد شود. این درحالی است که مرد زندانی اظهار داشته توانایی پرداخت دیه را ندارد و چشم امید وی به کمک نیکوکاران است.
منبع: روزنامه ایران