الهه فراهانی در همشهری آنلاین نوشت: ۱۲ سال قبل، بهروز که بهعنوان دامپزشک در یکی از شهرهای شمالی کشور مشغول به کار بود، عاشق دختری به نام نسترن شد. نسترن در یک فروشگاه لباس، فروشنده بود و این دو تصمیم به ازدواج گرفتند غافل از حادثهای که در انتظارشان بود.
خواستگار سابق نسترن وقتی پی برد که او قصد ازدواج با آقای دامپزشک را دارد، مزاحمتهایش را شروع کرد. او مدام نسترن را تهدید میکرد و همین باعث شد که بهروز (جوان دامپزشک) برای صحبت کردن با خواستگار سمج و پایان دادن به مزاحمتهایش، با او قرار بگذارد. در روز قرار نسترن نیز حضور داشت، اما آن روز بهروز و خواستگار سمج با هم درگیر شدند و در این درگیری جوان خواستگار با ضربات چوب به قتل رسید. به دنبال این جنایت بهروز و نسترن دستگیر شدند و دادگاه بهروز را به قصاص و نسترن را به ۵سال حبس محکوم کرد.
صدور این احکام هرچند اعتراض متهمان پرونده را در پی داشت و پرونده به دیوان عالی کشور فرستاده شد، اما قضات عالی رتبه مهر تایید بر احکام صادر شده زدند و به این ترتیب شمارش معکوس برای قصاص دامپزشک جوان آغاز شد. او دو مرتبه پای چوبه دار رفت، اما هربار که چوبه دار بر گردن وی آویخته شد، اولیای دم نیز دلشان به رحم آمد و حکم را اجرا نکردند. مرد جوان دو مرتبه از مرگ گریخت تا اینکه مدتی قبل اتفاق عجیبی رخ داد.
نسترن که ۵ سال دوره محکومیتش را گذرانده بود، پس از آزادی راهی دادسر شد و درخواست کرد تا مقدمات ازدواجش با بهروز که به جرم قتل در زندان بود فراهم شود.
او گفت: بهروز به خاطرعشقی که به من داشت، تبدیل به قاتل شد. او ۱۲ سال از زندگیش را پشت میلههای زندان سپری کرده و میخواهم هر کاری از دستم برمیآید برای نجاتش انجام دهم. درخواستم از دستگاه قضایی این است که شرایط ازدواج من با بهروز فراهم شود تا هرچه زودتر با وی عقد کنم و بتوانم در نقش همسر او برای گرفتن رضایت، دست به کار شوم.
پس از درخواست دختر جوان و طی شدن روند قانونی، وی مدتی قبل در زندان پای سفره عقد با بهروز نشست. آنها با یکدیگر ازدواج کردند و مدتی بعد نسترن باردار شد. این درحالی بود که نام بهروز در لیست افرادی قرار گرفته بود که باید پای چوبه دار میرفت. در این شرایط نسترن باردیگر به سراغ خانواده خواستگار سابقش رفت و به پای آنها افتاد تا شاید رضایتشان را بگیرد. او چند شب قبل از اجرای حکم، به سراغ مادر مقتول رفت و گفت خودش نیز مادر شده و با گریه و التماس از مادر مقتول خواست تا به پدر فرزندش فرصت زندگی بدهد.
گریه و التماسهای این تازه عروس، دل مادر مقتول را به رحم آورد و اولیای دم یعنی پدر و مادر مقتول سرانجام بعد از گذشت ۱۲ سال از حادثه، تصمیم گرفتند به خاطر این ازدواج و فرزندی که قرار است به دنیا بیاید، قاتل را که در یک قدمی مجازات قصاص قرار داشت ببخشند. با گذشت اولیای دم، دامپزشک قاتل فرصت زندگی دوباره یافت و چند روز قبل از زندان آزاد شد تا سال نو را در کنار خانوادهاش جشن بگیرد.
مروز پروندههای جنایی نشان میدهد که اتفاقی که برای بهروز و همسرش رخ داد، منحصر بفرد نیست و پیش از این هم سابقه داشته است. مثل ازدواج دختری ۲۶ ساله در زندان رجایی شهر با یک محکوم به مرگ. عروس که فوق لیسانس تربیت بدنی داشت اوایل سال ۹۵ با پسری که هم بند برادرش بود آشنا شد.
او هر وقت به ملاقات برادرش در زندان میرفت، مرد محکوم به قصاص را میدید تا اینکه عاشق او شد و به خواستگاری وی جواب مثبت داد. این دختر بارها به دادسرای جنایی تهران مراجعه کرد تا اینکه سرانجام مقدمات عقد آنها در زندان رجایی شهر فراهم شد. او پس از مراسم عقدش گفت: هیچگاه از این ازدواج پیشمان نخواهم شد و تلاش برای نجات جان همسرم را آغاز خواهم کرد.
همسر او در درگیری یکی از بستگانش را ناخواسته به قتل رسانده بود که عروس خانم پس از عقد، توانست از اولیای دم رضایت بگیرد. به این ترتیب قاتل از زندان آزاد شد و مدتی بعد این زوج جوان صاحب فرزندی شدند و به گفته خودشان خیلی خوشبخت هستند و زندگی خیلی خوبی دارند.
در حادثه دیگری که در یکی از شهرهای شیراز رقم خورد، دختری جوان با قاتلی که در یک قدمی مجازات قصاص قرار داشت ازدواج کرد. آنها از کودکی، یکدیگر را میشناختند و دلباخته هم بودند تا اینکه پسر جوان در درگیری، ناخواسته دست به جنایت زد و به زندان افتاد. وی به قصاص محکوم شده بود و با این حال تلفنی از دختر موردعلاقه اش خواستگاری کرد و جواب مثبت شنید.
چند روز بعد مراسم عقد آنها در زندان برگزار شد و فردای آن روز، عروس خانم تلاشهای خود را برای گرفتن رضایت از خانواده مقتول آغاز کرد. خوشبختانه، اولیای دم که تا قبل از این اتفاق، اصرار بر قصاص داشتند به خاطر التماسهای تازه عروس حاضر شدند قاتل را ببخشند و به او فرصت زندگی دوباره بدهند.