مورد عجیب نوید محمدزاده و همسرش!

محسن سلیمانی فاخر در عصر ایران نوشت: هیچکس حق ندارد رنج فرد دیگری را بیارزش قلمداد کند؛ رنج هرکس، بخشی از هویت اوست. با اینحال وقتی فردی در جایگاه یک «چهره عمومی» یا «ستاره سینما» میایستد، طبیعی است که انتظار برود او نه فقط برای رنج شخصی، که برای دردهای مشترک مردم هم زبان بگشاید.
نوید محمدزاده در ویدیویی که این روزها دستبهدست میشود، با صدایی برافروخته و رگی متورم در گردن، از اخراج پدر همسر افغانتبارش گلایه دارد. او گویی از مردم و مسئولان توقع دارد همدردی کنند یا دستکم با او همصدا شوند. اما این مطالبه، هرچند در ذات خود انسانی است، از جانب هنرمندی مطرح میشود که در بزنگاههای پیشین، نه با رنج مردم همراه شد و نه درد جمعی را از تریبونش فریاد زد.
این همان نقطهای است که این اعتراض رسانهای را کمرمق و حتی تا حدی فرصتطلبانه جلوه میدهد. چرا که جامعه بهخوبی به یاد دارد که محمدزاده در دوران رفاه و شهرت، هرگز «صف مردم» را انتخاب نکرد. او در هنگامههای اضطراب جمعی، ترجیح داد کنار بایستد. حالا، اما که پای مشکل خانوادگیاش در میان است، از همان مردمی طلب همدلی دارد که پیشتر صدای آنها نبوده است.
باید توجه داشت که قانون، قانون است و انتظار است که حتی سوپراستارها هم به جای ایجاد تشویش اذهان عمومی و التهابآفرینی، در چنین شرایط حساسی، به آرامش روانی و امنیت ملی کشور کمک کنند. مردم این روزها خود درگیر اضطرابهای معیشتی، اجتماعی و حتی امنیتیاند. شاید شایستهتر میبود محمدزاده این موضوع خانوادگی را در سکوت پیگیری میکرد و اضطراب و استیصال خود و همسرش را به اذهان جامعه تزریق نمیکرد.
به زبان دیگر، آقای محمدزاده! آن زمان که «جیکجیک مستان» بود، باید به فکر زمستان میبودید. امروز اگر از مردم انتظار دارید همراهتان شوند، باید پاسخ بدهید در روزگار تلخیهایشان، شما در کدام صف ایستاده بودید؟
و تازه باید گفت: شما آقای محمدزاده، به مدد همین مردم به شهرت رسیدید؛ همین کسانی که برایتان صف کشیدند، بلیت خریدند، امضا گرفتند و هوادار شدند. حالا که کشور درگیر بحرانی عمیق است، به جای انتشار چنین ویدیوهایی که صرفاً مسئله شخصیتان را به سطح افکار عمومی میکشد، شایستهتر بود به مردم امید و شادی میبخشیدید. حتی در وسع خود میتوانستید یک اجرای تئاتر رایگان برای این مردم مضطرب تدارک ببینید، یا همان تئاتر دونفره خود و همسرتان را روی صحنه ببرید و ذرهای از بار روانی جامعه بکاهید. یک بار هم شما در صف مردم و طرفدار آنها بایستید، همانطور که آنها همیشه در صف هواداریتان ایستاده بودند.