شب و روز نهم ماه محرم متعلق به کیست و در کربلا چه اتفاقی افتاد؟

شب و روز نهم ماه محرم متعلق به کیست و در کربلا چه اتفاقی افتاد؟
شب و روز نهم ماه محرم به نام یکی از سرداران واقعه کربلا نامگذاری شده است که رشادت‌های آن حضرت مثال زدنی بود.
کد خبر: ۲۷۲۹۹
|
۲۵ تير ۱۴۰۳ - ۱۲:۰۱

شب و روز نهم ماه محرم به نام یکی از سرداران واقعه کربلا نامگذاری شده است که رشادت‌های آن حضرت مثال زدنی بود. 

شب نهم محرم یا شب تاسوعا مختص به حضرت قمر بنی‌هاشم ابوالفضل العباس (ع)، علمدار کربلا است. شیعیان، شب نهم محرم را به سوگواری برای حضرت عباس (ع) می‌پردازند. در برخی مناطق نیز برای او تعزیه می‌خوانند. برای عزاداری در شب نهم محرم می‌توانید با متن نوحه برای شب نهم محرم یا متن روضه شب نهم محرم و با استفاده از روضه حضرت عباس عزاداری کنید.

علت نام گذاری شب نهم محرم

شیعیان روز تاسوعا نهم ماه محرم را به نام و بزرگداشت حضرت عباس به عزاداری می‌پردازند، زیرا برای آن حضرت جایگاه معنوی بالایی قائلند؛ او را باب‌الحوائج می‌خوانند و به او متوسل می‌شوند. درباره مقام، کرامات و برآورده شدن حوائج مردم توسط حضرت عباس، کتاب‌های بسیاری نوشته شده است.

عباس (ع) یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های قیام امام حسین است، او در روز عاشورا پرچم‌دار سپاه امام حسین (ع) بود، امام سجاد در مورد حضرت عباس می‌فرماید:عمویم عباس نزد خداوند منزلت و جایگاه بالایی دارد که همه شهدا در روز قیامت به او غبطه می‌خورند. (شیخ صدوق، خصال، ۱۴۱۰ ق، ص ۶۸.)

حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

عباس بن علی مشهور به ابوالفضل، قمر بنی‌هاشم و باب‌الحوائج، فرزند امام علی (علیه‌السلام) و برادر امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) است. عباس پنجمین پسر امام علی (ع) و حاصل ازدواج علی بن ابی‌طالب با فاطمه بنت حزام معروف به ام‌البنین است. عباس نخستین فرزند ام‌البنین است.

عباس (ع) با لبابه نوه عباس بن عبدالمطلب بین سال‌های ۴۰ تا ۴۵ قمری ازدواج کرد، بابه برای عباس، دو پسر به نام‌های فضل و عبیدالله به دنیا آورد. عبیدالله، فرزند عباس (ع)، با دختر امام سجاد (ع) ازدواج کرد.

در کربلا چه اتفاقی افتاد؟ 

در رخداد‌های روز نهم محرم و شب عاشورا سال ۶۱ هجری قمری آمده است.

هنگامی که شمر مامور رفتن به کربلا شد و نامه را از ابن زیاد گرفت، به همراه عبدالله بن ابی مخل بن حزم که عمه‌اش ام‌البنین، دختر حزم، همسر امیرمؤمنان (ع) و مادر عباس و عبدالله و جعفر و عثمان بود به پا خاستند.

عبدالله بن ابی مخل به ابن زیاد گفت اصلح الله الامیر، فرزندان خواهر ما همراه حسین (ع) هستند، اگر صلاح می‌دانی امانی برای آنان بنویسی، ابن زیاد با خوش‌رویی پذیرفت و به کاتب خویش دستور داد که امانی برای آنها بنویسد. عبدالله بن ابی مخل آن امان نامه را توسط غلامش، کزمان، به کربلا فرستاد. کزمان فرزندان ام‌البنین را فراخواند و گفت این امان نامه‌ای است که دایی شما فرستاده است. آنان گفتند به دایی ما سلام برسان و بگو ما را به امان شما نیاز نیست؛ امان خدا از امان پسر سمیه بهتر است.

شمر بن ذی الجوشن عصر پنجشنبه نهم محرم، با فرمان جدید عبیدالله به کربلا رسید و نزد عمر بن سعد رفت و نامهٔ ابن زیاد را تسلیم او کرد. وقتی ابن سعد نامهٔ ابن زیاد را خواند، به شمر گفت وای برتو، خدا آواره‌ات کند و زشت باد فرمانی که برای من آوردی، به خدا قسم، گمانم این است که تو ابن زیاد را از آنچه برای او نوشته بودم، روی گردان کرده‌ای و کاری که امید داشتیم با صلح و خوبی پایان یابد، بر ما تباه ساختی؛ به خدا سوگند، حسین (ع) هرگز تسلیم نمی‌شود؛ زیرا او روحی تسلیم ناپذیر در کالبد دارد.

شمر گفت بگو چه خواهی کرد؟ فرمان امیرت را اجرا می‌کنی و با دشمنش می‌جنگی؟ یا کناره می‌گیری و لشکر را به من وا می‌گذاری؟ عمر گفت نه، تو لیاقت چنین امری را نداری، من خود آن را به عهده می‌گیرم و تو فرمانده پیادگان باش.

پس از آن، شمر برابر لشکر امام آمد و فریاد زد خواهرزاده‌های ما کجایند؟ عباس و جعفر و عثمان، فرزندان علی بن ابی طالب، به سوی او رفتند و گفتند برای چه کار آمده‌ای و چه می‌خواهی؟ گفت شما‌ای خواهرزادگان من، در امانید. یکی از آنها به او گفت لعنت خدا بر تو و آن امان که برای ما آورده‌ای، اگر واقعاً تو دایی ما بودی، آیا حاضر می‌شدی که ما در امان باشیم و فرزند رسول خدا (ص) در امان نباشد؟ 

پس از آنکه شمر، حکم جدید را در نهم محرم به کربلا آورد، عمر بن سعد برای نبرد با لشکر حسینی آماده شد. سعد بن عبیده می‌گوید با عمر بن سعد برای خنک شدن پا‌ها در آب گذاشته بودیم، که شخصی پیش وی آمد و آهسته در گوشی او گفت ابن زیاد، جویریة بن بدر تمیمی را نزد تو فرستاده و دستور داده است که اگر هم اکنون با حسین (ع) کرد و بر اسب خود سوار شد و با آن لشکر انبوه آماده نبرد با حسین (ع) شد. پس فریاد برآورد یا خیل الله ارکبی و ابشری، «ای لشکریان خدا، سوار شوید که شما را بشارت باد». آنان پس از نماز عصر، به سوی خیمه‌های حسینی حرکت کردند.

عباس (ع) که پیش آمد و عرض کرد برادر جان، لشکر دشمن به سوی تو می‌آیند. امام حسین (ع) از جای خویش برخاست، فرمود برادر، جانم به فدایت، سوار شو و از ایشان بپرس چه پیش آمده و چه می‌خواهند؟ عباس (ع) با بیست سوار از جمله زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر نزد لشکر ابن سعد آمد و به آنان گفت چه پیش آمده و چه می‌خواهید؟ گفتند از امیر دستور رسیده که به شما پیشنهاد کنیم به حکم او تن دهید، و الا با شما جنگ کنیم.

عباس (ع) فرمود شتاب مکنید تا نزد اباعبدالله (ع) روم و سخن شما را به ایشان عرضه بدارم. آنان ایستادند و عباس (ع) به نزد امام حسین (ع) برگشت و جریان را به اطلاع امام رساند. در این فرصت، همراهان عباس (ع) که در برابر لشکر کوفه ایستادند و به گفتگو با آنان پرداختند.

در این هنگام عباس بن علی (ع) به نزد امام حسین (ع) رفت و سخن آن لشکر را به عرض آن حضرت رساند. امام حسین (ع) که توسط برادرش عباس (ع) از جریان آگاه شد، فرمود: پیش آنان برگرد، و اگر بتوانی تا فردا از ایشان مهلت بگیر و آنان را از ما بازگردان، تا اینکه امشب برای پروردگار خود نماز گزاریم و دعا کنیم و از او طلب آمرزش کنیم؛ چراکه خدا خودش می‌داند که من نماز و تلاوت کتابش و دعای بسیار و استغفار را دوست دارم. پس عباس (ع) به پیش لشکر کوفه بازگشت و چنین گفت: اباعبدالله (ع) از شما می‌خواهد که امشب را باز گردید تا در مورد این مسئله بیندیشد؛ چراکه درباره این موضوع باهم گفت‌وگویی نکرده‌ایم. چون صبح شود، همدیگر را ملاقات خواهیم کرد؛ یا آنچه را که شما می‌خواهید می‌پذیریم، یا آن را رد می‌کنیم.

عمربن سعد به شمر گفت، نظر تو چیست؟ گفت فرمانده تویی و اختیار با توست. گفت کاش نمیبودم. سپس رو به لشکر خود کرد و گفت نظر شما چیست؟ عمرو بن حجاج زبیدی گفت سبحان الله، به خدا قسم، حتی اگر آنان ترک و دیلمی بودند (دیلمی بودن، کنایه از شدت دشمنی است.) و این درخواست را می‌کردند، سزاوار بود آنان را اجابت کنی چه رسد که از خاندان پیامبراند. قیس بن اشعث گفت درخواست آنان را بپذیر، به جانم سوگند، صبحگاه فردا با تو خواهند جنگید. عمر گفت اگر می‌دانستم چنین می‌کنند، امشب را مهلت‌شان نمیدادم.

سایر اخبار
ارسال نظرات
غیر قابل انتشار: ۰ | در انتظار بررسی: ۰ | انتشار یافته: