چند روز قبل دختری جوان قدم در اداره پلیس گذاشت و خبر از ناپدید شدن پدرش داد. وی گفت: دو سال قبل مادرم فوت شد و پس از مرگ مادرم، من و پدرم با هم زندگی میکردیم. هر ازگاهی خاله ام هم نزد ما میآمد، اما از دو روز قبل پدرم به طرز مشکوکی ناپدید شده است. آخرین بار من برای رفتن به کلاس از خانه بیرون رفتم و وقتی برگشتم اثری از پدرم نبود. هرچه با موبایلش تماس گرفتم، کسی پاسخ نداد. ضمن اینکه ماشین پرایدش هم نیست و احتمال میدهم بلایی بر سرش آمده باشد.
پس از ثبت اظهارات این دختر، پروندهای درباره ناپدید شدن پدر وی تشکیل شد و ماموران اداره چهارم تحقیقات خود را برای یافتن مرد گمشده آغاز کردند تا اینکه خیلی زود مشخص شد وی به قتل رسیده است. جسد وی در انباری خانه قدیمی اش کشف شد و برادر وی نخستین فردی بود که با کنجکاوی، در جریان جنایت قرار گرفته بود. وقتی قاضی موسی رضازاده بازپرس جنایی تهران به همراه تیم تجسس پلیس آگاهی تهران در محل حادثه که انباری خانه قدیمی بود حاضر شدند، چشمشان به جسد مرد گمشده افتاد که به دلیل ضربهای که به سرش وارد شده بود، به قتل رسیده بود.
جسد وی لابه لای پتو پیچیده شده بود و ماموران با انجام تحقیقات خود دریافتند که برادر مقتول، معمای جنایت رازگشایی کرده است. این مرد گفت: از روزی که برادرم ناپدید شد، به شدت نگران او و برادرزاده ام شدم که تنها شده بود. مدام یا با او تماس میگرفتم یا به دیدنش میرفتم. امیدوار بودم برادرم پیدا شود، اما امروز که به دیدن برادرزاده ام آمدم، متوجه بوی تعفنی از زیرزمین خانه شدم. به نظر میرسید منشا بو از داخل انباری خانه است. اما در انباری قفل بود و برادرزاده ام میگفت کلیدش را ندارد. در نهایت قفل را شکستم و پس از ورود به انباری با جسد برادرم مواجه شدم که دچار فساد نعشی شده بود.
جسد مقتول به پزشکی قانونی انتقال یافت و تحقیقات برای کشف اسرار قتل شروع شد تا اینکه مشخص شد که مرد میانسال به دست خواهرزن و مرد غریبهای به قتل رسیده است. این حقیقت را دختر مقتول نزد تیم جنایی فاش کرد و گفت: شوهر خاله ام یک سال قبل فوت شد و خاله ام، چون خانه و زندگی نداشت، پیش من و پدرم آمد. او، اما اعتیاد شدیدی به مواد مخدر داشت و به همین دلیل بود که مدام با پدرم درگیری داشتند. دوستان خاله ام اغلب خلافکار و مواد فروش بودند و وقتی به مقابل خانه ما میآمدند با اعتراض همسایهها مواجه میشدیم.
همسایهها مدام نزد پدرم شکایت میکردند که چرا باید افراد خلافکار به محل ما بیایند. پدرم هم بر سر این مسئله مرتب با خاله ام درگیرمی شد. حتی این اواخر از او خواست تا ترک کند یا از پیش ما برود. اما خاله ام حاضر به ترک مواد نبود تا اینکه پدرم به طرز مشکوکی ناپدید شد.
همه جا را به دنبال پدرم گشتم، اما اثری از او نبود. از همان روز خاله ام هم به طرز مشکوکی ناپدید شده بود تا اینکه یک روز قبل از کشف جسد به من زنگ زد. او گفت با همدستی مردی که قاچاقچی مواد مخدر است، پدرم را به قتل رسانده اند و جسدش را در انباری خانه جاسازی کرده اند. این جمله را که شنیدم وحشت به جانم افتاد. جرات نمیکردم به سمت انباری بروم تا اینکه فردای آن روز عمویم به دیدن من آمد و به دلیل بوی تعفنی که در ساختمان پیچیده بود، متوجه جنایت شد.
درحالیکه تحقیقات برای دستگیری خواهرزن مقتول ادامه داشت، مردی با پلیس تماس گرفت و گفت یک قاچاقچی در جمع آنها خاطره گویی کرده و گفته که قاتل است. وی ادامه داد: مردی که اعتراف به قتل کرد، قاچاقچی مواد مخدر بود. او میگفت با همدستی زن موردعلاقه اش، مردی را به قتل رسانده و جسدش را در انباری ساختمان رها کرده اند.
کارآگاهان جنایی، جست جوی خود را برای دستگیری دو جنایتکار و پیدا کردن ماشین پراید مقتول آغاز کرده اند.
منبع: همشهری آنلاین