روایت اولین سفیر آمریکا از زنی که ناصرالدین شاه را مجنون کرد؛ خدیجه تجریشی چگونه «جیران» شد!
زیسان: نخستین سفیر آمریکا در ایران که در سال ۱۲۶۱ به تهران وارد شد، در در کتاب خود تحت عنوان «ایران و ایرانیان عصر ناصرالدین شاه» روایتی خواندنی و جذاب را از ماجرای عاشق شدن ناصرالدین شاه نقل میکند. اس جی دبلیو بنجامین، داستان دیدن جریان و فریفته شدن پادشاه را نقل میکند و میگوید که چگونه یک دختر صیغهای روستازاده سوگلی دربار میشود. بنجامین در وصف این داستان مینویسد:
«ناصرالدین شاه همان طوری که در ایران مرسوم است دارای چندین زن عقدی و صیغه است، ولی البته حرمسرا و اندرون او با حرمسرای سلاطین قبل اختلاف دارد و نوعی تجددخواهی در آن مشاهده میشود. یکی از زنان سوگلی و مورد توجه شاه در سالهای اول سلطنت دختریروستایی از ده تجریش بود. مقصود نویسنده «خدیجه تجریشی» است که بعدها به «جیران» سوگلی دربار معروف شد.
بنجامین در ادامه نقل میکند: «به طوریکه برای من حکایت کردند او قدی بلند، اندامی متناسب و زیبایی فوق العادهای داشت. زندگی روستایی جذابیت طبیعی او را بیشتر کرده و واقعا آیتی از جمال و در نهایت حسن بود. روزی که شاه جوان در اطراف شمیرانات به شکار رفته بود این دختر بر حسب اتفاق در سرراه او قرار گرفت و در یک لحظه حساس چادر دختر کنار رفت و چهره او را شاه دید. در همان نگاه اول قلب شاه لرزید و اسیر این دختر روستایی گردید.
کسانی را فرستاد سراغ پدر و مادر دختر را گرفته و او را خواستگاری نمایند. در این قبیل موارد البته خواستگاری در حکم امر و فرمان شاه بود که میبایستی اطاعت شود، ولی در هر حال هیچ دختر دهاتی نبود که خواستگاری شاه را رد کند.
گرچه زندگی در اندرون صرف نظر از شکوه و تجمل آن جالب نبود، زیرا زنان اندرون در حکم زندانیانی پشت میلههای زندان قرار داشتند. در آشنائی بعدی شاه به قدری فریفته آن زن شد که او را با آنکه زن صیغهای بیش نبود سوگلی اندرون و حرمسرای خود کرد و تا زمان مرگ همچنان مورد علاقه شدید شاه بود.»
داستان عجیب جیران و سرگذشت دلدادگی پادشاه به او و مرگ در جوانی
بر اساس گزارشهای منتشر شده در منابع مختلف، عشق ناصرالدین شاه به جیران به حدی بود که خواست او را به عقد دائم خود درآورد؛ اما، چون پیش از جیران، ۴ زن عقدی دیگر داشت، به خاطر او از عقد دائمی ستاره خانم ــ که چهارمین زن عقدی او بود و از وی ۳ فرزند نیز داشت ــ صرفنظر کرد و عقد دائم او را به متعه بدل ساخت و جیران را به عقد دائم خود درآورد و سپس او را ملقب به «فروغالسلطنه» کرد.
ناصرالدین شاه قاجار که دستی در نقاشی و طراحی داشت در حاشیه نویسی یکی نقاشیهای خود نام جیران را آورده است: «۱۲۶۵، جیران هم بود، خاتون جان هم بود، غلامحسین خان هم تازه از عزای مادرش آمده بود با شال خلعتی کشیده.»
در واقع چهار زن دائمی ناصرالدینشاه همه از اشرافزادگان قجری بودند و بنابراین میتوانستند مادر ولیعهد باشند، اما جیران همسر صیغهای شاه؛ روستازادهای فاقد نسب و تبار بلندپایه بود که گمان میرفت دیر یا زود به خیل زنان فراموششده حرمسرا بپیوندند؛ اما دیری نگذشت که این سوگلی برخلاف خواست بسیاری از زنان حرمسرا و بهویژه مادر شاه (مهدعلیا)، نه تنها به جمع زنان دائمی شاه پیوست، بلکه موفق شد پسرش را نیز به ولایتعهدی شاه قجر برساند و این در حالی بود که بسیاری، از جمله صدر اعظم و نمایندگان دول خارجی که به دیده تحقیر به جیران نگاه میکردند، مخالف ولایتعهدی پسر او بودند.
فروغالسلطنه، چون میخواست جایگاه خاص و محبوبیت خود را نزد ناصرالدین شاه به مردم بزرگ جلوه دهد، در کارهای مشکل وارد میشد و ناصرالدین شاه نیز درخواست او را رد نمیکرد. دلبستگی ناصرالدین شاه به جیران آنچنان بود که دیگر زنان حرمسرای او که بیشتر آنها از شاهزادگان و نجیبزادگان بودند، تا زمانی که جیران در قید حیات بود، زیر سایه او قرار داشتند.
جیران از ناصرالدین شاه دارای ۴ فرزند شد که همگی در سنین کم فوت شدند. این زن پس از ورود به حرمسرای شاهی بیکار ننشست و بهویژه از نفوذ خود بر شاه برای ولایتعهدی پسر خود استفاده کرد. هرچند پسر اول او بیش از هشت روز عمر نکرد، اما با به یک سالگی رسیدن پسر دومش؛ یعنی امیرمحمد قاسمخان ملقب به امیرنظام، جیران از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید. دست تقدیر نیز با او یار بود؛ چراکه معینالدین میرزا ولیعهد شاه که از بطن خجسته خانم تاجالدوله زن عقدی شاه بود، در سن ۶ سالگی بر اثر بیماری فوت کرد و این فرصت طلایی، راه را برای رساندن سوگلی شاه به آرزویش هموار کرد.
به گزارش زیسان شاه پسر دوم جیران را که هنوز در گهواره بود «امیر توپخانه» کرد و در عین حال به فرزندان دیگر زنان خود بیاعتنا بود. اما دیری نگذشت که دو پسر و یک دختر جیران یکی پس از دیگری درگذشتند. جیران ناگهان از بالاترین درجات اقبال و سعادت به قعر فلاکت درغلتید. خود او هم از این لطمات جان سالم بدر نبرد و دیری نپائید که دق مرگ شد…»
جیران خیلی زود در عنفوان جوانی در ۸ جمادیالآخر ۱۲۷۶ بر اثر بیماری در تهران درگذشت و پیکر بیجانش را در جوار بقعه حضرت عبدالعظیم به خاک سپردند و مقبرهای برای او ساختند. فروغ السلطنه هنگام مرگ بیست سال تمام نداشت و ناصرالدین شاه مردی سی ساله بود. برای جیران مقبرهای در حضرت عبدالعظیم ساختند و ناصرالدین شاه تا پایان عمر، هربار که به زیارت حضرت عبدالعظیم میرفت ساعتی بر سر قبر جیران مینشست و میگریست و سرانجام پس از تیر خوردن در حرم حضرت عبدالعظیم، در حالی که دست بر روی زخم سینه نهاده بود خود را به آرامگاه جیران رساند و همانجا جان داد.
در واقع جیران بعد از مرگ هر چهار فرزندش، سلطان محمد میرزا، محمد قاسم میرزا، رکنالدین میرزا و خورشید کلاه خانم، دچار افسردگی شد و بعد از آن که دانست دیگر فرزندی به دنیا نخواهد آورد، غم و اندوه او چندین برابر شد و دیری نگذشت که فوت کرد.
در خصوص علت مرگ او برخی منابع به بیماری سل و برخی دیگر به سرطان اشاره کردهاند، اما اکثر منابع معتقدند که جیران از اندوه مرگ فرزندانش دق کرده است. به هرحال ناصرالدینشاه هرگز نتوانست یاد جیران را فراموش کند و حتی به وصیت جیران، با دختری به نامه فاطمه ملقب به انیسالدوله ازدواج کرد؛ چراکه این دختر در خدمت جیران بزرگ شده بود و اخلاقش شبیه جیران بود.
ناصرالدین شاه تا زنده بود هرگز به کسی اجازۀ سکونت در عمارت جیران را نداد و گاهی خود تنها بدانجا میرفت و با یاد جیران خلوت میکرد. وی هرگز حاضر نشد پس از جیران لقب فروغالسلطنه را به زنان دیگر بدهد.