زیباترین اشعار بهار و نوروز میتواند بهار دلنشینی برای شما بسازد. اگر شما هم از آن دسته افرادی هستید که از خواندن چند خطر شعر بهاری با شروع فصل بهار و در روزهای عید نوروز لذت میبرید، این مطلب از زیسان برای شماست.
زیسان: شاعران ایرانی به خوبی و هنرمندی توانستهاند که با بهرهمندی از ظرافت و غنای زبان فارسی، اشعار زیبایی را در وصف بهار، سال نو نوروز باستانی بسرایند. در این مطلب در دو بخش -اشعار کلاسیک درباره بهار و اشعار نو درباره نوروز و بهار- اشعار درباره بهار را برای شما گرد آوردهایم. امیدواریم لذت ببرید.
از آن سو که بهار آید زمین را
چراغ نو دهد صبح آسمان را
-مولانا-
***
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد آر مدد خواهی چراغ دل برافروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
-حافظ-
***
بهار و باده و عشق و جوانی
غنیمت دان، غنیمت، تا توانی
- رضیالدین ارتیمانی-
***
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
-سعدی-
***
بر چهرهی گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دل افروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
-خیام-
***
آمد بهارِ جانهاای شاخِ تَر به رقص آ.
چون یوسف اندر آمد، مصر و شکر به رقص آای شاهِ عشق پرور، مانندِ شیرِ مادرای شیرجوش! در رو، جانِ پدر، به رقص آ
-مولانا-
***
خوشا بهارا خوشا میا خوشا چمنا
خوشا چمیدن بر ارغوان و یاسمنا
خوشا سرود نو آیین و ساقی سرمست
که ماه موی میانست و سر و سیم تنا
-ملکالشعرای بهار-
***
بگشا نقاب از رخ باد بهاران
شد طرف چمن بزمگه باده گساران
شد لاله ستان گرد گل از بس که نهادند
رو سوی تماشای چمن لاله عذارن
در موسم گل توبه ز میدیر نپاید
گشتند در این باغ و گذشتند هزاران
بین غنچه نشکفته کهآورد به سویت
سربسته پیامی ز دل سینه فگاران
-جامی-
***
آمد بهار عاشقان تا خاکدان بستان شود
آمد ندای آسمان تا مرغ جان پران شود
هم بحر پرگوهر شود هم شوره، چون کوثر شود
هم سنگ لعل کان شود هم جسم جمله جان شود
-مولانا-
***
نوروز شد و جهان برآورد نفس
حاصل زبهار عمر ما را غم و بس
از قافلهٔ بهار نامد آواز
تا لاله به باغ سر نگون ساخت جرس
-ابوسعید ابوالخیر-
***
خبرت هست که جان مست شد از جام بهار
سرخوش و رقص کنان در حرم سلطان شد
خبرت هست که لاله رخ پرخون آمد
خبرت هست که گل خاصبک دیوان شد
خبرت هست ز دزدی دی دیوانه
شحنه عدل بهار آمد او پنهان شد
-مولانا-
***
افلاک شد از عکس گل و لاله شفق رنگ
مشّاطهٔ نوروز بیاراست جهان را
-حزین لاهیجی-
***
این بوی بهار است که از صحن چمن خاست
یا نکهت مشک است کز آهوی ختن خاست
انفاس بهشت است که آید به مشامم
یا بوی اویس است که از سوی قرن خاست
این سرو کدام است که در باغ روان شد
وین مرغ چه نام است که از طرف چمن خاست
-خواجوری کرمانی-
وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهیای سرانگشت تو آغاز گل افشانیها
-قیصر امین پور –
***
بیا که بار دگر گل به بار میآید
بیار باده که بوی بهار میآید
هزار غم ز تو دارم به دل بیاای گل
که گل شکفته و بانگ هزار میآید
-هوشنگ ابتهاج-
***
سالی
نوروز
بی چلچله بی بنفشه میآید.
جنبش ِ سرد ِ برگ ِ نارنج بر آب
بی گردش ِ مُرغانهی رنگین بر آینه
سالی
نوروز
بی گندم ِ سبز و سفره میآید.
بی پیغام ِ خموش ِ ماهی از تُنگ ِ بلور
بی رقص ِ عفیف ِ شعله در مردنگی.
سالی
نوروز
همراه به درکوبی مردانی
سنگینی بار ِ سال هاشان بر دوش:
تا لالهی سوخته به یاد آرد باز
نام ِ ممنوع اش را
وتاقچه گناه
دیگربار
با احساس ِ کتابهای ممنوع
تقدیس شود.
در معبر ِ قتل ِ عام
شمعهای خاطره افروخته خواهد شد.
دروازههای بسته
به ناگاه
فراز خواهدشد
دستان اشتیاق از دریچهها دراز خواهد شد
لبان فراموشی به خنده باز خواهدشد
وبهار
درمعبری از غریو
تاشهر
خسته
پیش باز خواهدشد
سالی
آری
بی گاهان
نوروز
چنین آغاز خواهد شد
-احمد شاملو-
***
ای بهار ژرف
به دیگر روز و دیگر سال
تو میآیی و
باران در رکابت
مژدهی دیدار و بیداری
تو میآیی و همراهت
شمیم و شرم شبگیران
و لبخند جوانهها
که میرویند از تنوارهی پیران
تو میآیی و در باران رگباران
صدای گام نرما نرم تو بر خاک
سپیداران عریان را
به اسفندارمذ تبریک خواهد گفت
تو میخندی و
در شرم شمیمت شب
بخور مجمری خواهد شدن
در مقدم خورشید
نثاران رهت از باغ بیداران
شقایقها و عاشقها
چه غم کاین ارغوان تشنه را
در رهگذر خود
نخواهی دید
-شفیعی کدکنی-
***
بهار آمده، اما هــوا هــوای تو نیست
مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست
بـــه شوق شــال و کلاه تـــو برف میآمد…
و سال هاست از این کوچه رد پای تو نیست
نسیم با هوس رختهای روی طناب
به رقص آمده و دامن رهای تـو نیست
کنــــار این همه مهمــــان چقـــــدر تنهایـــم؟!
میان این همه ناخوانده، کفشهای تو نیست
بــــه دل نگیر اگـــر این روزهـــا کمی دو دلــــم
دلی کلافه که جای تو هست و جای تو نیست
به شیشه میخورد انگشتهای باران …آه…
شبیه در زدن تــــو…ولـــــی صدای تـــو نیست
تــــو نیستی دل این چتــــر، وا نخــــواهد شد
غمی ست باران…وقتی هوا هوای تو نیست…!
- اصغر معاذی-
***
عید آمده سربه سبزه وگل بزنیم
با برگ شقایقی تفال بزنیم
هر چند که دوریم زهم با دم عشق
بین دلمان تا به ابد پل بزنیم
-محمدعلی ساکی-
***
آرام باش! درست میشود
نه هیچ شبی و نه هیچ زمستانی
دائمی نیست!
آفتاب میتابد.
شاخهها جوانه میزنند و تمامِ شکوفههای در انتظار متولد خواهند شد
نور، سپاه سیاهی را میدرد
و بهار؛ هزار هزار زمستان را سبز میکند.
روزهای سخت رو به پایان است.
آرام باش
-نرگس صرافیان طوفان-
***
نازلی!
بهارخنده زد و ارغوان شکفت
در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر
دست از گمان بدار!
با مرگ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار...
-شاملو-
***
حق با بهار بود، با همان ساقههای لُخت.
بر این پهنهی خاک چیزی هست.
که به رغمِ ما ادامه میدهد.
خوب است که جلوههای بودن را
به غم و شادیِ ما نبسته اند..
-هوشنگ گلشیری-
***
روزگار همیشه بر یک قرار نمیماند
روز و شب دارد
روشنی دارد
تاریکی دارد
کم دارد
بیش دارد
دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده
تمام میشود بهار میآید...
-محمود دولتآبادی-
***
مأوای ما گلبرگ کوچکیست
بازمانده از باغی دور
با هزار زمستان دیوانه اش در پی
و سهم ستاره از آفتاب
تنها تبسم پنهانیست
که در انعکاس تکلم شب جاریست.
خدایا از آن پرندهی کوچک سبز اگر خبر داری
بهار امسال را پر از سلام و ترانه کن.
-سید علی صالحی-