خراسان نوشت: ماجرای دورهای از زندگی دختر جوانی را میخوانید که بازیچه دست مرد فریبکار متاهلی شده بود.
اگر قبل از آن که تصمیم اشتباهی بگیرم، ماجرا را با خانوادهام درمیان میگذاشتم هیچ گاه به این مخمصه ترسناک نمیافتادم، اما به دلیل ارتباطی که در فضای مجازی با آن پسر جوان برقرار کرده بودم از آبروریزی ترسیدم و ...
اینها بخشی از اظهارات دختر ۲۴ سالهای است که به دنبال دوستی تلفنی با پسر مشهدی در مخمصه ترسناکی افتاده بود.
این دختر شیرازی که ۸ سال بعد از آن ماجرای تلخ دوباره به همراه خانواده اش به مشهد سفر کرده بود، درباره آن حادثه عبرت آموز گفت: آن زمان ۱۶ سال بیشتر نداشتم که روزی زنگ تلفن همراهم به صدا درآمد.
آن سوی خط پسر جوانی بود که با چرب زبانی از لهجه زیبا و دلنشین من تعریف میکرد و با بیان این که شماره تلفن را اتفاقی گرفته، اما حالا خوشحال است که با دختری خوش اخلاق و شیرین زبان آشنا شده، ادامه داد: هیچ گاه فکر نمیکردم این شماره تلفن اتفاقی زندگی ام را دگرگون کند! خلاصه آن روز من با یک اشتباه عجیب، فقط به حرفهای آن پسر مشهدی گوش میکردم و از تعریف و تمجیدهایش لذت میبردم! آن زمان در شرایط سنی خاصی قرار داشتم و به دلیل هیجانات دوران نوجوانی، به عواقب این رفتارهای خارج از عرف، نمیاندیشیدم.
از آن روز به بعد «پدرام» باز هم با من تماس گرفت و هر بار از این موضوع سخن میگفت که چقدر انسان خوشبختی است که با من ارتباط دارد!
من هم آرام آرام به او دل بستم و خودم نیز پنهانی گاهی به او زنگ میزدم ولی مدتی بعد «پدرام» مرا تهدید کرد که همه حرفهای عاشقانهای را که به او گفته ام با نرم افزاری که روی گوشی دارد، ضبط کرده و همه آنها را نه تنها منتشر میکند بلکه برای خانواده ام نیز میفرستد.
کم کم ترس از آبروریزی همه وجودم را فرا گرفت. در آن سن و سال نمیدانستم چگونه با این موضوع برخورد کنم. از سوی دیگر هم خیلی میترسیدم که خانواده ام در جریان دوستی تلفنی من با یک جوان غریبه قرار بگیرند و آن حرفهای احمقانه را بشنوند! حتی میترسیدم پدرم به شدت مرا کتک بزند.
از طرف دیگر «پدرام» اصرار داشت که به مشهد بیایم تا از نزدیک با یکدیگر صحبت کنیم، در غیر این صورت با آشناها و دوستانی که دارد به راحتی تلفن مرا ردیابی میکند و پس از آن که نشانی منزل مان را پیدا کرد، پدرم را به قتل میرساند!
از حرفها و تهدیدهای «پدرام» وحشت کرده بودم، اما باز هم جرئت نداشتم که موضوع را با خانواده ام در میان بگذارم و از آنها کمک بخواهم چرا که هیچ کس به اندازه پدر و مادر دلسوز و همراه انسان نیست.
اشتباهاتم را یکی پس از دیگری مرتکب میشدم تا این که تصمیم گرفتم به طور پنهانی به مشهد بیایم و او را راضی کنم که دست از سر من بردارد.
با این تصور غلط، یک شب طلاهایم را برداشتم و با اتوبوس به مشهد آمدم. با خودم میاندیشیدم با التماس و گریه، از «پدرام» میخواهم که بیشتر از این مرا اذیت نکند. ولی وقتی به مشهد رسیدم او به سراغم آمد و مرا به منزل یک زن جوان برد.
او گوشی تلفن و طلاهای مرا گرفت و چنین وانمود میکرد که قصد ازدواج با مرا دارد ولی من دیگر از او وحشت داشتم و میدانستم حرف هایش دروغ است. گریهها و التماسهای من هم فایدهای نداشت و تازه فهمیدم که او جوانی خلافکار و متاهل است، اما کاری از دستم ساخته نبود و احساس میکردم که در مخمصه ترسناکی افتاده ام.
پدرام که تصور میکرد پدرم مردی بسیار پولدار است با همدستی آن زن جوان، با پدرم تماس گرفته و او را تهدید کرده بودند که باید مبلغی را برای آزادی من بپردازد! همین تماس تلفنی و شماره حسابی که به پدرم داده بودند، خیلی زود آنها را رسوا کرد و با هماهنگیهای قضایی و پلیسی، فقط طی چند ساعت، کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی به سراغم آمدند و مرا از آن لانه ترسناک، نجات دادند.
«پدرام» هم با دستور قاضی روانه زندان شد و من در حالی به شیراز بازگشتم که تا چند سال از شنیدن صدای مرد غریبه در آن سوی خط میترسیدم!
اکنون که بعد از گذشت ۸ سال از آن حادثه، دوباره با خانواده ام به مشهد آمده ایم، هنوز هم آرامش روحی ندارم ولی امیدوارم سرگذشت من درس عبرتی برای دیگر دختران جوان شود تا هیچ گاه به دنبال ارتباطهای نامتعارف نباشن.
عدم آگاهی و شناخت نوجوانان از جامعه ونیز مشکلات موجود در خانواده خطر ورود به روابط عاطفی و فریب را در آینده برای فرزندان خانواده بالاتر میبرد. تامین عاطفی فرد در محیط خانواده او را از عوامل بیرونی بی نیاز میکند.