22/ارديبهشت/1404 | 16:20
۱۱:۱۵
۱۴۰۴/۰۲/۲۲
درباره وضعیت عجیب قطعی برق در تهران

بر پدر و مادر ناترازی لعنت!

بر پدر و مادر ناترازی لعنت!
ساعت ۹ صبح است و مامور اجرای قطع برق بدون ثانیه‌ای درنگ دکمه آف را فشار داده. خانم یا آقای مسئول قطع چنان دقیق و ثانیه‌شناس است که هیچ بعید نیست قبل از این مامور لانچ موشک بوده باشد.
کد خبر: ۴۷۳۱۹

امیر جدیدی روزنامه‌نگار و عکاس در روزنامه هم میهن نوشت: جدول خاموشی خبر از این می‌دهد که قرار است ساعت ۹ تا یازده صبح یکشنبه برق منطقه ما قطع شود. می‌خواهم راه تکرار بر خطای دو روز پیش ببندم. اینطور است که ۸:۳۰ صبح ماشین را از پارکینگ بیرون می‌آورم. به این ترتیب کله سحر در کوچه‌های اطراف خانه شبیه مادری که جگرگوشه‌اش را گم کرده باشد دنبال جای پارک می‌گردم.

درست ۲۰ دقیقه بعد موفق می‌شوم سه خیابان بالاتر ماشینم را بین یک سمند و ۲۰۶ زور چپان کنم. دوباره به خانه بر می‌گردم تا مراسم صبحگاهی‌ام را شروع کنم. دنبال جای پارک گشتن پاک گیجم کرده و ساعت از دستم در رفته. سوار آسانسور می‌شوم و دکمه چهار را فشار می‌دهم. آسانسور شروع به با بالا رفتن می‌کند که ناغافل بین زمین و آسمان می‌ماند.

ساعت ۹ صبح است و مامور اجرای قطع برق بدون ثانیه‌ای درنگ دکمه آف را فشار داده. خانم یا آقای مسئول قطع چنان دقیق و ثانیه‌شناس است که هیچ بعید نیست قبل از این مامور لانچ موشک بوده باشد. نمی‌دانم مجنونم یا گرفتار سندروم استکهلم شده‌ام. سر صبح، ناشتایی نخورده در تاریکی اتاقک آسانسور گیر افتاده‌ام و دارم به وقت‌شناسی مامور قطع برق غبطه می‌خورم. چند دقیقه بعد سرایدار ساختمان به دادم می‌رسد و نجاتم می‌دهد. همین که سر از سیاه‌چال آسانسور بیرون می‌آورم نگاه عاقل اندر سفیهی به هیکلم می‌اندازد و با لهجه شیرین افغانی‌اش می‌گوید: مهندس جانت جوره؟ این وقت‌ها نباید سوار آسانسور شوی. همه می‌دانند. سری تکان می‌دهم و پیاده پله‌ها را گز می‌کنم.

کتری و قهوه‌ساز خانه برقی است و این یعنی کم کم تا دو ساعت دیگر از نوشیدن چای و قهوه ناشتا خبری نیست. با این حال خودم را از تک و تا نمی‌اندازم. دو برش پیتزای دو شب مانده و یک بطری نوشابه که درش را طوری بسته‌ام که گازش نپرد در یخچال دارم. با ذکر این شعار که یک صبح که هزار صبح نمی‌شود، کچاب را روی پیتزای سبزیجات می‌ریزم و با نوشابه فرو می‌دهم. کمی حالم جا می‌آید. یک دوش داغ صبحگاهی می‌تواند همه خاطرات بد را از کلمه‌ام بشورد و حالم را خوش‌تر کند. یکی دو تا شمع توی حمام می‌گذارم و در فضایی رمانتیک تنم را به دست آب می‌سپارم.

احتمالاً در خلال نوشته متوجه شدید که در طبقه چهارم آپارتمانی ساکنم. در ادامه این نکته را اضافه کنم که کلبه درویشی‌ام در مجتمعی چهل واحدی است که این روز‌ها بدون زور پمپ، آب به طبقه ما نمی‌رسد. شیر را باز می‌کنم، لوله آب زوزه‌ای می‌کشد و چنان به خودش تکان می‌دهد که جا می‌خورم. چند ثانیه بعد دوش خودش را می‌تکاند و مثل قطره‌چکان شروع به آب ریزش می‌کند. با این حجم آب حتی نمی‌شود گربه‌شور کرد. بیخیال دوش گرفتن شمع‌ها را فوت می‌کنم و از حمام بیرون می‌زنم. یک ساعت بعد را در انتظار معجزه ادیسون روی مبل لم می‌دهم.

ظاهراً از یک جایی به بعد «یو. پی. اس» آنتن‌های موبایل دِ شارژ می‌شوند. این یعنی موبایل هم آنتن‌اش می‌رود. به معنای واقعی کلمه به افق خیره می‌شوم و بر پدر و مادر ناترازی لعنت می‌فرستم. رأس ساعت ۱۱ صبح برق می‌آید. مثل فشنگ دوش می‌گیرم. لباس می‌پوشم و بدون اینکه سوار آسانسور شوم از خانه بیرون می‌زنم. در چهارراه نزدیک محل کارم متوجه آشفتگی عجیبی می‌شوم.

نیم ساعتی در گره ترافیکی کلاچ و ترمز می‌گیرم و در همین اثنا متوجه می‌شوم که حالا نوبت قطعی برق به این منطقه رسیده است. با هزار بدبختی به محل کارم می‌رسم. از همکارانم می‌شنوم که برق محله برای بار دوم قطع شده است. برقی که تا بعدازظهر یکشنبه دو بار دیگر هم قطع شد. در تمام این ساعت‌ها با اپلیکیشن برق من، سامانه هوشمند توزیع برق، ۱۵۲۱ و ۱۲۱ تماس گرفتم. اگر شما جوابی گرفتید من هم. آفتاب سوزان اردیبهشت تن داغم را داغ‌تر می‌کند.

برچسب ها: