زیسان: همین تیر ماه سال جاری بود که ماجرای همراهی روسیه با امارات عربی متحده برای ارجاع مساله جزایر سهگانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی به نهادهای بینالمللی، سروصدای زیادی را به پا کرد. اخیرا نیز روسها در اقدامی تکراری، همراهی خود را با مطالبات واهی اعراب مبنی بر تملک بر جزایر ایرانی خلیج فارس اعلام کردهاند.
به گزارش «زیسان»، ششمین نشست مجمع همکاری کشورهای عربی و روسیه که روز چهارشنبه (۲۹ آذر / ۲۰ دسامبر) نمادی دیگر از بیوفایی و بدعهدی روسها در قبال ایران بود. در این نشست که به ریاست وزیر خارجه مراکش ناصر بوریته و با حضور سرگئی لاوروف وزیر امور خارجه روسیه و وزرای خارجه کشورهای عربی در مراکش برگزار شد، شرکتکنندگان در مهمترین سطح خواستار ارجاع پرونده جزایر سه گانه به محاکم بین المللی شدند و از ایران خواستند به مذاکره بر سر این جزایر تن دهد.
در بیانیه پایانی این نشست از سطح استثنایی روابط اعراب و روسیه نیز ستایش شد. در واقع، روسها همانند تیر ماه (ژوئیه) سال جاری، در یک مطالبه یا موضوع ضدایرانی، همراه اعراب شدند. همین موضوع در چند روز اخیر همانند چند ماه قبل، واکنش قابل توجه رسانهها، افکار عمومی و ناظران را به همراه داشته است.
شاید در یک وضعیت عادی یا حتی در وضعیتی رقابتی همراهی یک قدرت با کشورهای عربی در یک مطالبه ضدایرانی برای ایرانیان چندان اهمیت نداشت. اگر آمریکا، رژیم اسرائیل و حتی کشوری همانند هند یا در مرحلهای بالاتر چین نیز چنین موضعی را اتخاذ میکردند، کمتر برای ایرانیها گران بود.
بر کسی پوشیده نیست که ماجرای سریالی بیوفایی و بدعهدی روسها در قبال کشورمان در شرایطی است که هیچ کشوری به اندازه ایران هزینه نزدیکی به روسها را متحمل نشده است. پس از آغاز جنگ اوکراین، آمریکا و اروپا به بهانه حمایت نظامی ایران از روسیه در جنگ، چه تحریمها و فشارهایی را بر تهران تحمیل نکردهاند. نزدیکی به روسها حتی موجب شده مهمترین پرونده سیاست خارجی ایرانی عینی «برجام» نیز معلق شود. همین امر موجب میشود که افکار عمومی از مسئولان سیاست خارجی این سوال را بپرسند که بعد از تکرار بیوفایی روسها به ایران در همراهی مجدد با اعراب، چه اقدامی را باید در پاسخ به مسکو در پیش گرفت؟ آیا همانند تیر ماه تنها احضار سفیر کافیست یا اینکه باید اقدامی جدیتر در پیش گرفت.
بیانیه مشترک اعراب و روسیه در نشست مراکش، با واکنش منفی انتقادی مسئولان ایرانی همراه شده است. در مهمترین واکنش، ناصر کنعانی، سخنگوی وزارت امور خارجه ایران، با محکوم کردن بیانیه پایانی ششمین نشست مشترک مجمع همکاری عرب و روسیه تصریح کرد: «جزایر ایرانی ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک واقع در آبهای نیلگون خلیج فارس، تعلق ابدی به ایران داشته و جزء جدایی ناپذیر سرزمینی جمهوری اسلامی ایران است». در پیامی مستقیم به روسیه، ناصر کنعانی همچنین خواستار عدم تکرار ادعاهای مردود توسط همسایگان شمالی و جنوبی ایران شده است.
علاوه بر کنعانی، علی اکبر ولایتی مشاور مقام معظم رهبری نیز تاکید کرد: «در شرایطی که روسیه در شرایط پیچیده بین المللی قرار دارد، اتخاذ بعضی از موضع گیریهای وزارت خارجه روسیه باعث تاسف است، هر چند که برخی فشارهای سیاسی بر روسیه در شرایط پیچیده فعلی موجب میشود که برای به دست آوردن امتیازی کم ارزش و دست نایافتنی نیز به اعتبار خود لطمه وارد کند.»
روسها با آگاهی از حساسیت ویژه دولت و افکار عمومی ایرانی، به سرعت در پی آرامکردن اوضاع برآمدهاند. در نخستین گام، ماریا زاخارووا، سخنگوی وزارت امورخارجه روسیه یک روز پس از جنجال نشست مراکش، از کار روی توافقنامه همکاری استراتژیک و احتمال امضای توافق در آینده نزدیک میان ایران و روسیه سخن گفت.
در ادامه سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، دیروز –جمعه- در گفتگو با حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه کشورمان، روابط مسکو و تهران را راهبردی دانست و تاکید کرد: «حاکمیت و تمامیت ارضی جمهوری اسلامی ایران همواره مورد احترام روسیه بوده است و این سیاست رسمی مسکو هیچگاه نباید مورد تردید قرار گیرد. ما در مذاکرات تنظیم بیانیه پایانی نشست مراکش به صراحت، احترام به حاکمیت و تمامیت ارضی ایران را مورد توجه قرار دادیم.»
بر خلاف ادعای لاوروف مبنی بر راهبردی بودن روابط تهران و مسکو، همراهی روسها برای ایرانیان بسیار دردناک و سنگین است. شاید پرسش جدی این باشد که چرا روسیه و ولادیمیر پوتین، با زیرپاگذاشتن اخلاقیات، اعراب را در اتخاذ چنین رویکرد ضدایرانی همراهی میکنند؟ در پاسخ به این موضوع میتوان به چند مساله مهم اشاره کرد:
۱- روسیه از ابتدای جنگ اوکراین به شدت تحت تاثیر فشارهای مالی ناشی از تحریمهای غرب بوده و به ناچار نفت خود را با تخفیف ویژه در بازارهای جهانی عرضه کرده است. بخشی از درآمدهای روسیه که ناشی از صادرات گاز به اروپا بود، عملا قطع شده است. در چنین وضعیتی، شاید بیش از هر موضوع دیگری این دلارهای نفتی کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس باشد که عقل را از سر پوتین پرانده است.
۲- علاوه بر موضوع مالی، ولادیمیر پوتین، بسیار مشتاق است که رویکرد نفوذ سیاسی در خلیج فارس را پیش ببرد. او بر منطقهای متمرکز شده که از دیرباز و به شکل سنتی در حلقه متحدان آمریکا بوده که آنهم عبارتست از خاورمیانه عربی.
۳- سفر اخیر منطقهای رئیسجمهور روسیه به امارات و عربستان سعودی –یک هفته قبل از نشست مراکش- یکی از مهمترین تلاشهای پوتین برای خروج از انزوای سیاسی روسیه بود. مسکو و شخص پوتین به دلیل جنگ اوکراین با فشار سیاسی و دیپلماتیک غرب مواجه بودهاند. به ویژه پس از حکم دیوان بینالمللی کیفری برای بازداشت پوتین در اسفند سال گذشته (۱۴۰۱) این موضوع ابعاد جدیتری به خود گرفته است؛ لذا به نظر میرسد پوتین بسیار مشتاق است از همراهی با اعراب به عنوان ابزاری برای خروج روسیه از انزوای بینالمللی بهره بگیرد.
۴- در نگاهی نسبتا بدبینانه، دیگر علت تصمیم پوتین در همراهی با مطالبه ضدایرانی کشورهای عربی را میتوان سیاست منفعتطلبانه پوتین در قبال ایران دانست. بدین معنا که ولادیمیر پوتین به عنوان سیاستمداری جاهطلب تنها منافع کشور خود را میبیند. نزدیکی او به تهران در سالهای اخیر نیز صرفا استفاده ابزاری بوده است. هر چند این نگاه بدبینانه است، اما طرفدارانی زیادی نیز دارد.
۵- در سطحی دیگر این امکان وجود دارد که ولادیمیر پوتین با در پیش گرفتن سیاست تفرقهافکنی در پی گرفتن امتیازات از هر دو سوی ماجرا یعنی هم از ایران و هم از کشورهای عربی باشد. بر اساس این رویکرد، روسیه با نزدیک نشان دادن خود به اعراب و ایرانی، بازی دوگانهای را آغاز کرده است. پوتین همزمان با اینکه میخواهد ایران و اعراب را در کنار خود داشته باشد، به همان اندازه به هیچ یک از طرفین تعهد ندارد.