اوج ژانر ایرج ملکیسم در سریال‌سازی

اوج ژانر ایرج ملکیسم در سریال‌سازی
ما در سینما، تلویزیون و شبکه نمایش خانگی معمولا به ندرت چنین سکانس‌های سرگرم‌کننده‌ای پیدا می‌کردیم که در حد وایرال شدن مجازی باشند و برای همین یکی از کارگردانان فیلم کوتاه به نام ایرج ملکی که متن دیالوگ‌هایش و شکل بیان این دیالوگ‌ها توسط بازیگران خیلی لوس و بی‌مزه بود، به طور ویژه‌ای مورد‌توجه قرار گرفت. حالا در سال ۱۴۰۳ سریال هفت سر اژد‌ها را داریم که متن دیالوگ‌ها و نوع بیان‌شان به سطحی رسیده که ایرج ملکی پیش از این رسیده بود.
کد خبر: ۱۴۲۲۷
|
۱۵ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۹:۰۸

میلاد جلیل‌زاده در روزنامه فرهیختگان نوشت: در چند سال اخیر یکی از ژانر‌های فضای مجازی که اساسا ویدئویی است، مربوط می‌شود به بریده‌هایی از فیلم‌ها که خیلی مضحک و بی‌نمک هستند و اکثرشان محصول هندوستان بوده‌اند. مثلا مردی در حال فرار است و لحظه‌ای یک گوشه قایم می‌شود تا خالی روی صورتش بچسباند. بعد همه آنهایی که دنبالش بودند پیدایش می‌کنند، اما دیگر او را به خاطر همان خال کوچک نمی‌شناسند. یا یک نفر هست که رگباری از گلوله به سمتش شلیک می‌شود، اما همه فشنگ‌ها را در دندان‌هایش قفل می‌کند و برمی‌گرداند و با دهان به طرف همان کسی که شلیک‌شان کرده بود، دوباره شلیک می‌کند. البته بعضی از این سکانس‌های برگزیده برخلاف تصورات عمومی مربوط به سینمای هندوستان نیست و مثلا در ایتالیا یا اسپانیا ساخته شده، اما به‌هر‌حال نکته‌شان اینجاست که از فرط بی‌نمک بودن خنده‌دار شده‌اند و از بس که احمقانه هستند، موجبات تفریح کاربران مجازی را فراهم می‌کنند.

ما در سینما، تلویزیون و شبکه نمایش خانگی معمولا به ندرت چنین سکانس‌های سرگرم‌کننده‌ای پیدا می‌کردیم که در حد وایرال شدن مجازی باشند و برای همین یکی از کارگردانان فیلم کوتاه به نام ایرج ملکی که متن دیالوگ‌هایش و شکل بیان این دیالوگ‌ها توسط بازیگران خیلی لوس و بی‌مزه بود، به طور ویژه‌ای مورد‌توجه قرار گرفت. آن وید‌ئو‌های هندی یا موارد مشابهش در کنش‌ها بود که به دلیل بی‌مزه یا احمقانه بودن خنده‌دار می‌شدند و نیازی به این نداشت که کسی زبان اصلی فیلم را بداند، اما درمورد ایرج ملکی ماجرا برعکس بود. در فیلم‌های ملکی، دیالوگ‌ها لوث و لوس بودند و بد هم بازی می‌شدند و اگر کسی فارسی نمی‌دانست، چندان نمی‌فهمید که چرا فارسی‌زبانان اینقدر به این فیلم‌ها گیر داده‌اند.

حالا در سال ۱۴۰۳ سریال هفت سر اژد‌ها را داریم که هم کنش‌ها در آن شبیه به سکانس‌های برگزیده‌ای است که از آن فیلم‌های هندی و امثال‌شان وایرال شده‌اند و هم متن دیالوگ‌ها و نوع بیان‌شان به سطحی رسیده که ایرج ملکی پیش از این رسیده بود.

اینکه بالاترین بودجه سریال‌سازی شبانه در تلویزیون به چنین کاری تعلق می‌گیرد و اجازه‌هایی به کارگردانش برای نمایش بعضی صحنه‌ها داده می‌شود که به هر کسی داده نمی‌شود و بهترین ساعت پخش هم در لحظات پس از افطار نوروز به آن تعلق می‌گیرد، اساسا یک سمپتوم یا دردنشان است. چیزی است که از طریق آن می‌توان به یک فاجعه ساختاری در مدیریت فرهنگی کشور پی برد؛ چه اینکه چنین خروجی‌هایی از یک سیستم مدیریتی هوشمند و مدبرانه صادر نمی‌شوند. چطور ممکن است یک نفر بتواند در این حد مدیران را برای جذب بودجه فریب بدهد و تمام امکاناتی را به خودش اختصاص بدهد که یک‌دهم آن آرزوی دیگران است؟

در مورد ابوالقاسم طالبی همان سوالی مطرح است که در سینما راجع‌به انسیه شاه‌حسینی مطرح بود و در جشنواره فجر سال گذشته به اوج خودش رسید. وقتی حتی عکاسان خبری حوزه سینما که به طور رسمی کاری با محتوای اخبار و تحلیل‌ها ندارند، به محض شنیدن این خبر که شاه‌حسینی قرار است برای یک فیلم بودجه بگیرد تعجب می‌کنند، عجیب است که مدیران نتیجه این کار را همان ابتدا حدس نمی‌زنند و به این فکر نمی‌افتند که بودجه دادن به چنین آدمی چیزی نیست جز دور ریختن پول‌ها. از سینما که بیرون بیاییم، در تلویزیون هم مورد ابوالقاسم طالبی مصداق دیگری برای چنین عجایبی است. این مساله هنوز جزء معما‌های بزرگ در تحلیل اوضاع فرهنگی ایران است که کسی مثل طالبی چطور توانسته برای این پروژه بودجه بگیرد و طالبی‌ها چطور این بودجه‌ها را می‌گیرند؟ پروژه‌ای که اطفال دبستان مدیریت هم می‌توانند بفهمند از پیش شکست خورده است، چطور تا این حد حمایت مالی می‌شود و در ممیزی و ساعت پخش هم مثل نورچشمی‌ها با او برخورد می‌کنند؟

در ادامه به این پرداخته شده که ابوالقاسم طالبی سریال هفت سر اژد‌ها را در چه شرایطی ساخت و خروجی کار را چطور درآورد و پس از آن به روش‌های این فیلمساز برای فرار از نقد‌های فنی پرداخته شده است.

ضعف از قابل است یا فاعل؟

سریال هفت سر اژد‌ها چنانکه پیداست، چه از نظر بودجه مالی و چه اجازه‌هایی که به یک کارگردان تلویزیونی برای نمایش صحنه‌های حساسیت‌برانگیز داده می‌شود، هیچ جا با مشکلی جدی مواجه نبوده است. از سر و شکل مجموعه پیداست که پول خوبی به آن تزریق شده و به علاوه ابوالقاسم طالبی اجازه داشت از سیگار کشیدن آقایان تا آرایش خانم‌ها، تصاویری را در ماه رمضان روی آنتن تلویزیون بفرستد که خصوصا در سال‌های اخیر نمونه‌های آن را به ندرت می‌توان یافت. اما مهم‌تر از بودجه خوب و اجازه‌هایی که هرکسی ندارد، جذابیت‌های دراماتیک ذاتی در سوژه‌ای است که به فساد سیستماتیک مرتبط است.

چنین سوژه‌ای امکانات دراماتیک خوبی برای مانور دادن در اختیار یک فیلمساز می‌گذارد و همین عجیب است که طالبی از چنین سوژه‌ای حتی نتوانست یک درام سرراست و قابل فهم پدید بیاورد و سریالی ساخته که تقریبا هیچ‌کس از آن سر در نمی‌آورد. اگر پیرنگ دوخطی سریال را مرور کنیم، با محتوای پیچیده‌ای روبه‌رو نخواهیم شد و به این شکل مشخص می‌شود که تمام این گنگی و لکنت لحن، از نابلدی و خرابکاری ابوالقاسم طالبی می‌آید نه پیچیدگی ذاتی در موضوعی که به آن می‌پردازد.

سر و شکل مجموعه یک تم اکباتانی دارد که در بعضی فیلم‌های دیگر سینمای ایران هم می‌شود نمونه‌هایی شبیه به آن را سراغ گرفت، مثلا «اعترافات ذهن خطرناک من» ساخته هومن سیدی که پر بود از تصاویر عجیب و اگزوتیک، اما به‌لحاظ روایی سروته درست و درمانی نداشت و سکرات نشئگی شخصیت اصلی‌اش را بهانه‌ای برای دوربین‌بازی بی‌قصه قرار داده بود. از این‌جور فیلم‌ها و سریال‌ها می‌شود تیزر‌های تبلیغاتی وسوسه‌انگیزی درست کرد، اما وقتی خود محصول به‌نمایش درمی‌آید، تقریبا هیچ‌کس با آن همدل نمی‌شود، چون حتی اگر دو خط قصه هم در کار وجود داشته باشد، پشت این تکلف و تقید هپروتی گم می‌شود. سیدی از آن فیلم به بعد کم‌کم به سمت قصه گفتن سرراست‌تر حرکت کرد و از این فضای اکباتانی فاصله گرفت، اما ابوالقاسم طالبی همین مسیر را معکوس رفته است.

همه‌چیز سریال او عجیب است. قیافه و لباس آدم‌ها، مدل رفتار و حرف زدن‌شان و حتی مکان‌هایی که در آن حضور دارند و نتیجه کار گیج‌کننده، گنگ و مغلق و بی سروته و درعین‌حال شعارزده و لوث از آب درآمده است. در سنت کهن نقد هنری ما یک روش برای تحلیل عیوب آثار هنری هست که طبق آن ابتدا باید پرسید ضعف از «قابل» است یا «فاعل»؟ مثلا اگر یک سنگ بی‌کیفیت را به پیکرتراشی ماهر بدهند و نتیجه خوب از آب درنیاید می‌گویند ضعف از قابل، یعنی آن سنگ بوده که قابلیتی بهتر از این نداشته و اگر سنگی باکیفیت در دست پیکرتراشی نابلد قرار بگیرد و خروجی کار نامطلوب از آب دربیاید، می‌گویند ضعف از فاعل بوده است. در مورد سریال هفت سر اژد‌ها که همه‌جور امکاناتی برای ساخت آن در اختیار کارگردانش بود، غیرضعف در فاعل، باید به‌دنبال ضعف در مدیریت فرهنگی کشور هم بود که به چنین نتایجی ختم می‌شود.

راه فرار از نقد تکفیر نیست

از وقتی هفت سر اژد‌ها در نزدیک‌ترین ساعت به افطار نوروزی ۴۰۳ روی آنتن شبکه ۳ رفت و سیل نقد‌ها به‌سمت آن سرازیر شد، طالبی به‌شدت روی این ترفند تمرکز کرده که واضح‌ترین و بی‌خلل‌ترین نقد‌ها به محصولش را ربط بدهد به نیت‌های سیاسی منتقدانش و اینچنین از زیر ضرب فرار کند. این فرمول، اما فقط به درد فریب مسئولانی می‌خورد که بودجه‌ها را تصویب می‌کنند و به این و آن اختصاص می‌دهند، نه مخاطبی که ممکن است حتی از خود طالبی هم نه به‌ظاهر، بلکه در باطن صدپله حزب‌اللهی‌تر باشد و درعین‌حال هفت سر اژد‌ها را دور می‌ریزد، چون دفرمه و زشت است. طالبی با تکفیر منتقدانش و انتساب آنها به انواع اتهامات، از برانداز و بی‌دین گرفته تا مزدور باند‌های فاسد، عملا کوچک‌ترین نقدی را در مورد خودش برنمی‌تابد، حال آنکه کوچک‌ترین نکته مثبتی به‌لحاظ فنی در سرتاسر سریال او وجود ندارد. هر صحنه‌ای از هر قسمت این سریال که به‌طور اتفاقی انتخاب شود و مورد بررسی قرار بگیرد، سوای از ساختار کلی قصه، در همان جزء منفک از کل هم پر است از ایراد‌های فاحشی که نه‌تن‌ها غیرقابل‌انکارند، بلکه حیرت‌انگیزند، اما او هر نوع ایرادی را که به کارش وارد شود به نیت‌های سیاسی منتقدانش ربط می‌دهد و هیچ‌کدام از این موارد واضح را نمی‌پذیرد.

البته مساله اصلی این نیست که چرا کارگردان این سریال قانع نمی‌شود کارش ایراد دارد. او اگر نقد‌ها را بشنود و بپذیرد، درحقیقت این را پذیرفته که باید با کارگردانی در سینما و تلویزیون خداحافظی کند و طبیعتا قصد چنین کاری ندارد. اما اشاره به این رفتار او از این جهت اهمیت پیدا می‌کند که حدس بزنیم چنین شخصیت‌هایی چطور مدیران را برای جذب بودجه‌ها قانع می‌کنند. ما برای اینکه از این به بعد شاهد مواردی مثل این سریال نباشیم باید فهم و فراستی را در مدیران‌مان جست‌وجو کنیم که فریب چنین رفتار‌های متظاهرانه‌ای را نخورند و هرکسی را با لحنی تندوتیز ژست ارزشی بودن گرفت، مثل بقیه افراد با محک‌های فنی غربال کنند. طبیعتا کسانی که از لحاظ فنی ایده‌های رو به جلویی دارند، حتی اگر اعتقاد سرسختانه‌ای به ارزش‌ها داشته باشند نیازی نمی‌بینند به این دست رفتار‌های متظاهرانه متوسل شوند.

یکی از مشکلات بزرگ عمده‌ای که کار‌های ضعیف کسانی مثل ابوالقاسم طالبی و تکفیر‌های اینچنینی‌شان برای دفاع از آن کار ضعیف ایجاد می‌کند، این است که ذهنیت بدی در مورد هنرمندان باورمند به ارزش‌ها می‌سازد. هرکس این ایراد‌های فاحش را در چنین سریالی ببیند و بابت تخصیص بودجه‌های کلان به کارگردانش دچار تعجب شود، به طور طبیعی توجیه چنین وضعی را در انتساب آن کارگردان به جبهه نیرو‌های انقلابی می‌بیند، حال آنکه درواقع بسیاری از جوانان معتقد و انقلابی که استعداد‌های فنی و ابتکارات هنری قابل‌توجهی دارند، هنوز نتوانسته‌اند فیلم بلند بسازند یا سریالی بسیار کوچک‌تر از این را کار کنند. به‌عبارتی بودجه‌ها را یک نفر می‌گیرد و هزینه‌اش در افکار عمومی را دیگرانی می‌دهند که خودشان هم می‌توانند در جایگاه نقد و مطالبه‌گری نسبت به حمایت‌های ناکافی یا تبعیض‌آمیز دولتی و حکومتی باشند.

سایر اخبار
ارسال نظرات
غیر قابل انتشار: ۰ | در انتظار بررسی: ۰ | انتشار یافته: