انتخاب بهترین اشعار فردوسی کار سادهای نیست. به دو دلیل، اول اینکه نمیتوان از میان اشعار فردوسی چندتا را به عنوان بهترین اشعار فردوسی برگزید. دومین دلیل نیز این است که به دلیل اینکه اشعار او در شاهنامه گنجانده شده، جدا کردن برخی از اشعار او از شاهنامه کار سختی است.
زیسان: حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی «زادهٔ ۳۲۹ ه. ق، ۳۱۹ ه. خ – درگذشتهٔ پیش از ۴۱۱ ه. ق، ۳۹۷ ه. خ در توس خراسان»، سخنسرای نامی ایران و سرایندهٔ شاهنامه حماسهٔ ملی ایرانیان است.
فردوسی بزرگترین سرایندهٔ فارسیگو دانستهاند. نام و آوازه فردوسی در همهی جای جهان شناخته و ستوده میشود. شاهنامهٔ فردوسی بـه تعداد زیادی از زبانهای زنده جهان ترجمه شده است. در ایران روز ۲۵ اردیبهشت ماه بـه نام روز بزرگداشت فردوسی نامگذاری شده اسـت.
زادروز فردوسی ۱ بهمن است.
در این پست، ما ۵ شعر از بهترین اشعار حکیم ابوالقاسم فردوسی را برگزیدهایم.
۱.
به رنج اندر آری تنت را رواست
که خود رنج بردن به دانش سزاست
چو خواهی که یابی ز هر بد رها
سر اندر نیاری به دام بلا
نگه کن بدین گنبد تیزگرد
که درمان ازوی است و ز اوی است درد
نه گشت زمانه بفرسایدش
نه آن رنج و تیمار بگزایدش
نه از جنبش آرام گیرد همی
نه، چون ما تباهی پذیرد همی
از او دان فزونی از او هم شمار
بد و نیک نزدیک او آشکار
-شاهنامه آغاز کتاب-
۲.
سخنگفتن و کوشش آیین ماست
عنان و سنان تافتن دین ماست
به خنجر زمین را میستان کنیم
به نیزه هوا را نیستان کنیم
سه فرزند اگر بر تو هست ارجمند
سربدره بگشای و لب را ببند
و گر چارهٔ کار خواهی همی
بترسی ازین پادشاهی همی
ازو آرزوهای پرمایه جوی
که کردار آنرا نبینند روی
چو بشنید از آن نامداران سخن
نه سردید آن را به گیتی نه بن
-شاهنامه، فریدون-
۳.
چراغ است مر تیره شب را بسیچ
به بد تا توانی تو هرگز مپیچ
چو سی روز گردش بپیمایدا
شود تیره گیتی بدو روشنا
پدید آید آنگاه باریک و زرد
چو پشت کسی کو غم عشق خْوَرد
چو بیننده دیدارش از دور دید
هم اندر زمان او شود ناپدید
دگر شب نمایش کند بیشتر
تو را روشنایی دهد بیشتر
به دو هفته گردد تمام و درست
بدان باز گردد که بود از نخست
بود هر شبانگاه باریکتر
به خورشید تابنده نزدیکتر
بدینسان نهادش خداوند داد
بود تا بود هم بدین یک نهاد
-شاهنامه، آغاز کتاب-
۴.
چراغست مر تیره شب را بسیچ
بـه بد تا توانی تو هرگز مپیچ
چو سی روز گردش بپیمایدا
شود تیره گیتی بدو روشنا
پدید آید آنگاه باریک و زرد
چو پشت کسی کو غم عشق خورد
چو بیننده دیدارش از دور دید
هم اندر زمان او شود ناپدید
دگر شب نمایش کند بیشتر
ترا روشنایی دهد بیشتر
بـه دوهفته گردد تمام و درست
بدان باز گردد کـه بود از نخست
بود هر شبانگاه باریکتر
بـه خورشید تابنده نزدیکتر
بدینسان نهادش خداوند داد
بود تا بود هم بدین یک نهاد
-شاهنامه، بخش ۶، در آفرینش ماه-
۵.
زبان را نگه دار باید بدن
نباید روان را به زهر آژدن
که بر انجمن مرد بسیار گوی
بکاهد به گفتار خود آبروی
دل مرد مطمع بود پر ز درد
به گرد طمع تا توانی مگرد
مکن دوستی با دروغ آزمای
همان نیز با مرد ناپاکرای
دو گیتی بیابد دل مرد راد
نباشد دل سفله یک روز شاد
ستوده کسی کو میانه گزید
تن خویش را آفرین گسترید
شما را جهانآفرین یار باد
همیشه سر بخت بیدار باد
-شاهنامه، پادشاهی شاپور سوم-